۸ پاسخ

مبارک باشه نی نی کوچولوت
بی حسی خیلی بده
من تو بچه اولم زدم نمیتونستم بفهمم چیکار دارم میکنم نمیتونستم زور بزنم
تو بچه دومم نزدم خودم راحت زایمان کردم بدون پاره گی

طبیعی زایمان کردی با بی‌دردی هیچی نفهمیدی

سلام عزیزم کدوم بیمارستان رفتی راضی بودی

من هنوز هیچ دردی ندارم ۳۹ و ۱

چن هفته زایمان کردی

منم میرم بیمارستان امام حسین

ماماهمراهت کی بود گلم

عزیزم تجربت از تزریق بیدردی و میگی؟

سوال های مرتبط

مامان حلما خانم ☺️🩷 مامان حلما خانم ☺️🩷 روزهای ابتدایی تولد
رفتم معاینه گفت چهار و نیمی ولی بازم دودل بودن که بستری کنن ولی گفتم می‌خوام بستری بشم حتما ، ماما همراه و بی دردی هم می‌خوام
ماما همراه رو هماهنگ کردن ولی شنیده بودم بیمارستان امام حسین روز جمعه بی دردی نداره ولی من گفتم می‌خوام دیگه از شانسم داشتن دیشب

خلاصه انقدر بیمارستان خلوت بود که بردنم اتاق خصوصی😁✌🏼 ماما ها و پرستار ها مهربونننن خدایی من کلی مدفوع کردم هیچی نگفتم البته من توی شرایط عجیبی بودم واقعا نمی‌فهمیدم😂

خلاصه بعد از یکساعت ماما همراه اومد بردم سرویس و یا توپ یک حرکت زدیم دراز کشیدم معاینه کرد و گفت پنج الی شش سانتی دیگه توی درد کیسه آب رو زد که درد شدت گرفتتت سریع بی دردی توی رگ زدن و من در لحظه خوابیدم اصلا رفتم فضا😂😂 آخراش که داشت اثرش کم میشد چشمام و به زور باز میکردم و چرت میگفتم مثلا میگفتم وایی خاتم دکتر تخت داره می‌ره من و بگیرین 😐😂😂😂 توی اون وضعیت میگفتن فول شدی زور بزن همزمان هم مدفوع میکردم ولی من گیج بودم اصلا نمی‌فهمیدم دارم چکار میکنم
مامان آندیا مامان آندیا ۴ ماهگی
پارت 6حس زور داشتم زور میزدم ماماهام دعوام میکردن زوده زور نزن گفتم حس زور دارم نمیتونم دردا خیلی ب هم نزدیک بودن و شدید مامای شیفت معاینم کرد گفت نزدیک زایمانه نع سانته زود ب دکترش خبر بدید دکترم سریع خودش رسوند منو نشوند رو صندلی که زیرش خالی بود میگف زور بده من سه تا زور زدم گف عالیه بیا بخواب رو تخت زایمان بچه اومد رفتم خوابیدم رو تخت اینم بگم وقتی فول میشید ب طور غیر منتظره ای دردا میره و فقط حس زوره دکترم میگفت خدا وقتی مادر نه سانته بهش است احت میده برای زور زدن و واقعانم راست میگفت من بیشتر حس زور داشتم وقتی زور میزنم حس میکردم بدنم داره باز میشه دکترم برش داد و من ذره ای از برش دادنو نفهمیدم یهو دیدم بچم رو بدنمه انقد حس خوبیه اننقد حس خوبیه ک نگم بعدم ک مراحل بخیه و ..ک واقعا هیچکدوم نفهمیدم کل پروسه زایمان من دوساعت طول کشید و من این مدیون اول خدا دوم ورزشا و سوم همسرم بودم چون تمام دستاشو با ناخنم زخم کرده بودم و تنها راه کم شدن و تحمل دردام همین فشار دادن دستاش بود خلاصه بگم ک من با وجود دردام خیلی راضی بودم چون خیلی زود تموم شد و من سرپا شدم و اگ برگردم عقب باز انتخابم طبیعیه
مامان آرتین💙 مامان آرتین💙 ۵ ماهگی
زایمان پارت7
خوب بعد دوباره ساعت3معاینه کردن کفتن 4 سانتی هنوز منو میگی میگفتم خدا زود زایمان کنم دیگه تحمل ندارم ولی همین ک دردام قطع میشد اروم میشدم ساعتای چهار شدم 7سانت و دیگه ساعت پنج خیلی احساس زور بهم میومد بدون اینکه بخام زور میزدم داد زدم گفتم دارم زور میزنم فک کنم بچه داره میاد ماما اومد گف افرین زور بزن سر بچه رو میبینم انقد خوشحال شدم و تلاش میکردم دردام ک شروع میشد با تمام وجود زور میزدم بعد ماما دکتر صدا کرد گف بیاین دیگ وقتشه منو بردن روی تخت مخصوص زایمان و بعد چند تا زور دیدم ماما میگه وااای چه پسری خوش اومدی 🥹🥹بدنم یخ شد یهو حس کردم سبک شدم بیحال بودم خسته بودم گیج بودم و حس شیرینی بود تموم دردام تموم شده بود تا صدای بچه رو شنیدم گفتم جاانممم مامان گذاشتنش روی سینم داغ بود بچه گریه میکرد منم نازش میکردم و برای همه اقدامی ها دعا کردم و باردارا اشکم میومد بچم اروم شده بود دیگه جفتمم کشیدن بیرون بچه رو بردن لباس بپوشونن نوبت بخیه بود بخیه هم اصلا درد نداشت بی حسی برام زدن داخلی سه چهار تا خوردم بیرونی هم چهار تا منو برش ندادن خودش برش خورده بود بیرونی هارو یکم حس کردم ولی دردش قابل تحمل بود دیگه بخیه هم خوردم شکمم ک انقد ازش غول ساختن فشار میدن اصلا درد نداشت فشارم نمیدناا دستشونو میزارن حالت چرخشی ماساژ میدن دیگه من خیلی حس خوبی داشتم راحت شده بودم بعد دوسه دیقه بلند شدم راه رفتم به بچم شیر دادم مامانم اومد بردنم بخش انقد مامانم خوشحال بود قربون صدقه منو بچه میرف دیگ بردنم توبخش و تموم شد این حس قشنگ رو برا همه خانوما ارزو میکنم 💙🥹🥹🥹آرتین کوجولو من روز 27ابان ساعت پنج و نیم صبح به دنیا اومد♥♥🥹
مامان مهرسام❤️ مامان مهرسام❤️ ۱ ماهگی
پارت ۳

جیغ میزدم التماس میکردم میگفتم توخدا یه مسکن بزنید یه بی حسی بزنید🤣 خیلی میترسیدم چون خیلی فیلم زایمان طبیعی اینا نگاه کرده بودم وقتی فکر میکردم که الان اونقدر باز شدم اینا ترسم بیشتر میشد😂😂 آنقدر التماس کردم مسکن بهم زدن دستگاه گاز آوردن گفت نفس عمیق بکش بزن آقا من اقدر دردم زیاد بود این دستگاه فشار دادم که گیج شدم دکترم عصبانی شد از دستم گرفتش گفت گیج‌ گیجت می‌کنه نباید می‌زدی آنقدر🤣🤣 خلاصه یه پارچه پهن کردن رو شکمم تا وسط پام زور زدم احساس میکردم استخون واژنم داره کش میاد😭🤣 دکترم بالای شکمم فشار میداد حس میکردم بچم حرکت می‌کنه به سمت پایین من زور میزدم دکتر شکمم فشار میداد یهو حس کردم خالی شدم دردم کم شد فقط سوزش داشتم یهو بچم گریه کرد 🥹😍🤣 منم احساساتی شدم گریه کردم بچم بردن اون سمت اتاق بعد چند دقیقه من بی حال افتاده بودم رو تخت دکترم اومد بالای سرم گفت ماشالا ماشالا من به جای تو زاییدم دختر چقدر جیغ جیغ می‌کنی 🤣🤣🤣 خلاصه گفت سرفه کن تا جفتت بیوفته خلاصه من سرفه کردم یهو باز خالی شدم گفتم افتاد تو دست یه زنه🤣 وای انگار جیگر سالم گوسفند به اون بزرگی🫤😂 دونفر اومدن اینور و اونور شکمم فشار میدادن تا هرچی تو رحمم هست خالی بشه آنقدر درد می‌گرفت که فقط جیغ میزدم ساعت ۲ و ۴۵ دقیقه ظهر بچم دنیا اومد تا ۴ و خورده آیی من بخیه خوردم سه تا آمپول بی حسی زد بهم برای بخیه آخرش بخیه بیرونی بدون بیحسی زد 😭🤣 وای یه حس خوبیه هم حس بدیه یه جوره خلاصه بخیه خوردم با پارچه و آب تمیزم کردن یه پارچه گذاشتن وسط پام گفتن نگه دار خون نریزه رفتم سوار ویلچر شدم رفتم تو بخش بازم هیچکس نبود 😐 تاریک تاریک
مامان نیلدا مامان نیلدا ۲ ماهگی
مامان نیل آی🩷 مامان نیل آی🩷 ۴ ماهگی
زایمان طبیعی ۴ ،همینطوری که جیغ میزدم و سعی میکردم با تنفس تحمل کنم دوباره ماما اومد معاینه کرد گفت ۵ سانتی اما آمپول بی دردی تموم شده و نداریم بهت بزنیم (بیمارستان ولیعصر تبریز )تبریزیا حواسشون باشه که چقدر بی مسئولیت این بیمارستان ،اینو که شنیدم دیگه داغون شدم رسما خودمو باختم گفتم چه جوری قراره من این همه دردو تحمل کنم ،چاره دیگه نداشتم اون لحظه تند تند نفس میکشیدم هی میرفتم سرویس رو کمرم آب داغ میریختن و دست و پام میلرزید از درد شدید و موقع دردا انگار از حال میرفتم یه حالی میشدم که معاینه شدم گفت ۸ سانتی رفتم رو تخت زایمان و به دکترم گفتن بیاد و اومد بالا سرم از شدت درد نمیتونستم برم رو تخت زایمان و همسرم پیشم بود و خیلی شدید جیغ میزدم کل بیمارستان صدای جیغ من بود و حس زور داشتم احساس میکردم مقعدم داره پاره میشه ،اما نباید زور میزدم و این خیلی سخت بود تا اینکه دکترم اومد و گفت هر وقت زور داشتی پاهاتو بگیر و سرتو بیار جلو به نینی نگاه کن و زور بده و گفت زور بده اگه مدفوع کنی نینی هم میاد منم یه زور خیلی شدید دادم که مدفوع کردم اما خبری از نینی نبود
مامان ❤️محمد یاسین❤️ مامان ❤️محمد یاسین❤️ ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت۲
دیگه بل ایپدوال خوب بودم با پرستار ها بگو بخند کردم توپ اوردن نشستم ورزش کردم دوباره بعد ساعت۳اومدن گفتن۵سانت دهانه رحم نرم برد کیسه ابو پاره کرد انقباضات شدید تر شد ولی خب من تقریبا ۴۰درصد می‌فهمیدم همش .ساعتای۵ونیم زور روم بود خود ب خود حالت ‌ببخشید دسشویی داشتم میگفتن زور بزن بیاد پایین من زور میزدم گریه میکردم فقط موقع زور هام صدامو مامانم اینا ک پشت در زایشگاه بودن شنیدن خلاصه هی میگفتم زنگ بزنید دکترم بیاد اون بیاد من خیالم راحته گفتن زنگ زدیم سر زایمان دیگس شما تا آماده زایمان نشی نمیاد ک .خلاصه ساعتی ربع۷ کلی زور و صدا دکترم اومد درخواست کردم دوباره از رگ کمرم بی حسی زدن و مسکن دکتر برش داد با دوتا زور اومد بیرون ی حس قشنگ و عااالی بود بعدم جفت در آوردن و بخیه و تمام .اما همون موقع شکم فشار میدن بده برای من بعد از بخیه دستش رو برد معاینه کرد بشدت درد میکنه بخیه هام بخاطر همونه ولی در کل من اذیت شدم ولی خب بهتر از سزارینی ها بودم .
مامان علیسان مامان علیسان ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۲
من تو این فاصله چون ان اس تی بهم وصل بود نمیتونستم ورزش بکنم و رو تخت بودم فقط تنفس شکمی رو انجام میدادم یک دم سه تا بازدم
قبلش هم ورزش و پیاده روی و کاری نکرده بودم چون فکرنمیکردم زودتر زایمان کنم
رفتم رو‌تخت زایمان
ماما گفت :
پاهاتوباز با دست زیر پامو بگیرم سرمو بیارم جلو داخل قفسه سینه لبامو بهم فشار بدمو جیغ نزنم و چندتا زور خوب بدم به مقعدم
همینکارو کردم وچهاربار زور زدم گفت بچه اومد ساعت ۸ونیم زایمان کردم
ماما میگفت خیلی زود فول شدی و پیشرفت کردی
اوج درد من ۴۵ دقیقه اخر بود شاید اگه میتونستم راه برم ورزش کنم تحملش راحتر میشد ولی چون کیسه ابم پاره شد نمیتونستم کاری بکنم و فقط رو تخت درازکشیده بودم.
البته اینکه بچه هم کوچیک بود بی تاثیر نبود تو راحتر بودن زایمان .برش نخوردم ولی سه تا بخیه خوردم.بطور کلی چون زود فول شدم از زایمان طبیعی راضی بودم
خداروشکر بچه هم نیاز به دستگاه نداشت .زایمانم هم بیمارستان رضوی مشهد بود بازم اگه سوالی چیزی داشتین بپرسین 😘
مامان هامین💙🧿 مامان هامین💙🧿 ۳ ماهگی
منم با تمام توانم زور میزدم و چون بلد نبودم و خسته میشدم وسط شدت درد زور رو ول میکردم که این کار رو خراب میکرد دوتا دکتر و چهارتا ماما اومده بودن بالای سرم و از اینکه اینقدر من زود پیشرفت کردم تعریف میکردن و خوشحال بودن ...
اونقدر زور زدم با هر روشی که گفت بریم اتاق زایمان و وقتی من انقباضم ول شد بهم کمک کردن بلند شدم رفتم و روی تخت مخصوص رفتم اونجا بهم بی حسی زدن و برش دادن که من هیچی نفهمیدم و اصلا سوزن بی حسی هم که زد درد نداشت و اونجا بهم می‌گفت زور بزن من دستمو به میله ها می‌گرفتم و با تمام توانم زور میزدم و یه ماما از بالا شکمم رو فشار میداد یکی هم پایین وایساده بود و یکی کنارم که یهو بچه اومد بیرون و من اینو فقط از آبی گرمی که ازم خارج شد فهمیدم و هیچ دردی موقع بیرون اومدن بچه نداشتم...
بچه من ساعت ۸:۳۰ توی یه روز بارونی دنیا اومد و من بخیه خوردم و الان درد بخیه رو دارن فقط و دل درد مثل پریودی که قابل تحمل...امیدوارم همتون این حس قشنگ رو تجربه کنید و من پشیمون نیستم از انتخاب زایمان طبیعی🥰🥰