۳ پاسخ

بمیرم برا دخترا، تو کل ایران دیدگاه های این مدلی پیدا میشه خواهر

میگفت میخام بشه دلسوز باباش

برعکس مادرشوهرمن دخترمیخواست میگفت بشه دختر براش کلی طلامیخرم

سوال های مرتبط

مامان فاطمه نورا مامان فاطمه نورا ۱۵ ماهگی
پارت یازدهم
ما بدلیل اینکه تو فامیل مورد داشتیم که بچه هاشون به دلیل فامیلی عقب مانده ذهنی بودن باید حتما ازمایش ژنتیک میدادیم
من افسردگی گرفته بودم و هیچ جا نمیرفتم و هیچی نمیخوردم انقدر شرایطم بد بود که مامانم وقتی منو دید مدام غصه داشت که چرا به این روز افتادی و بریم خونه خودمون بمون حواسم بهت باشه که گفتم نمیشه من اینجا رفتم متخصص و پرونده دارم و مدام داره چکم میکنه تو ماه اول از شدت افسردگی پنج کیلو کم کردم و همیشه بدی مادرشوهرمو گفتم از خوبیش هم بگم
تو تایم بارداری من هر روز از خونشون برام غذا میاورد و میومد کارهای خونه کمکم میکرد و چون من تمام علائمم شبیه پسر بود البته طبق گفته اونا هرروز یه اسم پسرونه هم انتخاب میکرد و خداییش تا سه ماهگی هوامو داشت همه جوره منم گفتم خدایا شکرت که با وجود بچم اینا درست شدن تا اینکه چهارده هفتگی رفتم سونو تشخیص جنسیت دکتر گفت دختره و من هیچی نگفتم تا انومالی که دکتر صددرصد گفت دختره ما هم رفتیم یه جعبه شیرینی صورتی خریدیم رفتیم خونه مادرشوهرم و دیگه اونموقع خیالم از بابت بچه راحت بچه که تو تمام غربالگری ها گفتن سالمه وقتی پرسید بچه چیه گفتم در جعبه رو باز کن میفهمی که تا دید صورتیه یه جور یخ گفت دختره؟! گفتیم اره و خیلی سرد گفت مبارکه ایشالا سالم باشه برگشتیم خونه من همش انگار یه چیزی رو دلم سنگینی کرد
مامان ♥️رادوین♥️ مامان ♥️رادوین♥️ ۱ سالگی
مامان فاطمه نورا مامان فاطمه نورا ۱۵ ماهگی
پارت سیزدهم
دیگه ما که جنسیت رو فهمیدیم مامانم یا از تهران خرید میکرد عکس میفرستاد یا میومد اینجا با من میرفت خرید سیسمونی
گذشت و اینا از شهرستان برگشتن و ما کلا خودمون یه دست بلور شلوار خریدیم که تا اونو نشون دادم گفتم اینم خودمون خریدیم سریع گفت ولش کن زیاد لباس نخرید براش و من واقعا ناراحت شدم گفتم ما کلا یدست لباس خریدیم و بعد به شوهرم گلایه کردم که چرا فک میکنه چون دختره نباید خرید کنیم براش من واسه بچم بهترینارو میخرم و ....و مجدد چند روز بعد دوباره تکرار کرد حرفشو و پدرشوهرمم گفت اره لباس نخرید میخواد چیکار شوهرمم گفت من واسه دخترم همه چی میخرم خدا ارزومو براورده کرده داره بهم دختر میده منم کم نمیزارم براش
خلاصه گذشت و سر بیمارستان رفتن هم داستان داشتم هی میگفت باید بری دولتی طبیعی بیاری منم هیچی نمیگفتم درحالی که قبلش با دکترم هاهنگ کرد که خصوصی سزارین باشم و بعد که فهمید گفتم دکترم خودش تشخیص داده و حالا گیر داده بود شب من باید بمونم پیشت تو بیمارستان نه مامانت که منم گفتم نه مامانم نه تو من میگم خواهرم بیاد بمونه
مامان نیکا مامان نیکا ۱۷ ماهگی
تجربه صندلی غذای دختری و من :
راستش من ۷ ماهگی واسه دخترم صندلی غذا خریدم که مستقل غذا خوردنو شروع کنم ولی دختری اصلااااا همکاری نکرد . رو صندلی غذا درحد چند ثانیه میموند بعدشم کلا اعتصاب غذا کرد یعنی قاشق یا غذا میدید دهنشو قفل میکرد ( مامانایی که این مشکلو با کوچولوهاشون دارن اگه خواستین تجربه اینکه چجوری دخترمو غذاخور کردمو بهتون میگم)
خلاصه کنم
تا دوهفته پیش صندلی غذای ما فقط خاک میخورد و دختری مدل غذا خوردنش اینجوری شده که بود که یه لقمه میخورد پامیشد دور میزد من با غذا دنبالش که یه لقمه دیگه بخوره. هی دختری بدو هی من بدو هلاک میشدم🤦🏻‍♀️
دیگه یه روز گفتم بذار ببینم رو صندلی غذاش میتونم نگهش دارم حداقل یکی دو لقمه بخوره ته دلشو بگیرت حله و خداروشکر موند و دولقمه بزور خورد و با گریه پاشد منم اصرار نکردم
میدونستم گرسنه ست و سیر نشده ولی دیگه بهش هیچ غذا و تنقلاتی ندادم تا یک ساعت بعد که بدجور گرسنه شده بود .غذا رو اوردم رو صندلی غذا و بازم دو لقمه بیشتر نخورد و رفت
چند روز این پروسه هی تکرار شد و دختری فهمید اگه رو صندلی غذا نشینه غذا نیست ! دیگه بعد چند روز دختری یاد گرفته رو صندلی غذاش بشینه هم منو راحت کرد هم خودشو از اون بدوبدو !
دارم کم کم یادش میدم خودش غذاشو بخوره . کثیف کاریش از ۶-۷ ماهگی خیییییلی کمتره و راحتتره کلا میفهمه چی میگم
البته ناگفته نماند هر دفعه با یکی از اسباب بازیاش میریم رو میز غذا و از زبون اون کلی داستان میگم تا سرگرم بشه و متوجه بشه باید خودش غذاشو بخوره اینم هلاک میشم ولی خستگیش دلنشینه چون میدونی نتیجه کار عالی میشه❤️
شماهم امتحان کنید امیدوارم نتیجه بگیرید 😍