ادامه تاپیک قبلی


در مورد بچه، من دیدم بعد از به دنیا اومدن صدای گریه اش قشنگ بلند نیس، اما شهاب هم همینطوری بود، یکم همونجا گذاشتن زیر تنفس و خوب شد، اما اینبار بعد زایمان که خوش خوشانم بود تا به مامانم گفتم مامان فلان لباسو بده بپوشونن پرستار گفت لباس نمیپوشونیم چون احتمالا بستریه😢 من فک کردم نهایتا تا وقت ملاقات نگه میدارنش اما وقت ملاقات هم بچم پیشم نبود و تختش خالی موند، بعدش گفتن یکی دو روز و این یکی دو روز شد یه هفته! بله بچم یه هفته تو nicu بستری شد و من بدون بچم برگشتم خونه و شیرمو میدوشیدم میبردم و با توجه به شرایطم و شهاب و اینا روزی فقط یه بار میرفتم 😔 علت بستری هم از یه طرف کامل نبودن ریه ها، از یه طرف عفونت و از طرفی گفته بودن قلبش صدای اضافه داره و احتمالا اعزام بشه بیمارستان مدنی و این حرفا و من داشتم سکته میکردم، خداروشکر متخصص قلب اومد و اکو کرد، گفتش یه دریچه قلبش تنگه اما مورد جدی نیس و از نظرم مرخصه، قراره هفته دیگه ببریمش اکو پیشرفته که نظر قطعیشو بگه، تا شرایط اکسیژن و ایناش هم بهتر بشه و عفونتشم حل بشه یه هفته شد دیگه

۲ پاسخ

انشاالله مشکلی نباشه عزیزم

ادامه تو تاپیک بعدی

سوال های مرتبط

مامان آرسام وپسته👑🧿 مامان آرسام وپسته👑🧿 ۱ ماهگی
سلام خانوما رفتم دکتر سونو کرد گفت انقباض داری برو بستری بشی بهتره الان تو 38 هفته هستم نامه بستری داد ولی نگفت کی زایمان کنم پرسیدم چقدر بیمارستان بمونم گفت چند هفته هستی گفتم 38 هستم گفت نهایت یه هفته میمونی بعد آمپول ریه هم نزدم ینی بهش گفتم گفت دیگ نمیخواد الان دیگ فایده نداره از یه طرف دلم راضی نمیشه پسرم تنها بزارم دلم تنگ میشه براش از یه طرف هم هفته دیگ برف سنگین گرفتن ماهم روستا هستیم راه دوره تا بیمارستان یه ساعت نیم راهه شوهرم میگه هفته دیگ برف سنگین بباره نمیتونم ببرمت برو بستری شو بیمارستان از یه طرف هم تنهام کسی ندارم خالم میگه برو بستری شو قبل زایمان زنگ بزن بیام منتها شوهرم میگه بگو الان بیاد برف بباره راه بسته میشه نمیتونه بیاد از تهران قراره بیاد ما فومن هستیم شمال از یه طرف هم خالم میگه من نمیتونم الان خونه زندگیمو وبچه هامو ول کنم بيام البته حقم داره بنده خدا مغازه لباس فروشی داره دم عیدم هست حالا شوهرم ناراحت شده میگه چرا نمیاد هفته دیگ برف سنگین میاد نمیتونه برسه تا اون بیاد تو زایمان کردی موندم چیکار کنم تنهام 😢💔☹️
مامان 💛§°ســـام°§💛 مامان 💛§°ســـام°§💛 ۱ سالگی
سلام خانما
پسرم سرما خورده ۱ هفتس .امروز بردمش دکتر ۶نوبت داشتم ۹ نوبتمون شد ...تا بردم معاینه شد دکتر گفت دیر اوردینش سریع ببرین بستری 🫠شوهرم گفت نه بستری چرا بدتر مریض میشه بچه تو بیمارستان با این شیوع مریضی ...
دارو نوشت +آمپول گفت ریه ش پر از خلط شده
وزنش ۱۰‌کیلو ۳۰۰ بود گفت خیلی کمه و....
بردیم بیمارستان حکیم چقدر شلوغ چقدر بچه بی حال و مریض نگم چخبر بود براتون
(مواظب کوچولو هاتون باشید)
خونم خشک شد دق کردم بخدا تا تو اپن شلوغی نوبت بشه ببینم بچم چ وضعیتی داره
حالا از نگرانی و گریه هام بگذریم شوهرم مخالف بستری
منم میگفتم دکتر با این جدیت گفته حتما لازمه بستری کنیم بچم خوب شه
خلاصه ساعت ۱۲ و نیم تازه نوبت ما شد تیراژ شرایط و ماجرا رو گفتیم گفت
فوق تخصص می‌فرستم برو شاید عکس بنویسه ولی بستری ب نظرم لازم نیست اما اگه لازمم باشه جا نداریم ...گفتیم باشه اگه نیاز بود می‌بریم جای دیگه
فوق تخصص (دکتر زمانی) بردیم
گفت نه بستری لازم نیست
۲ اسپری داد و نئوتادین و پلارژین و استامینوفن

خداروشکر بچم بستری نشد اما صدای خرخر سینش بدون گوشی هم ب گوش میرسه ...خدایا هیچ مادری رو با بچش امتحان نکن
یه مادر می‌تونه تو یکساعت هم پیر بشه😭
مامان شهاب و مهراب مامان شهاب و مهراب ۱ سالگی
سلام مامانیا
مهراب من، همون روزی که آخرین تاپیکم رو گذاشتم اینجا، ۱۴ آذر ساعت ۱۲ و ربع ظهر به دنیا اومد💫🐣
زایمانم سخت تر از نظر هجوم درد اما کوتاه تر از نظر زمان نسبت به پسر بزرگم بود، ساعت ۸ بستری شدم ۴ ساعت بعدش بچه بغلم بود، یا بدن و مغز آدم فراموشکاره و فراموش کرده بودم که چقد زایمان طبیعی سخته یا هم واقعا زایمان با زایمان فرق داره، زایمان شهاب طولانی شد اما شدت دردا یادم نیس انقد زیاد بوده باشه، در کل دید خوبی داشتم بعد زایمان همچنان به طبیعی، اصلا هم اونموقع جیغ اینا نمیزدم حتی آخرا، ولی اینبار🤦🏻‍♀️ واقعا مردم و زنده شدم، دردام خیلی پشت سر هم بود، جیغ میزدم و داد و فریاد در حد لالیگا😅🤦🏻‍♀️ اصلا طاقتم کم شده بود، حتی واسه معاینه یا بعدش واسه فشار دادن شکمم کلی ادا میومدم😢🤦🏻‍♀  اما میگم چون بچه دوم بود یا چی که پیشرفت زایمانم خداروشکر خیلی خوب بود و اصلا حتی از تخت پایین نیومدم برا ورزش اینا، با ۴ سانت بستری شدم و بار دوم گفتن ۶_۷ سانتی، بعدشم ۸ و از ۸ به بعد خیلی زود احساس زور زدن داشتم و اومدن در کمال ناباوریم بچه رو به دنیا آوردن و گذاشتن تو بغلم🥰 کلا روند بخیه و خونریزی و اینا هم خیلی آسونتر از زایمان اولم بود

ادامه تو تاپیک بعدی
مامان آدریَن🧸 مامان آدریَن🧸 ۱۶ ماهگی
من دیگه توان ندارم بدبختیه من دوباره شروع شد😭😭 طفلی بچم ۳روز پیش تب کرد۲روز ادامه داشت گفتم حتما بخاطر دندونه آخه لثه اش هم باد کرده .ولی از پریشب سرفه هاش شروع شد اول کمتر بود ولی داره بیشتر میشه همش بی حاله هیچی هم نمیخوره فقط وقتی خوابش میاد بهش شیرمیدم میخورم که اونم از دیروز هرچی که شیرمیخوره تاخوابش میبره سرفه میکنه همه رو بالا میاره😭 الانم بچم دوباره بالا اورد
۲ماه پیشم دقیقا این ویروس لعنتی رو گرفت دو هفته ی تمام پدرم دراومد بچم آب شد🥺🥺دوباره شروع شد خدایا من دیگه نمیکشم بمیرم برای بچم انقدر گریه میکنه صداش گرفته😭از طرفی یه مدته انقدر بهم وابسته شده همش گریه میکنه خودشو هلاک میکنه میخواد تو بغلم باشه. الان که مریض شده دیگه بدتر حتی توی خوابم صدبااار تا صبح بیدار میشه گریه میکنه بغلم میکنه حتی دیگه بغل باباشم نمیره نمیتونم یه دستشویی برم از شدت وابسته بودنش قشنگ پوره شدم.قبلا اصلا اینجوری نبود
دارم روانی میشم😭😭😭
مامان آراد مامان آراد ۱ سالگی
سلام
این متن رو فقط برای درد دل و تجربه مینویسم
حدودا ۵ آذر بود که آراد ویروس استفراغ رو گرفت ، دو سه روز صبر کردیم دکترم بردم خوب نشد تا رفتیم بیمارستان دوتا آمپول زدن و خوب شد
چند روز بعدش رفتم کاشان خونه مادربزرگم یکی از اقوام روضه داشتن که من نذری داشتم و باید ادا می کردم ، تو روضه عمه مامانم که مریض بود تا از در اومد تو تالاپ تالاپ بچه رو بوس کرد من بهش گفتن عمه خانم مگه شما مریض نیستید خندید گفت نه خوب شدم... پسفرداش آراد مریض شد تب کرد و سرفه مجبور شدم بهترین دکتر کاشان رو پیدا کردم و تا ۳ صبح تو توبت بودم بچه رو ویزیت کرد و دارو داد گفت ویروسه حدود یک هفته داروها رو خورد و خوب شد
گذشت تا یک هفته بعدش یعنی ۲۹ آذر آراد رو با همسرم فرستادم منزل مادرشوهرم تا خونه رو تمیز کنم یه دفعه بعد از دو سه ساعت زنگ زد گفت آراد تب کرده... دنیا روی سرم خراب شد هنوز یک هفته نشده بود خوب شده بود ، خلاصه دوباره مریض شد حدود ده روز فقط تب میکرد بعدم سرفه و آبریزش و مخاط بینی سبز
پنج شش تا دکتر بردم یکی از یکی گاوتر ، آخر سر با اصرار خودم یکی آزمایش نوشت دادیم ، دیدیم عفونت داره و آیتم های ESR و CRP بالاست ترسیده بودم