۱۹ پاسخ

اِی خدا اصلا طاقت ندارم ببینم یه بچه مریضه😭
الهی به حق فاطمه زهرا زودتر خوب شه بچتون🥺😘

پسرخواهرم از ۸ ۹ سالگی یهو پاهاش درد میگیره اونام همه کاری کردن عکس و ... همه دکتری بردن حتی دکتر طب اسلامی همه گفتن بخاطر استرس هست و باد اعصاب میفته تو پاش یه جوری بودا یعنی یه مدت با عصا راه میرفت همه داغون بودیم از فکر و غصه خلاصه بعد کم کم پاش بهتر شد حتی تو انگشتاش هم باد میفته که مدرسه نمیرفت بیشتر غیر حضوری میرفت و مشق نوشتن سختش بود
شاید گل پسر شمام همینطور باشه و انشالله مشکل خاصی نیس و زود خوب میشه

قربونش برم توروخدا مرخصش کن😔😔😔😔

عزیزم این مدت شیر محلی بهش ندادی

یه متخصص خوب یه شهر دیگه پیدا کن ببرش

ببرش جای دیگه تهران بیارش

شاید پاش پیچ خورده از جا درومده ی شکسته بند هم ببر

اقا من نفهمیدم...پاش درد میکنه نمیذاره زمین چه ربطی ب شکمش و عفونت داره؟

الهی زود خوب بشه نگران نباش منم بچم جرمگیر خورده بود داشتم سکته میکردم آخر‌هم خدارو شکر چیزی نشد دکتر ها هم سواد ندارن من اینو بارها گفتم دکتر با سواد خیلی کم پیدا میشه

الهی بگردم ایشالله خیلی زود خوب خوب بشه از این استرس نامرد راحت شی خدا حفظ کنخ کوچولوتو🥲❤️🍀

ببر عفونی اطفال نسون بده

سلام ببین اگه از پاهاشه ببر دکتر امیر مهرور

بخاطرراه رفتن زیادنیس پادردش؟ چون توسنی هستن تحرکشون زیاده

گلبولای سفید خونش بالاست
از نخاعش نمونه نگرفتن؟؟

ویتامین دی کم نبود؟

خیلی سخته بچه بیمارستان باشه من پسرم برا زردی بیمارستان بود به اون دستای کوچولوش انژیوکت زده بودن من جیگرم داشت تیکه تیکه میشد

ای جوون دلم عزیزم ایشالله زودترخوب خوب میشی 🤲😘😘

انشالله خداشفا بده کوچولو نازو زودی ببری خونه

کجاش عفونت داره

سوال های مرتبط

مامان شهاب و مهراب مامان شهاب و مهراب ۱۷ ماهگی
ادامه تاپیک قبلی


در مورد بچه، من دیدم بعد از به دنیا اومدن صدای گریه اش قشنگ بلند نیس، اما شهاب هم همینطوری بود، یکم همونجا گذاشتن زیر تنفس و خوب شد، اما اینبار بعد زایمان که خوش خوشانم بود تا به مامانم گفتم مامان فلان لباسو بده بپوشونن پرستار گفت لباس نمیپوشونیم چون احتمالا بستریه😢 من فک کردم نهایتا تا وقت ملاقات نگه میدارنش اما وقت ملاقات هم بچم پیشم نبود و تختش خالی موند، بعدش گفتن یکی دو روز و این یکی دو روز شد یه هفته! بله بچم یه هفته تو nicu بستری شد و من بدون بچم برگشتم خونه و شیرمو میدوشیدم میبردم و با توجه به شرایطم و شهاب و اینا روزی فقط یه بار میرفتم 😔 علت بستری هم از یه طرف کامل نبودن ریه ها، از یه طرف عفونت و از طرفی گفته بودن قلبش صدای اضافه داره و احتمالا اعزام بشه بیمارستان مدنی و این حرفا و من داشتم سکته میکردم، خداروشکر متخصص قلب اومد و اکو کرد، گفتش یه دریچه قلبش تنگه اما مورد جدی نیس و از نظرم مرخصه، قراره هفته دیگه ببریمش اکو پیشرفته که نظر قطعیشو بگه، تا شرایط اکسیژن و ایناش هم بهتر بشه و عفونتشم حل بشه یه هفته شد دیگه
مامان علی💙🌈 مامان علی💙🌈 ۱۶ ماهگی
۳۶هفته اونم بخاطر اینکه بچم از یه ماه قبل تو شکمم رشد نکرده بود و نمیدونستم و آب دورش هم دیگه صفر شد فرستادن برا زایمان. حالا من ن دهانه رحمم باز بود ن حتی با آمپول فشار درد گرفتتم دیگه ضربان قلب داشت افت میکرد و گفتن سزارین باید بشی بعد الان دارم فک میکنم یعنی دکتر که خواست بچمو در بیاره تو کیسه بود؟ چون کیسه آبم پاره نشده بود فقط خودم دیدم ترشح زردرنگ دارم رفتم بیمارستان گفتن طبیعیه این اصلا نشونه زایمان نیس بعد رفتم متخصص گفت شاید کیسه آبت پاره شده برو سونو بده رفتم سونو گفت آبش صفر شده. دکتر خیرندیدم یه بار ۳۰ هفته رفتم گفت همه چی خوبه دیگه نرو سونو تا ۳۶ هفته که بیای معاینه کنم هر چی بهداشت گفت ۳۴ هفته برو گوش ندادم. الان پشیمونم که چرا نرفته بودم یه شهر دیگه زیر نظر یه دکتر دیگه که شاید آمپول چیزی میزد من آب دورش بیشتر می‌شد آخه یکی از دوستامم اینجور بود رفت یه شهر دیگه بچش به موقع بدنیا اومد. موقع سزارین هم به حدی دست و پام میلرزید که برام آمپول آرامبخش زدن خواب بودم همیشه از بیهوشی میترسیدم میگفتن دیگه اگه بیدار نشدم چی. آخرش با آرامبخش خوابم برد
مامان زهرا کوچولو مامان زهرا کوچولو ۱۶ ماهگی
تجربه_مریضی_دخترم

از جمعه هفته گذشته گاهی دخترم تو طول روز بی قراری میکرد و بهونه میگرفت، چند شب هم تو خواب تب میکرد که با استامینوفن کنترل میشد. هیچ علائم دیگه ای نداشت ، نه آبریزش نه سرفه نه خلط نه اسهال نه استفراغ..‌
روز چهارشنبه که عروسی دعوت بودیم از صبحش خیلی بی قرار بود و اذیت میکرد، خودم حدس میزدم از دندونش باشه.
اشتها تقریبا صفر شده بود! بجز شیر خودم!
تو مراسم هم حال و حوصله نداشت و بهونه می‌گرفت،
ما هم بعد شام سریع برگشتیم خونه،
اون شب همسرم مسافر بود و من تنها خونه موندم،
اما تا صبح دخترم تب داشت و اصلا با استامینوفن کنترل نمیشد.
شیاف و بروفن هم نداشتم.
خیلی شب سختی بود، حدود ساعت ده صبح بود که پدرشوهرم اومد و رفتیم اورژانس بیمارستان و اونجا بود که فهمیدم یکی از گوش های دخترم عفونت داشت و علت همه بی قراری ها و تب بالاش همین عفونت گوش بوده نه چیز دیگه ای!!!

چقدر از خودم ناراحتم که دخترم یه هفته اذیت بود و نق میزد و من همه ش فکر میکردم از دندونه!😔