مادرشوهرم خیلی کمکم کرد تو نگه داری بچم اوایل زایمان چون مامانم گیر مریضی بابام بود نتونست کمکم کنه دستشونم واقعا درد نکنه ... ولی من بچه اولمه انتظار دارن همه چی بدونم و بلد باشم ایراد میگیره هردم ازم واسه شب یلدا هم خونشون بودیم یهو یه جمعیتی از فامیل اومد اونجا یه بچه دوساله هم توشون بود منم ب امید اینکه دخترعمش حواسش به دلینه دلین رو راحت گذاشتم بعد این بچه جدیدِ با مشت زده چندبار تو صورتش یهو جیغ و گریه مادرشوهرم میگه تو باید دنبال بچت باشی اگه اون بچه خفش کرده بود چی خو بابا من تو جمع بودم داشتیم داستان تعریف میکردیم یا کلا از چیزاییم ایراد میگیره که واقعا بعنوان بچه اولم بلد نیستم اینارو و یجور رفتار میکنه که انگار من سهل انگارم و این منو اذیت میکنه اوایل وحشتناک حساس بودم مریض شدم بخدا رو خودم کار کردم حساس نباشم اخه اذیت بودم خیلی دوس ندارم کسی فکر کنه سهل انگارم
بنظرتون مادر بدی ام ؟؟؟؟؟؟

اون بنده خدا هم دلسوزه حرف درستی زده ولی حتما لحنش بده که شما ناراحت شدی
مادربزرگا سر نوه هاشون متوجه نیستن چی میگن قطعا مادرخودتم گاهی میگه.

شما مادر بدی نیستی ولی عزیزم بچتو به هیچکس نسپار...هیچکس

بنظرم ب هوای کسی بچتو ول نکن و نرو جایی
یام محکم بسپار بگو فلانی لطفا حواست ب بچم باشه
چون هیشکی نمیتونه مثل خود ادم مراقب بچش باشه

نه عزیزم مادر بدی نیستی
ببین فداتشم ماهایی که مادرشدیم نمیتونیم تو جمع براخودمون راحت باشیم مگراینکه بچه رو به یه آدم مطمئن مثل همسر و مادرهامون بسپاریم
منم بخدا شب یلدا مهمونی بودم اول تااخرمهمونی بچه ام بغلم بود حتی نتونسم پنج دقیقه بایکی حرف بزنم

اره حق با ماپرشوهرته . ب هیچ کس امید نشو بچه رو روی چشمات بزرگ کن

خیلی بیخیال وبی فکری

عزیزم تو بلد نیستی بچت کنارت باشه و تو جمع بزرگ ولش نکنی