یه سوال ذهنم رو درگیر کرده من زایمان کرده بودم یه خانومی هم بود سزارین کرده بود نمی‌توانست بشینه شیر هم نداشت من طبیعی بودم زایمانم افتضاح بود ولی باز سرپا تر بودم شیر هم فرواون داشتم
خلاصه بچه اش خیلی گریه کرد مامانم اومد گفت بهش شیر بده
من قبول نکردم ☹️ بخاطر اینکه شیر برا دخترم نمونه نهااا بخاطر اینکه دور از جون شاید من مریضی داشته باشم انتقال بدم
بعد بچه ک دنیا میاد کلی میکروب تو دهنش هست مخصوصا زایمان طبیعی کلی آب آمونیاک خورده دو تا بچه ها هم امکان مریض شدن داشتن
خلاصه گفتم نه ولی با شیر دوش میدوشم از دکتر بپرس بعد بده
منم شیرم اون موقع آغوز بود دوشیدم زرد بود داد ب خانومه اونم نمیدونم نداد یا نخورد بچه نفهمیدم
ولی بنظرتون اشتباه کردم ندادم ؟
ابجیم هم زایمان کرده بود یه خانومی پیشش دو قلو داشت ابجیم هم شیرش زیاد بود سه شب بیمارستان رو ابجیم هی دوشید داد بچها خوردن
آخر ک ما مرخص می‌خواستیم بشیم اونا باز موندن
بابای دوقلو ها خیلی مذهبی بود اومد به شوهر خواهرم گفت حلال کنید خانومتون شیر داد به بچهام
شوهر خواهرم گفت اشکالی ندارع نوش جونت 🤣😁
من یکی زدم با دستش فهمید چی گفته 🤣😁😁
گفت نوش جون بچهاتون حلاله 🤭😁

۹ پاسخ

من کا اصلا خوشم نمیاد یه بچه دیگه رو شیر بدم😖😖😖نمیدونم چجوری بقیه اینکارو میکنن اخه اصلا بهداشتی ام نیس سینه رو هرچقدرم بشوری بازم من حس میکنم دهنیه
کلا حس خوبی ام نداره یه بچه دیگه سینتو بمکه
نمیدونم‌من حساسم یا بقیه هم همینن
ناراحت نباش خب میرفتن شیرخشک میاوردن برا بچه

یسری از بیماری ها از طریق شیر منتقل میشه ب بچه غریبه نه بدین ن بزارین ب بچتون بدن

اصلن این اشتباهه ک کس دیگه شیربده بچرو ..من حالم بدشدبعد زایمان جاریم پیشم بودبجااینکه شیرخشک بده برده بود یه زنه شیرداده بود ب رونیسا ناراحت شدم یعنی چ پرستاره هم کلی دعوا کرد

کار درستی بود همینکه دوشیدی دادی حس نیتت رو رسوندی

خوب چرا شیرخشک نمیداد بچه گشنه نگه میداشت من شیر نداشتم دوتا دیگه کناریامم سز بودن اونام نداشتن هرسه تامون شیرخشک دادیم هامین یک خورده قندش افتاده بود اصلا چشاش لبش باز نمیکزد تا شیشه بهش دادیم شیر خورد به حال اومد پرستارم میگفت ندش قایمکی داد خواهرم

شیر دوشیدم واسه پسر خواهرشوهرم شیرم کم شد نظر اومد بنظرم اشتباه نباید داد

من سزارین بودم بعد اینکه بی حسیم رفت قشنگ نشستم شیر دادم ولی شیرم از سومین روز زیاد شد
نه زیاد حساس شدی قدیمم کلا این ب بچه اون شیر میداد اون ب این ولی بازم پیشگیری کردی خوبه

نه چه اشتباهی هرکس یه جور فک می‌کنه منم خوشم نمیاد

نه کار خوب همینه من دوست ندارم بچه کسیو شیر بدم

سوال های مرتبط

مامان اِلای مامان اِلای ۱۷ ماهگی
بچه هاااا سلامممم بیاید ی اکتشافیییی انجاممم دادم گل و بلبل... یادتونه واس دندونای دخترم ناراحت بودم؟ خو هنوزم هستم ولی اونقدددد نیستم چونن دیشب ک مراسم مادربزرگم بودم بعد یکی از اشناهای بابام اینا اومده بود دختراولش ۶سالش بود و دومی ۱۶ ماهه بود بعد ازم سوال میپرسید همش (همون فضولی خودمون) یهو من یاد دندونای الای افتادم باز ماتم شدم ک گفته چته گفتم تو قطره اهن چی میدی گفت مال بهداشتو گفتم وااا حیفه دندونای دخترته من حالا نمیدم دندوناش سیاهه گفت من با اب قاطی میکنم میدم حتی لکه هم نشده خلاصه تو شانسش مونده بودم...گفتم حتما بس از شیر شبههه و دختر من تو دوران مریضی خورده دو سه بار اونجوری سیاهه گفت ولی بچه من توکلللل ۲۴ساعت فقط شبا شیر میخوره اونم ۵بار اینا شیر مادر روز دو وعده شیر خشک.. و بااازم خلاصه گفت دندونای دختر بزرگم سیاهه سیاه بود مث تو لکه نداشت کامل سیاه بزرگتر ک کمتر شد رنگش بعد هم ک مسواک زد با ابلیموه هرشب کامل رفت میگفت ماهی دوبارم ترکیب جوش سیرین و ابلیموه رو میزد ولی چون جوش خطر داره و بچه نمیتونه قشنگ تف کنه ترجیح داده کلا همون ابلیمو استفاده کنن و در عین نا باوری دندوناشش سفید شده بودن😑😑😑
مامان شاهرخ مامان شاهرخ ۱۶ ماهگی
میخوام تجربمو درمورد افزایش شیرم بگم همون طوری که دوستای من میدونن من هم شیر خشک میدادم هم شیر خودمو ینی تایمی ک مدرسه میرفتم و بچم دست مامانم بود شیرخشک بقیش شیر خودم البته ی مدت بود ک تو بیداری شیر خشک نمی‌خورد و ما تو خواب بهش می‌دادیم تا اینکه اقا پسر ما بیمارستان بستری شد و دیگه کلا اون شیر خشکی ک تو خواب می‌خورد رو هم نخورد چون هم از محیط بیمارستان و هم از قطره هایی و بهش میدادن ترسیده بود شیر منم ب واسطه قط شیر شب و در طول روز رفتن ب مدرسه داشت خشک میشد بیمارستانم ک موندم و غصه پسرم و خوردم قشنگ تا مرز خشک شدن رفت ب حدی ک بد ۱۳ الی ۱۴ ساعت در حد ده سی سی از هر دو میومد و شاهرخ هم حسابی لج کرده بود حتی سینه خودمن نمیگرفت من دیگه انقد لیدی میل شیر افزا و زیره و شیر گرم ماکارانی و ابگوشت و حلیم خوردم و هی ب شاهرخ اصرار میکردم ک میک بزنه تا یکم شیرم برگشت کلی مهم ترین چیز تو افزایش شیر میک زدن بچست ک دکتر پیشنهاد کرد شیر شبو دوباره بده بهش چون شاهرخ ب واسطه شیر نخوردن اصلا ادرار نداشت ینی تقریبا هر ۱۲ ساعت یبار آبم ک نمی‌خورد خلاصه به توصیه دکترش پا شیر شب ایمو دوباره شروع کردیم با خوردن اون شیر افزا ها خداروشکر الان هم تمایلش بیشتر شده به شیر خوردن هم شیر خودم خوب شده ولی این یک ماهی که مریض بود منو و شوهرمو مامانم واقعا پدرمون در اومد الحق راسته ک میگن تا گوساله گاو شود دل صاحبش آب شود گاهی میگم کاش از اول شیر خشکی میکردم دیگه این طوری دو هواهه نمیشد ک هم خودش اذیت شه هم مارو اذیت کنه 😕
مامان پناه🧚 مامان پناه🧚 ۱۴ ماهگی
طبق تایپک قبل

پناه و بردم بیمارستان صارم پیش دکتر خودش معاینه کرد و گفت گوش و گلوش به شدت عفونتیه باید بستری بشه

شوهرمم مخالفت کرد و گفت به هیچ عنوان من بچمو بستری نمیکنم پناه از دکترا می‌ترسه جوری عصبی شده بود که بغض کرده بود شوهرم بعد دکتر گفت تشخیص من اینه فکراتونو کنید و تصمیم بگیرید
اومدیم و من رفتم کارای بستریشو انجام بدم
شوهرم رفت به عروس عمش که پرستار بیمارستان طبی کودکانه زنگ زد
اونم گفت بیاریدش اینجا من ببینمش
رفتیم و اونجا ما رو فرستاد یه مطب که همون رو به روی بیمارستان بود آقای دکتر حمید اسحاقی گفت اون هر چی تشخیص بده با خیال راحت انجام بدین واقعا دکتر باسواد و خوبیه آشنا هم هست بگید از طرف من میرید اونجا
رفتیم و بعد معاینه دکتر گفت عفونتش زیاد هست ولی نه در حدی که بچه سرم و آمپول نیاز داشته باشه تو خونه دارو مصرف کنه خیلی بهتره
بهش قطره و شربت و اسپری دهان و بینی داد و اومدیم
الان هم داروهاشو خورده و خوابیده
ولی نه غذا نه سیر هیچی هنوز هم نخورده🙂

خدایا از ته قلبم آرزو میکنم هیچ بچه ای تو دنیا مریض نشه🙏🌿
مامان 🌛ماهلین خانم مامان 🌛ماهلین خانم ۱۵ ماهگی
تجربه ام رو بگم شاید به دردتون خورد
خیلی خوشحالم بلاخره استپ وزنی ماهلین شکست 🥺
واقعا ریسورس جونیور تاثیر داشت
ماهلین ۹ ماهگی ۸۵۰۰ بود تا یک‌سالگی دوتا دندون درآورد دوبار هم مریض شد باز ۸۵۰۰ مونده بود تااینکه سرماخورد بردم دکتر بهش گفتم میتونم بهش ریسورس بدم گفت آره از روزی چهار پیمانه شروع کن
یکی از مامان های گهواره بهم پیشنهاد داد خدا خیرش بده
خلاصه پیدا کردم اوایل نخورد یا خیلی کم میخود چون شیر خودم رو میدادم شیشه نمی‌گرفت وقتی تو خواب عمیق میرفت میدادم اونم چون خوشمزه بود میخورد توی بیست روز دوتا قوطی دادم نیم کیلو اضافه کرد
تا دیدم دوست داره کردم روزی ۷ تا ۱۰ پیمانه حدود ۳۰۰ سیسی
شکر خدا اشتهاش هم بهتر شد چون کلی ویتامین توش داره بنظرم اونا باعث میشه اشتهاش باز بشه
دوباره بعد از دادن یه قوطی تو شیش روز وزن کردم ۴۰۰ گرم اضافه کرده بود
واقعا پشیمونم ک زودتر کمکی شروع نکردم چون شیر خودم واقعا آبه اصلا چرب نیست
از این هفته سرلاک گندم و خرما هم شروع کردم
روزی دو سه بار هم شیر خودم میدم
صبح همسرم رو فرستادم از دکترش بپرسه که ضرر نداشته باشه
گفته بود نه همون روزی ۷ تا ۱۰ تا پیمانه بده ولی اگر غذا کم خورد شیر رو کمتر کن
مولتی هم یه دوره نئوزینک دادم گفته بود فاصله بده بعد عید چیز جدید میدم
فقط بدی این مکمل اینه خیلی سخت پیدا میشه
مامان دلین❤️ مامان دلین❤️ ۱۵ ماهگی
مامان نویان مامان نویان ۱۶ ماهگی
مامان شکوفه انار مامان شکوفه انار ۱۶ ماهگی
دیشب فهمیدم ک من خیلی بچه داری رو سخت گرفتم🤣
رفته بودیم عروسی یک خانومی از دوستان همسرم، دخترش رو که یک ماه از دختر من بزرگ تره آورده بود..
فقط یک شیشه شیر نصفه که شیرش رو خونه درست کرده بود همراهش بود..
نه شیر خشک بود و نه فلاسک آب نه تنقلات برای سرگرمی بچه نه شام (حالا این خیلی مهم نیس چون بالای یکساله)و نه حتی لباس اضافی برای بچه که اگر لباسش کثیف شد عوض کنه..
فقط پوشک همراهش بود
و تمام مدت خودش داشت وسط میرقصید و بچه رو یا دختر بزرگش میگرفت یا دی جی یا فیلمبردار..دی جی که رسما دیوونه شد چون هی میرفت جای میزش🤣😁
حتی رفت برای بچه هاش از روی میز عروس داماد پاپ کورن برداشت(برای یلدا چیده بودن)
آخر شب هم وقتی شام خوردیم گفت خب بقیه ی دوغ رو میریزم توی شیشه اش که توی ماشین بخوره و بخوابه..

قیافه من فقط : 😨🤔🥴

خلاصه که من تا خونه ی مامانمم میرم حتما غذا و تنقلات و لباس و شیرخشک و فلاسک و اسباب بازی همراهمه
یا من حساس و دیوونه ام یا ایول به بقیه که راحت بزرگ‌میکنن🥴🤣
مامان شهاب و مهراب مامان شهاب و مهراب ۱۷ ماهگی
سلام مامانیا
مهراب من، همون روزی که آخرین تاپیکم رو گذاشتم اینجا، ۱۴ آذر ساعت ۱۲ و ربع ظهر به دنیا اومد💫🐣
زایمانم سخت تر از نظر هجوم درد اما کوتاه تر از نظر زمان نسبت به پسر بزرگم بود، ساعت ۸ بستری شدم ۴ ساعت بعدش بچه بغلم بود، یا بدن و مغز آدم فراموشکاره و فراموش کرده بودم که چقد زایمان طبیعی سخته یا هم واقعا زایمان با زایمان فرق داره، زایمان شهاب طولانی شد اما شدت دردا یادم نیس انقد زیاد بوده باشه، در کل دید خوبی داشتم بعد زایمان همچنان به طبیعی، اصلا هم اونموقع جیغ اینا نمیزدم حتی آخرا، ولی اینبار🤦🏻‍♀️ واقعا مردم و زنده شدم، دردام خیلی پشت سر هم بود، جیغ میزدم و داد و فریاد در حد لالیگا😅🤦🏻‍♀️ اصلا طاقتم کم شده بود، حتی واسه معاینه یا بعدش واسه فشار دادن شکمم کلی ادا میومدم😢🤦🏻‍♀  اما میگم چون بچه دوم بود یا چی که پیشرفت زایمانم خداروشکر خیلی خوب بود و اصلا حتی از تخت پایین نیومدم برا ورزش اینا، با ۴ سانت بستری شدم و بار دوم گفتن ۶_۷ سانتی، بعدشم ۸ و از ۸ به بعد خیلی زود احساس زور زدن داشتم و اومدن در کمال ناباوریم بچه رو به دنیا آوردن و گذاشتن تو بغلم🥰 کلا روند بخیه و خونریزی و اینا هم خیلی آسونتر از زایمان اولم بود

ادامه تو تاپیک بعدی