پارت ۲ زایمان طبیعی
دیک الان نفهمیدم ماما همراهم برام نقاط فشاری و انجام می‌داده و هی معاینه می‌کرده ک ساعتای نزدیک هشت یهو فول شدم خود به خود ک بنظرم اولا بستگی به بدن داره دوما تحرک و ورزش من اصلا استراحت نمی‌کردم همیشه تحرک و پیاده روی و ورزش میکردم من فقط وقتی متوجه شدم ک بیدارم کردن گذاشتن رو ویلچر بردن اتاق زایمان گفتن رو این تخت بخواب وقته زایمانه ولی خیلی گیج بودم بازم نمی‌فهمیدم دیگ فقط گاهی می‌فهمیدم دارن فشار میدن به شکم یا می‌گفت زور بزن من فقط یه زوری میدادم باز می‌خوابیدم ولی درد و نفهمیدم بعدشم ک باز نفهمیدم تا دیدم بیدار کردن گفتن پاشو باید بریم بیرون بردن رو تخت بخش گفتن الان بچه رو میارن شیر بده ک چون بازم اثر اون گاز بود درد اصلا نداشتم خلاصه ک خیلی خیلی زایمانم خوب بود با اینکه بخیه و برش خوردم ولی نفهمیدم بعدشم ک بردن بالا و فقط یکمی وقت راه رفتن بخیه اذیتم وگرنه راضیم بخیه هم خیلی نیست پنج تاس

۷ پاسخ

مبارک باشه عزیزم ..یعنی زایمان با گازخوبه؟

یعنی عزیزم تو فقط ۱ سانت باز شده بود رحمت
بعد برات چیکار کردن که انقد پیشرفت داشتی و بیشتر باز شده رحمت؟
بعد شما که زیاد به هوش نبودی و خواب بودی مگه نباید خیلی زور بزنی تا بچه بیاد بیرون ؟

عزیزم مبارکت باشه نی نی کوچولو
از بیمارستان و پرسنل راضی بودی ؟
منم میخوام برم امام حسین ولی یکم دو دلم
دکترت کی بود؟

سلام عزیزم چه خوبببب الحمدلله رب العالمین
برای منم دعا کن بچم بریچه
من می خوام تا آخرین لحظات صبر کنم
شاید چرخید
نمیدونم فقط دعا می کنم بچرخه😥
ان شاء الله سفالیک بشه ومنم طبیعی زایمان کنم

واقعا فعالیت خیلیییییی مهمه
اونم نه فقط هفته های اخر بلکه کلا در طول بارداری
من سرپسرم بخور بخواب بودم خیلی طولانی شد زایمانم ولی این یکی مثل اب خوردن بود برام

خداروشکر که راضی بودی مبارکت باشه

خداروشکر عزیزم
هم‌بدنت آماده بود هم تیم دور و برت خوب بود
خوشحالم برات.قدم نیلدای نازت مبارک باشه برات

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۶ ماهگی
پارت ۳

تا گفت وسایل استریل فهمیدم ک میخوان برش بزنن
قبل برش امپول بیحسی زدن به اون قسمتی ک قرار بود برش بخوره بعد برش دادن ک من از برش هیچی نفهمیدم فقط موقعی ک دخترم سرش داشت فشار میاورد به دهانه واژنم یکم حس سوزش داشتم
ساعت ۱۸ و ۱۰ دیقه تقریبا دخترم دنیا اومد و گذاشتنش رو شکمم ک واقعا بهترین حس دنیا بود تا موقعی ک تو بغلم بود همه دردام تموم شد ک بعدش ازم گرفتن و گذاشتنش رو تخت مخصوصش و اونور دخترمو تمیز کردن این سمت هم مامایی ک عامل زایمانم بود دوباره یه بی حسی به قسمت برش خورده زد و شروع کرد بخیه زدن ک خب حرکت رفت و امد نخ و سوزن بخیه رو حس میکردم ولی درد و سوزش اصلا فقط یکی از بخیه هام یکم سوخت
بعدش گفتن همسرم اومد بالا سرم و بعد اون مامانم و مادرشوهرم اومدن بالا سرم یکی یکی بعد بچه رو بردن بخش نوزادان و ماما هایی ک بالا سرم بودن شروع کردن به فشار دادن شکمم ک خوب اینم یکم درد داشت ولی قابل تحمل تر بود برام
دوساعت بعدش هم منو انتقال دادن به بخش و دخترمو اوردن پیشم
من اصلا دوست نداشتم طبیعی زایمان کنم چون واقعا بعدش مراقبت از بخیه ها یکم برام سخت بود و تا حدودا یه هفته هم موقع نشستن و بلند شدن حس سوزش تو قسمت اخرین بخیه داشتم ولی الان کاملا خوب شدم فقط خونریزیم تا قبل ده روز کم بود ولی الان دوباره شدید شده و امروز اندازه یه کف دست ( اندازه خود کف دست به غیر انگشت ها ) ازم لخته خون اومد
در کل بد نبود برام زایمان طبیعی اونقدری ک فکر میکردم سخته و نمیتونم نبود
همه سختیش برای من همون لحظه ک گفتن فول شدی و زور بزن بود تا لحظه دنیا اومدن دخترم بعدش دیگه سختی نداشتم
مامان رائف مامان رائف ۳ ماهگی
تحربه زایمان طبیعی پارت چهارم:

خلاصه ک چنتا آمپول زدن تو سرم و یه باز تنفس وصل میکردن و تند تند ضربات قلب بچه رو چک میکردن منم بااینکه بی حال بودم و گیج بازم با تمام وجود زور میزدم ماما با نکرانی میگفت تورخودا بخاطر بچت زور نزن. دست خودم نبود. گاز بی حسی رو گذاشتن جلو دهنم گفتن هروقت درد داشتی چنتا نفس عمیق بکش منم همین کارو میکردم دردام کلن از بین رفته بود فقط گیج بودم و خابم میومد. ماما ابمیوه دهنم میکرد دیگ هیچی نفهمیدم.....
چشامو ک باز کردم دیدم ماما نشسته کنارم فقط پرسیدم چن سانتم لبخند زد و گفت ده سانتی فولی پاشو ک گل پسرت داره میاد باید چنتا زور بزنی فقط
کمی روحیه گرفتم. پوزیشنی ک گفت رو انجام دادم و بعد چنتا زور زدن ک واقعا سختم بود بچه سر خورد اومد بیرون. سریع گرفتنش گذاشتن رو شکمم. اونموقه بود ک نفس عمیقی کشیدم و گفتم اخیششش تموم شد... دیگ درد بخیها و اینها رو نفهمیدم فقط خودم بودم و بچم و ارامش. بچه رو بردن تمیزش کردن تو این فاصله بخیه زدن بهم ک بخاطر بی حسی هیچی احساس نکردم... بعدشم مامانم رو صدا زدن و اومد. ساعت یازده شب بردنم تو بخش ینی از ساعت پنج و نیم دردای شدیدم شروع شد تاا هشت و نیم ک زایمان کردم اونم ک نصفشو خواب بودم نفهمیدم خلاصه ک اونجوری ک فک میکنید نیست خعلی زود تموم میشه و یه خاطره تلخ و سخت مبشه برا ادم... امیدوارم براشماهم اسون باشه 🩵
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
🌸پارت ۳ زایمان طبیعی🌸
تا اتاق زایمان راه رفتم سر بچه هم وارد رحم شده بود همون چند قدم ک رفتم خیلی عذاب کشیدم خوابیدم رو‌تخت زایمان میگفتن تا دردت فول شد‌ زور بزن ولی من بدون درد زور زدم
زور اول ک زدم گفت موهای بچه پیداست گفتن اگ یه زور طولانی داشته باشی بچت میاد بیرون منم دیگ همینجور زور زدم ک احساس کردم یه چیز گرم از بین پاهام اومد بیرون صدای گریش رو شنیدم اینقدر قبلش زور زدم ک سر بچه حالت کانال زایمان گرفت ک گفتن تا ۲ و ۳ روز دیگ ورمش کم میشه خداروشکر کم شده ورمش بعد از اون جفت اومد بیرون قشنگ احساس کردم ولی درست ماساژ رحمی ندادن خلاصه شروع کردن به بخیه زدن درد داشت ولی قابل تحمل زیاد بخیه هم نخوردم خوشحال از این ک زایمان کردم رفتم اتاق ک بعدش پرستار بیاد چک کنه ببرنم بخش اینقدر خسته بودم ک وقتی رفتم اتاق چون هیچی نخورده بودم و اصلا نخوابیده بودم در جا خوابم برد وقتی پرستار اومد بیدارم کرد فکر کردم نزدیک دوساعت خوابیدم ولی همش ۱۰ دقیقه خوابم برده بود پرستار ک چکم میکرد گفت رحمت رو احساس نمیکنم منم جدی نگرفتم اونم فک کرد اشتباه کرده مادرم همراهم بود گفتن برو لباس بخش بگیر ک منتقلش کنم بخش تا اینجا همه چی خوب بود مادرم اومد لباس بخش رو تنم کردن همین ک خواستم رو ویلچر بشینم…
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
مامان هانا مامان هانا ۵ ماهگی
تجربه آخر زایمان
بعدش بچرو سریع بردن از پیشم و باز گفتن زور بزن😐جفتت هنوز نیومده پایین هم زور بزن هم سرفه کن ولی من صدام ک در نمیومد ب خاطر اینکه صدام و مینداختم تو گلوم ب خاطر زور توانم نداشتم ک زور بزنم، بیخیال دراز کشیدم گفتم نمیتونم دکتر و صدا کردن اومد دست انداخت تو و یکی شکمم و بدجور فشار داد جفت اومد بیرون و دیگه واقعا دردی نداشتم جز ی درد پریودی ساده، رسید ب قسمت افتضاح بخیه😅بی حسی زدن و قسمت داخلی و بخیه زدن هیچی نفهمیدم منم خیلی زیاد بخیه خوردم چون دکتر قشنگ با قیچی پاره کرد و میگفتن واژنت اصلا بافت خوبی نداره، بخیه واقعا خیلی دردآور بود نمیدونم چطوری بقیه میگن ما اصلا نفهمیدم درد بخیر، قسمت بیرونی و ک بخیه میزد گفت اینجا اصلا بی حس نمیشه و قراره دردارو بفهمی، هر بخیه ای ک میزد من دقیقا می‌فهمیدم، بدبختی دیگه این بود ک هر 10دیقه یکی میومد شکمم و فشار میداد، بخیه ها نیم ساعت طول کشید و رفت و هر ی ربع میومدن شکمم و فشار میدادن ولی دیگه دردی نداشتم، فقط هنوزم بعد دو روز بخیه هام خیلی درد میکنه در حدی ک نمیتونم بشینم و خیلی سخت راه میرم و یاد دردایی ک کشیدم میفتم حس میکنم قرار نیست دیگه بچه بیارم😅😂ولی ب هانا ک نگاه میکنم میبینم چقدر این دردا می‌ارزید، زایمان چ سزارین چ طبیعی سختی های خودشو داره ولی واسه من واقعا طبیعی خیلی سخت بود، الانم ک بچم تو دستگاهه ب خاطر زردی دعا کنید فردا مرخص بشه من بعد ی هفته درد و بخیه و فلان آرامش بگیرم، امیدوارم همه ب سلامتی و با درد کمتر زایمان کنید ♥️
مامان فسقلی خان مامان فسقلی خان ۷ ماهگی
سلام خانما اومدم تجربه زایمانم بگم
من به حساب آنتی 39,,هفته بودم و به حساب پریودیم 40هفته دوروز بودم
چندبار رفتم زایشگاه چون حرکات بچه کم شده بود آخرین بار رفتم منو بستری کردن ..دهانه رحم کامل بسته بود بدون هیچ درد و انقباضی .چهارشنبه منو بستری کردن بهم آمپول فشار قرص زیر زبونی .با قرص تو دهانه رحمم.پنجشنبه شب شدم 5سانت خیلی استرس ترس هم داشتم .سرنفر اوزانسی جلو چشمام زایمان طبیعی کردن میدیم ک چقدر درد دارن جیق می‌کشیدن.با بخیه هاشون ک بعد زایمان نشون زدن من درد هام هی بیشتر شد قابل تحمل .پنج دقیقه ای می‌گرفت وحشتناک کمرم زیر شکمم من جیق می‌کشیدم خیلی بیحالم شدم چون تجربه نداشتم زایمان اولم بود. .دیگه دستگاه بهم وصل بود ک ضربان قلب بچرو تو دستگاه میدن با درد هام ک تو دستگاه نشون میداد بعد ضربان قلب بچم افت کرد ساعت سه شب اوزانسی منو بردن برای سزارین .سوند وصل کردن انقد درد کشیدم ک درد سوند نفهمیدم .خیلی خوشحال شدم ک سزارین چون بد ترسی به جونم افتاده بود برای طبیعی .بردن اتاق عمل تو کمرم آمپول زدن پاهام داغ شد کم کم بیحس جلوم پرده کشیدن .درد نداشتم ولی تکون ک می‌خوردم فهمیدم هی دست تو شکمم میکن منم یکم گیج بودم بعد چندیقه.صدای بچمو شنیدم راحت شدم خوشحال بعد انقد گیج بودم نفهمیدم کی بخیه زدن فقد چشامو باز کردم دیدم منو دارن با تخت میبردن کلا گیج بودم .بردنم بخش خداروشکر. منو پسرم خوبیم پسرم زردی خداروشکر نداشت وزنش هم 3400شد .راستی برای شکم ماساژ میدن انقد گیج بودم نفهمیدم فشار دادن یا نه فعلا بیمارستانم .امروز مرخص میشم .خانما بدن هرکی متفاوت هس نترسید من توان طبیعی نداشتم استرس از قبل هم داشتم ک بدتر شد هم درد طبیعی کشیدم هم درد سزارین.
براتون زایمان خوب و راحتی آرزو میکنم
مامان جوجو مامان جوجو ۶ ماهگی
پارت ۳ زایمان طبیعی
یهو حس زور بهم دست داد گفتم من حس زور دارم گفتن تا میتونی زور بده ۳ بار زور دادم تا ۱۰ ثانیه اینطوری ولی سر بچه ام بیرون نیومد چهارمین بار ماما بهم گفت زور بده و دستشو تا ۴ انگشت گذاشت ک سر بچه بیاد ولی بازم نشد و بهم گفت زور بده نمیخام اذیتت کنم و هی دستمو بزارم و بازم پنجمین بار دیگه زور محکم دادم ک گفتن پاشو برو رو تخت زایمان منم رفتم امپول بی حسی تو واژنم زدن و برش زدن واسم یه زور دیگه دادم ک یه ماما با دوتا دست تمام زورشو گذاشت رو شکمم فشار داد و ماما خودم و با دوست مسیر سر بچه رو باز تر کرد ک دیکه صدای گریه گل پسرم رو شنیدم تا گزاشتن رو شکمم آروم شد و همون لحطه فهمیدن یه بند نافش یه گره محکم خورده و اف قلبش به خاطر این بود
از مرحله زایمان ک بگذریم مرحله بخیه زدن میاد با اینکه بی حسی زدن ولی کامل همه چیز حس میکردم و هی جیغ میکشیدم و چون موقع زایمان خونریزی کردم هی بخیه میزد و دو انگشت می‌کرد داخل و شکمم محکم فشار میاد گ خون بیاد بیرون خدایی نکرده لخته نیوفته روی رحمم و هزاربار اینکا رو کرد و ۱۰ تا رو پوست بخیه خوردم داخلی های رو هم راضی نشد بگه چندتا و موقع ک ۲ ساعت تحت نظر بودم بازم معاینه کردن و شکمم فشار دادن و خون اومد بیرون و برای ۲ بار در بخش زنان هم اینکا رو کرد 🥲🥲🥲 و ۷ مرداد قرار بود مرخص بشم ک به خاطر زردی شدید بچه ام مجبور شدم بستری اش کنم و از بخش زنان رفتم بخش نوزادان
مامان رادوین💙 مامان رادوین💙 ۶ ماهگی
تجربه زایمان پارت 2❌👇🏻
لباسامو عوض کردم نوارقلب گرفتن ساعت 6منو بردن زایشگاه گفتن راه برو و ورزش کن منم انجام دادم
ساعت 7 بود ک امپول فشار زدن و یکی اومد معاینه کرد و گفت هنوز همون4سانتی🥲💔
بعد از معاینه رو تخت خوابیده بودم و دردام هی شدید تر میشد ک حس کردم آب ازم خارج شده صداشون کردم اومدن گفتن کیسه آبته و گفتن قرار بود دردات شروع بشه و فردا صبح زایمانت کنیم ک دیگه الان کیسه ابت باز شده صبر نمیکنیم
اوردنم پایین گفتن برو دسشویی رو توالت فرنگی بشین نیم ساعت بعد بیا راه برو و حین دردات ورزش کن🥲
ساعت میگذشت و من شدم 5سانت
همینجوری ادامه دادم و باز رفتم دسشویی ک دردام انقد شدید بود فقط جیغ میزدم اومدن نگا کردن دیدن خون زیاد ازم خارج شده دستمو گرفتن گفتن زود پاشو بریم بخواب معاینت کنیم
اسم معاینه میومد وحشت داشتم😭
7سانت شده بودم ک گفتن رو تخت سجده برو و با روغن کمرم ماساژ میدادن منم داغون بودم از درد
این وسط خوابمم گرفته بود چون شب قبلشم نخوابیده بودم داروها هم اثر گذاشته بود گیج بودم...
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم تجربه زایمانم🤚🤱
دیگه رفته رفته بیشتر می‌شد دردم و ماما همراهم هم اومد دید درد ندارم رفت چند ساعت دیگه اومد ک یه کوچولو درد داشتم دیگه ورزش رو شروع کردیم ک ساعت ۴/۵ اینا بود ک شدم ۵ سانت اومدن کیسه آب رو پاره کردن و دردام بیشتر شد ولی چون من دردهای پریودیم شدید بود برام درد جدیدی نبود ولی از درد پریودی ک خودم داشتم داشت دردش بیشتر می‌شد ولی در کل همون درد بود دیگه رفتیم رو ورزش سجده ک خیلی عالی بود برا من و سر دوساعت فول شدم دیگه رفتم تو مرحله زور زدن ک خیلی سخت بود برا من نمیدونم چرا بلد نبودم زور بزنم😐زور میزدم ولی اونا میگفتن اون زوری ک باید بزنی اینجور نیست و باید زور رو بدی ب مقعدت و من نمیتونستم یه چند بار انجام دادم تا دستم اومد چجوریه گفتن باید جوری زور بزنی ک مدفوع کنی من خیلی زور میزدم ولی مدفوع نمیکردم دیگه دیدن نمیشه یکم برش دادن و یکی اومد رو شکمم و فشار میداد منم چند تا زور محکم و بالاخره سرش رو دیدن و بازم برش دادن😬 تا بالاخره ساعت ۸:۱۵دقیقه گل پسرم بدنیا اومد🥹