من خیلی مامان بدیم😭
گاهی وقتا با خودم میگم چرا یه بچه ی معصوم و بی زبون رو به دنیا آوردم وقتی نمیتونم باهاش درست رفتار کنم😭😭
من غریبم و خانواده ی خودم و همسرم شهرستانن و دست تنهام
از یه طرفم چهار پنج ماهه یه مشکلی پیش اومده تو زندگیمون خیلی اوضاع روانیمون به هم ریخته و هرکسی زنگ میزنه به اسم احوال پرسی کلی بهم تیکه میندازن و اذیتم میکنن
امشب خیلی حالم بد شد و از داخل مغزم داشت از این همه فکر و خیال و فشار عصبی منفجر میشد ، دخترم رو خوابوندم اومدم بذارمش سر جاش بیدار شد یه کم جا به جا شد و یه کلی بالا آورد روی پتوش منم یکدفعه نشوندمش و با صدای بلند دعواش کردم و پتوش رو برداشتم بردم توی پذیرایی پاک کردم با دستمال ، زینب داشت گریه میکرد بلند بلند میگفت ماما😭😭😭اومدم تو اتاق دیدم چهار دستو پا اومده پشت سرم تا در اتاق و همش با گریه میگفت ماماااا😭 بغلش کردم و خوابوندمش و بوسش کردم ، الان کلیییی گریه کردم و حالم بده ، نگله که به صورتش میکنم از خودم متنفر میشم😭😭😭💔💔💔

۱۳ پاسخ

برای منم پیش اومده.. اما واقعا گاهی کنترلمو از دست میدم

عزیزم خیلی سخته درکت میکنم همه ما برامون مشکل پیش میاد خیلی از مادرا اینجا تنهان و خانوادشون نزدیکشون‌نیس من خودم نزدیکم هستن اما همه شاغلن کسی نیس کمکم کنه حتی اگر برم خونه پدرم بازم فقط شبا خونه هستن و روزای تعطیل چون شاغلن همه منم کمک ندارم
برام جدیدا مشکل پیش اومده دیشب از ناراحتی اصلا حرف نزدم بعده چندساعت به خودم اومدم گفتم فایده نداره ناراحتی کنم من یه مادرم باید به بچم برسم به شوهرم برسم خونمو شاد نگه دارم امروز کلی کار کردم خونه زندگیمو مرتب کردم تاحاله روحی هر۳تامون بهتر بشه

بیا بغلم عزیزم اشکال نداره از فشار زندگیه

منم پسرم رفلاکس داره همش لباس و پتو شو مبشورم الان تشک شسته شو گذاشتم زیر پاش روش بالا اورد منم دعواش کردم کلی گریه کرد
بعد پشیمون شدم بغلش کردم و بوسش کردم

عزیزم طبیعیه منم این اتفاق برام افتاده ولی خب چیکار کنیم ما هم گناه که نکردیم مادرشدیم والا ماهم آدم آهنی نیستیم خب بلاخره یه جایی این مادر خسته میشه ناراحت نباش عزیزم

طبیعیه عصبی بشی.فشارم روته
کلی سعی کن دهنتو اروم کنی.مدیتیشن کن.به چیزای مثبت فک کن.هروقت ازش عصبی شدی به این فک کن چقد دوسش داری
این طفلیا چه گناهی دارن

سلام عزیزم درکت میکنم منم دقیقا شرایط سختی دارم پیش میاد همه مامان بچه هاشون دعوا میکنن منم خیلی وقتا با عذاب وجدان سرم گذاشتم رو بالشت خیلی وقتا با غصه خوابم برده باید قوی باشی تا الگو برای دختر کوچولوت باشی ادمای ضعیف تو این دنیا دووم نمیارن تو تنها نیستی دخترت هست پیشت چی بهتر از این که خونوادتو داری

تو منی یا من توام💔

عزیزم خودتو سرزنش نکن ،برای همه پیش میاد، تو هم که نمیخواستی دعواش کنی، سعی کن صبورتر باشی و بیشتر به بچه ت فکر کنی 😘

عزیزم اشکال نداره منم بعضی وقتا یه کم صدام بلند میشه بعدش کلی خودمو سرزنش میکنم تنها راهش اینه که اون لحظه یه نفس عمیق بکشی به جای داد زدن

عزیزم مامانا هم بعضی وقتا میتونن خسته و ناراحت باشن..منم گاهی دعوا میکنم دخترم و مثل شما گریم میگیره.ولی خودمون میدونیم فقط که از فشار زیادیه و هیچکس اندازه ما بچه مون و دوست نداره..ناراحت نباش.فردا تا میتونی براش وقت بزار که امشب و یادش بره

پیش میاد عزیزم غصه نخور مشکلات همش حل میشه

اشکال نداره.طبیعیه.بهرحال تو هم آدمی و یه جا کم میاری
کتاب مادر کافی رو بخون تا کمتر عذاب وجدان بگیری
و حتما شرایط رو درست کن تا بیشتر از این اذیت نشی

سوال های مرتبط

مامان آدریَن🧸 مامان آدریَن🧸 ۱۵ ماهگی
آدرین انقدر این روزا اذیت میکنه گریه میکنه نمیخوابه شیر نمیخوره عصبی شدم
دیشب سرش دادم بعدش بغلش کردم کلی گریه کردم به خودم فوش دادم 😔
وقتی دعواش کردم یاد روزی افتادم که وقتی بدنیا اومده بود چون بالا میاورد،تو بخش نوزادان بود توی تخت با ۳بچه یجا بود من رفتم ببینمش دیدم بچم خوابیده، بچه ای کنارش بود گریه میکرد با دستش میزد تو صورت آدرین منم گریه ام گرفت با پرستار میگفتم این بچه با دستش میزنه تو صورت پسرم😭 اونا میخندیدن میگفتن نترس دردش نمیاد گفتم ن دردش میاد بچم گناه داره 😔یکیشون گفت خب بغلش کن من گریه کردم گفتم میترسم از دستم بیفته اخه خیلی ضعیف بود همش ۲کیلو بود خودمم چون سزارین بودم خم بودم جون نداشتم ،همش حسرت میخورم کاش اون لحظه نمیترسیدم میتونستم بغلش کنم فقط تونستم یکم از اون بچه فاصله بدمش 😭 اونموقع بخاطر اینکه اون بچه میزد تو صورتش کلی غصه خوردم و گریه کردم حالا الان دعواش میکنم😭
نمیدونم چشه فقط از خدا میخوام زودتر خوب بشه و منم صبور تر بشم😔بمیرم برات قشنگم😭
مامان 💙کوروش💙 مامان 💙کوروش💙 ۱۵ ماهگی
از یه مادر خسته و داغون
ببخشید که ناراحتتون میکنم. من هیچ وقت فاز درد و دل تو این برنامه رو نداشتم چون میگفتم کاربرد این اپ یه چیز دیگه اس ولی امروز بعد از چن روز سختی واقعااااااا کم اوردم. دلم درد و‌دل میخواد 😔🥺
کوروش یه هفته کامل تب میکرد و بی اشتها بود اصلا لب به غذا نزد و شیر هم خیلی کم میخورد یه بار خیلی شدید بالا اورد چند تا دکتر بردم شبا تا صبح نمیخوابید بی تابی میکرد 😔 یه جاهایی پا به پای بچم نشستم گریه کردم همه میکفتن گریه نکن شیرت بد میشه ولی دست خودم نبود. تقریبا دو روزه بهتر شده که اونم من گند زدممممم 😔😔😔 بعد از اون حال بدیا دندونای بالاش نیش زد فهمیدم به خاطر دندون بوده حالا دیروز میز جلو مبلی رو گرفته بود بلند شده بود سرپا پشتش نشسته بودم که نخوره زمین یهو از جلو افتاد چونه بچم خورد لب میز و نوک زبونش سوراخ شد دهن بچم پر شد خون😔😔😔 الان یه تیکه از زبونش سفید شده و از قسمت اصلی زبونش جداست. وقتی میبینم جیگرم اتیش میگیره چرا نتونستم بچمو بگیرم از دیروز دارم خودمو فحش میدم 🥺 امروزم سر ناهاری باز یه لحظه از بغلم گذاشتمش زمین غذا شو بکشم رفت سر کابینت دستش در رفت باز خورد زمین باز دندون بالاش رفت تو لب بالاش یکم خون اومد. 😭😭😭 واقعا امروز حس میکنم یه مامان بی عرضه ام 😢 نمیتونم بچمو نگه دارم ، امروز بعد از اینکه خورد زمین بغلش کردم زدم زیر گریه همونجوری که دهنش خونی بود هی نگام میکرد لبخند میزد بعد بغلم میکرد یعنی بهم میگفت من حالم خوبه گریه نکن. این کارش بیشتر جیگرمو اتیش زد. من نابودممممم نابود 😔😔😔 واقعا حالم بده واقعا دلم گرفته حس بدی دارم حس مادر ناکافی 😭🥺 ببخشید سرتون رو درد اوردم ولی حس کردم درد و دل با دوستای مجازیم شاید یکم حالمو خوب کنه.