تجربه زایمان طبیعی پارت ۲
من تو این فاصله چون ان اس تی بهم وصل بود نمیتونستم ورزش بکنم و رو تخت بودم فقط تنفس شکمی رو انجام میدادم یک دم سه تا بازدم
قبلش هم ورزش و پیاده روی و کاری نکرده بودم چون فکرنمیکردم زودتر زایمان کنم
رفتم رو‌تخت زایمان
ماما گفت :
پاهاتوباز با دست زیر پامو بگیرم سرمو بیارم جلو داخل قفسه سینه لبامو بهم فشار بدمو جیغ نزنم و چندتا زور خوب بدم به مقعدم
همینکارو کردم وچهاربار زور زدم گفت بچه اومد ساعت ۸ونیم زایمان کردم
ماما میگفت خیلی زود فول شدی و پیشرفت کردی
اوج درد من ۴۵ دقیقه اخر بود شاید اگه میتونستم راه برم ورزش کنم تحملش راحتر میشد ولی چون کیسه ابم پاره شد نمیتونستم کاری بکنم و فقط رو تخت درازکشیده بودم.
البته اینکه بچه هم کوچیک بود بی تاثیر نبود تو راحتر بودن زایمان .برش نخوردم ولی سه تا بخیه خوردم.بطور کلی چون زود فول شدم از زایمان طبیعی راضی بودم
خداروشکر بچه هم نیاز به دستگاه نداشت .زایمانم هم بیمارستان رضوی مشهد بود بازم اگه سوالی چیزی داشتین بپرسین 😘

۱۵ پاسخ

قدمش مبارک
آفرین بهت طبیعی بهترین نوع زایمانه💫💫💫

چه خوب عزیزم خداروشکر مبارکت باشه خسته نباشی
انشاالله ماهم بتونیم راحت زایمان کنیم

واقعا عالی بوده... دستت رو سر من😁

آسون ترین زایمان سال😅😅
بچت وقتی به دنیا اومد خیلی ریز بود یعنی از بقیه بچه ها تفاوت زیادی دارن یا نه چون منم نگران وزنشم🥲

ببخشید عزیزم مدفوع هم میکنن تو زایمان طبیعی من فک از اون خجالت میکشم😭😂

وای دست راستت رو سر من🥲😂 می‌خوام همچین زایمانیو

چقدر خوب خوشبحالت

خداروشکر زود فول شدی . من که پدرم درومد چهار ساعت تو چهارسانت گیر کرده بودم . بدیش هم این بود آمپول فشار گرفتم برا شروع دردام چون تو سونو بچه سه هفته عقب بود رشدش . البته که به نظرم دکترم عجله کرد و بچه اکی بود . سیصد گرم بیشتر از وزن سونو هم بود .

دعا کن ما هم به همین زیبایی زایمان کنیم 🥲😂

عزیزم زایمان طبیعی بیمارستان چقدر گرفت ازت ?

عزیزم چجوریع که برش نخوردی ولی سه تا بخیه خوردی

وای خوشبحالت ارزومه طبیعی بتونم زایمان کنم

یه سوال کردم توی تاپیک قبلت
میشه جؤاب بدی؟ 🥺

مبارکه.چرا کیسه آب پاره شد.علتش مشخص نبود؟

سلام چند هفته زایمان کردی؟؟بچه چند کیلو بود؟

سوال های مرتبط

مامان نیلدا مامان نیلدا روزهای ابتدایی تولد
مامان پری ماه💜
نیل ماه 🩷 مامان پری ماه💜 نیل ماه 🩷 ۱ ماهگی
سلام دخترا
منم دیروز زایدم
۳۹ هفته بودم
زایمان دوم بودم و طبیعی
زایمان اولم با امپول فشار بود زایمان دومم دردام خودش شروع شد الحمدلله ب امپول اینا نرسید
دو سه روز درد داشتم خورده خورده بود میگرف ول میکرد
شب اخر ی کمپوت اناناس خوردمو ی گل گاوزبون
ساعت ۲ شب دردام منظم شد ۶/۵ رفتم بیمارستان
گفت دوسانتی
دیگه باهمون معاینه ها ک میکردن تند تند باز میشدم
تا اومدن بستری کنن و اینا ۸ رفتم زایشگاه
۱۰/۵ بچه دنیا اومد
کلا بارداریم پیاده روی و ورزش خیلییییییی کردم
این اخریا روزی سه تا نیم ساعت ورزش میکردم
دردای زایمان قابل تحمل بود یک ساعت اخر ک کیسه آبمو پاره کرد دیگه امونمو برید نه سانت شدم ب سرعت کلا از وقتی بردنم اتاق زایمان خابوندنم رو تخت ان اس تی وصل کردن نذاشتن از تخت بیام پایین اولش با تنفس قابل تحمل بود دردا ولی بعد ک کیسه آبو زد دردا زیاد شد دیگه فشار و زور میومد و جیغ میزدم ناخودآگاه
زور میومد تو واژنم میخاس بیاد بیرون میگف زور نزن تا دکترت برسه دکتره ک رسید کلا با اومدن بچه و بخیه و اینا ک زد ی رب بالا سرم بود
بخیه هم سه چهار تا گفت خوردی ۳۳۰۰ وزن بچه
من بلد نبودم زور بدم اگه دو تا زور خوب داده بودم بخیم نمیخوردم اون لحظه انقد فشار زیاد بود و درد داشتم و زور میومد ب واژنم نمیفهمیدم چیکار دارم میکنم
میگن زایمان دوم راحت تره درست میگن
من زایمان اولم خیلی طولانی بود ۱۸ ساعت درد کشیدم
این یکی دردام تو چند روز بود ولی قابل تحمل بود مث درد پریود سی ثانیه میگرف نامنظم بود
فقط و فقط ورزشایی ک کردمو پیاده روی ها ب دادم رسید حتما با آمادگی کامل برید برا زایمان طبیعی
انشالا ب دردتون بخوره
مامان اهورا💜 مامان اهورا💜 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت دوم:
خونه مادرم بودم من با شوهرم هماهنگ کرده بودم ک باهام بریم پیاده روی دیگ تو راه بود گفتم بگاز فکر کنم کیسه آبم پاره شد
دیگ سریع منو رسوند بیمارستان
انقد از بیمارستان امیر بد گفته بودن ترسيده بودم هول خوردم بیشتر زنگ زدم ماما همراهم گفتم وضعیتم اینطوریه گفت تازه رسیدم دم در خونم از شیفت بر می‌گشت بنده خدا خودشو سریع رسوند
مامایی ک اینجام بود خیلی خوب بود خدماتی هام عالی بودن واقعا تو روحیه دادن خیلی خوب بود خیلی درکم میکردن کمکم میکردن
ماما همراه اومد دردام کم کم شروع شد برام مسکن زد ولی خب افتاده بودم تو فاز فعال زایمان دردام زیاد تنها کاری ک میشع اون موقع کرد زور بزنین من نمیدونستم جیغ میزدم انرژیم رفته بود اخرا یاد گدفتم زور میزدم زود فول شدم
دکترمم از ۳ ۴ سانت خودشو رسوند خداخیرش بده از اول تا آخر کمکم کرد هم ماما همراه هم دکتر خیلی روحیم میدادن منو بردن رو توپ یکم ورزش کردم
باز رفتم دوش آب گرم از کمرم گرفتم فقط زور میزدم
بعدش حدودا ۵ ونیم ابنا بود بردنم اتاق زایمان اونجا ماما همراهم کمکم کرد شکمم فشار داد با زور من و کمک خانوم دکتر بچه حدودا ۶ بدنیا اومد 😍 صورتش گرم و نرم بود .
مامان یوتاب مامان یوتاب ۱ ماهگی
مامان جوجه نازم❤️ مامان جوجه نازم❤️ ۲ ماهگی
دوباره ماما اومد و بین انگشت شصت دستم رو ماساژ داد و گفت برای اینه که انقباض داشته باشی و روند زایمان زودتر طی بشه...
ساعت ۷ بود که شیفت بیمارستان عوض شد و منو تحویل یه ماما دیگه دادن اون اومد دوباره منو معاینه کرد و گفت خوبه ۷و۸ سانته و همون موقع کیسه آب منو پاره کرد و یه آب گرم خیلی زیادی از من ریخت روی تخت و گفت مثانه آن هم پره و نمی‌دونم چکار کرد که من بی اختیار تموم ادرارم خالی شد همه ماماها اومده بودن دورم و از اینکه اینقدر زود پیشرفت کردم تعجب کرده بودن و خوشحال بودن....
از بعداز اینکه کیسه آبم رو پاره کرد دردام بیشتر شد و من باز با تنفس سعی میکردم کنترل کنم اما دیگه کم کم نمیتونستم و ماما بالای سرم بود ملا و هی معاینه میکرد که گفت فول شدی و دهانه رحمت کامل بازه ...
بهم گفت به پهلو بخواب و یه پات رو جمع کن داخل شکمت و با دوتا دستت بگیر و محکم زور بزن.... من راه درست زور زدن رو بلد نبودم و واقعا اینجا اذیت شدم چون نمی‌دونستم چجور زور بزنم با هر انقباضام زور میزدم تا اینکه گفت به کمر سو دوتا پات رو بگیر و سرتون بیار تو سینه و زور بزن....
مامان نورا مامان نورا ۱ ماهگی
مامان حُـسـیـن‌جانم ✨ مامان حُـسـیـن‌جانم ✨ ۱ ماهگی
🍃 شرح زایمان من برای مامانا :
من به صلاح دید دکتر قرار شد صبح برم بستری بشم و با القا زایمان کنم ( همون آمپول فشار )
اولش رفتم لباسامو دادن عوض کردم یه لباس که همه جام معلوم بود 😂
بعد بردن یه اتاقی سرم وصل کردن و ان اس تی وصل کردن و اصلا اجازه نمی‌دادن تکون بخورم
برای همین بدترین و دردناکتربن بخش برای من همین تا ۴ سانت بود چون به شدت کلافه بودممم جوری که گفتم دکتر ببر سزارین 😂 دکترم هم هی دلداری میداد
ماما همراه بنده خدا هم که اسیر من بود و هی با من ورزش میکرد و ماساژم مبدادم
واقعا ماماهمراه چیز خوبیه حتما بگیرید
حضور همسر هم خیلیییی به من کمک کرد چون مایه دلگرمیه
البته اون وسطای درد ظاهراً بهش یچیزای بدی گفتم 😂😂
دیگه طی سه ساعت هی میرفتم توی وان و ورزش و اینا تا گفت شدی ۹ سانت
دیگه انقد بهم زور میومد که بالا هم آوردم
اون لحظه قشنگ حس وقتیه که یبوست داری و زور میدی ‌‌‌‌...
یکساعتم حدودا طول کشید تا فول شدم و سر بچه پیدا شد
دیگه ست زایمان آوردن و دکتر برش رو زد و سه چهارتا زور شدید زدم و دیدم بچه اومددددد
من اهمیت ورزش دوران بارداری رو اینجا فهمیدم چون اگه بدن عادت نداشته باشه این مرحله زور زدن نمیتونه پوزیشن بگیره🥴
من ساعت ۸ صبح القا شدم و ۶ عصر زایمان کردم
چون من وقتی رفتم هیچ دردی نداشتم
اما شما اگه بتونید یکم دردهاتون رو توی خونه بکشید کمتر اذیت میکنن
چون مدام معاینه میکنن و یکم دردناکه.‌‌.‌‌...
مامان فینقِلی مامان فینقِلی ۱ ماهگی
تجربه‌ی زایمان طبیعی
پارت چهارم: 🌱

بعد دکترم اومد و رفتم رو تخت زایمان.
و حدود ۱۰ دقیقه وقتی انقباض داشتم زور می‌زدم و انقباضم که تموم می‌شد نفس عمیق می‌کشیدم🤭
اون زمانی که دیگه زور زدم و دخترم سر خورد و اومد انگار باری از روی دوشم برداشته شد. خیلی حس قشنگی بود. باورم نمی‌شد که‌این کوچولو دختر من باشه.
دیگه اصلا درد و همه چی یادم رفت، می‌خندیدم می‌گفتم این بچه که گریه می‌کنه دختر منه؟ همه هم می‌خندیدن می‌گفتن آره.
ما قرار بود همسرم بیاد داخل و با هم کلی ورزش کنیم، بریم داخل وان و...😂 ولی اینقدر سریع پیشرفت کردم خداروشکر که اصلا هیچ ورزشی نکردیم 😐🙄
به‌قول ماما همراهم می‌گفت تو ورزشا رو قبلش انجام دادی.
کسایی که می‌ترسید از زایمان طبیعی، نمی‌خوام بگم درد نداره، داره ولی اگه ورزش‌ها و انجام بدید واقعا قابل تحمل می‌شه و سخت ترین قسمت ماجرا همون فول شدن هست که خب اونم خیلی زود تموم می‌شه.
من اگهصدبار دیگه هم برگردم عقب بازم طبیعی رو انتخاب می‌کنم.
بعد زایمان مامانم اومد داخل اتاق، همسرم اومد.
کلی خندیدیم و گفتیم و بچهرو بغل کردیم یک ساعت بعدشم رفتم سرویس و وارد بخش شدم. من برام از اول خیلی اهمیت داشت که درد رو قبل دیدن دخترم بکشم و بعد عمل بتونم راه برم و چیزی بخورم و با همسرم صحبت کنم. ارزشش رو داشت خداروشکر
برای همتون زایمان خوب آرزو می‌کنم😍😍
مامان نورا مامان نورا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی قسمت پنجم
دکتر و ماما هنوز بالا سرم بودن از بخیه و برش هیچی نفهمیدم....
بچه رو گذاشتن روی سینم وای هرچی درد بود یادم رفت، انگار بجای دخترم من تازه متولد شده بودم، دکترم درحال بخیه بود، که داشتن با ماما میگفتن چقد لگنش خوب بود، تونست با این شرایط زایمان کنه.
تو همین حالا بودم که ماما اومد بچه رو ازم گرفت، گفت خانوم دکتر خوب نفس نمی‌کشه ببرمش ان ای سی یو، خانوم دکتر گفت خوبه ولی برای محکم کاری ببرش که کاریش نباشه، من فکر میکردم موردی نیست، اوردنم دوباره تو زایشگاه، حالم در عالی ترین حال ممکن ، برام کاچی و خرما اوردن، گلوم بخاطر اون همه جیغ درد میکرد😁،از ماما و دکترم عذر خواهی کردم که امقد حیف زدم، یک ساعت تو زایشگاه بودم و بعد منتقل شدم بخش ...
البته دختر تقریبا دو روز تو nicu بود
بعد زایمان هم درد خیلی کمی داشتم اصلا تو بیمارستان شیاف نزاشتم ، امدم خونه یک شیاف گذاشتم احساس کردم اصلا تا حالا زایمان نداشتم انقدر بی درد، بخیه ها هم جذبی بود و یک هفته ای خوب خوب شد.
تجربه ام خوب بود، ولی الان بازم استرس دارم و از طبیعی میترسم با اینکه همیشه میگفتم بعدی رو هم طبیعی میارم، ایشا... خدا این دفعه هم کمکم کنه.... البته شما هم اگه این تجربه به دردتون خورد برام دعا کنید که زایمانم آسون باشه❤️❤️❤️❤️