خیلی دلم گرفته
همه اینجا مادرید میدونید چقدر بچه داری سخته اصلا از همون بارداری و ویار و انواع مشکلاتش بگیر تا خوده زایمان و بعدش که دیگه خونریزی و افسردگی و زردی و کولیک و رفلاکس و شیر و غذا نخوردن و دندون و واکسن و مریضی و تب و و و تا صبح بخوام بگم هست
بچه داری هر روزش یه چالش و مرحله ی جدیده در کنارش خونه داری و یه سری مامانا که شغل بیرونم دارن کلا خیلی سخته و فکر نکنم مردا بتونن یه لحظه هم تحمل بکنن
من کل روز با آراد تنهام و به سختی هم به کارای خونه هم به کارای بچه میرسم اکثر اوقات خسته و بی حوصلم و کاملا به خودم حق میدم چون بچه داری خیلی انرژی از آدم میگیره مخصوصا بچه ای که مریضه و نق میزنه آرادم از اول پاییز تا آلان سومین باره که مریض شده هر دفعه هم یه ویروس جدید
به اینا کار ندارم میدونید چی ناراحتم میکنه ؟ اینکه با همه ی اینا و زحمتام آراد بیشتر به پدرش علاقه داره و همه هم متوجه ی این موضوع میشن
خیلی باباشو میبینه ذوق زده و خوشحال میشه مثلا بغل منه خودشو میکشه که بره بغل باباش یا تو بغل باباشه من دستامو باز میکنم نمیاد تو بغلم روشو برمیگردونه
فقط مثلا برای شیر گریه میکنه که بیاد پیش من
امشب باباش اومد اینقدر ذوق میکرد و میخندید در حالی که کل روز نق زده بود برای من با اینکه من همه جوره بهش میرسم
شاید فکر کنید که این افکار بچگونه یا پیش پا افتاده باشه میدونم که اون بچست و نمیفهمه ولی دست خودم نیست قلبم مچاله میشه این چیزا رو میبینم

۲۴ پاسخ

عزیزم پسر منم همینه. کلا بچه ها باباهاشون رو بیشتر دوست دارن میدونی چرا چون ما مادرا از صبح تا شب کنارشون هستیم ما گاهی به زور اونارو مجبور به غذا خوردن یا خوابیدن یا دارو خوردن میکنیم ولی باباها فقط یه تایم کوتاهی با بچه ها هستن و اون تایم رو باهاش بازی میکنن یعنی مثل یه فرشته مهربون ظاهر میشن یکم باهاشون بازی میکنن و غیب میشن بچه ها همیشه چشم انتظار اونا هستن. بزرگتر که بشن هم دختر و هم پسر کشیده میشن سمت مادر پس الان خودتو ناراحت نکن و مثل من بشین از

خب باباشو کمتر میبینه بخاطر اونه، والا دوتا بچهای منم اونجورن ولی من لذت میبرم وقتی ب پدرشون ذوق نشون میدن
بنظرم سخت نگیر

وایییی گلم ناراحت نشی
ولی من برعکس توام
وقتی پسرم ذوق میکنه از دیدن باباش قند تو دل من آب میشه😍🥹
به زبون بهش میگم دلبری هاتو برا بابات میکنی
باباشم میگه پس چی فکر کردی مامانیش
خلاصه که دلم میره برا این کاراش از خودامه که باباش ببینه بپره بغل باباش
اینجوری منم ی نفسی میکشم

منم همینطور

عزیزم همه همینطورن
چون باباشون کمتر میبینن شب که میاد خونه خب بچه سمت پدر میره ذوق میکنه
همسرم ساعت ۶صبح که پسرم خوابه میره سرکار ساعت ۴ یا ۵ عصر میاد خونه
ینی اتاق یا آشپزخونه باشه صدای کلید بشنوه سریع میره سمت در که باباشو ببینه
حتی اگه خوابم باشه اون تایم که باباش میاد کلید میندازه در باز کنه یهو پسرم از خواب بیدار میشه انگاری بهش الهام میشه که بابات امده بیدارشو😍😂

منم خوشحالم که دوسش داره
البته بغل منم میاد
ولی خب پسر بچه با باباش مچ باشه خوبه کلا

گلم نه بابا منم حسودیم میشد که چرا تو بغل شوهرم میرفت تو بغل من نه یا از من واهمه داشت فقط بابا رو میگفت شوهرمم ازاین رفتارش سو استفاده میکرد وقت بی وقت میگفت حتی تو بحثا کعلوم نیست با بچه چیکار میکنی که نمیخوادت ازت میترسه واهمه داره اسمتو نمیگه منم همش گریه میکردم اما بعد تا تونستم بازم باهاش بازی کردم و بازم باهاش با عشق رفتار کردم الان بیشتر با خودمه

بچه ها انتظار غیر منتظره روومیکشن تو عزیزم اینجوری فکر نکن نی نی تو مادرش رو جزوی از خودش و قلبش میدونه وباهات راحته اگررنباشی بشدت بی تابی میکنه خودتو دست کم نگیر

من هردوبچهام بابایی ان دخترم جوری بابایی هست که هرجا میره میگه بابام بیشتراز مامانم دوس دارم

بابا ها بچه غذا نخوره بخوره براشون مهم نیس میگن گشنه شه میخوره اما ما چی دنبالشان ک ی لقمه بخورن تا نخورن ازگلومون نمیره با التماس میدیم مریض مادرا تا صبح بیدار پدر لالا نمیفهمه کی خوب شد ولی منم منم مال پدرا.....

دختر منم شدیداً به باباش علاقه مند هست و من بجای ناراحتی قند تو دلم آب میشه از این همه محبت بینشون 😍
چه اشکالی داره خب اونم پدرشه! به غریبه که وابسته نیست اینجوری ناراحتی عزیزم
😍😍😍😍

خوشبحالت باز حداقل وقتی شوهرت میاد میره سمتش بچه من ک یسره چسبیده ب منه باباشم انگار ن انگار

بچه های منم ادمو دق میارن کلافم می‌کنند خیلی اذیت میکنن منو ولی تا باباشون میبینن سریع میرن سمتش همش توی بغلش می‌خوابن در صورتی که شوهرم اصلا نه غذا میده نه میخوابونم تازه هم هفته به هفته میاد خونه بچه ها تا میبیننش این ذوق دارن که نگو سختی شون واسه منه علاقه زیاد به بابا 😭😭😭😭😭

هانا همً همينطوره وقتي شوهرم مياد خونه از بغلش بيرون نمياد أصلا
بخاطر اينكه كل روز و شبو هفته هر لحظه مارو ميبينن ولي باباشونًرو شب ميبينن صبح ك نيستن و طول روز نيست
اتفاقا هانا وقتي يكي هم مياد خونمون خيليييي خوشحاا ميشه دوق ميكنه
تو ناراحت نشو حق بده بچه هستن خسته ميشن تو خونه
خونه ها همش كوچيك
مخصوصا ما ك حياط نداريم بچه كلاقه ميشه تو ي وجب جا و شروع ب نق زدن ميكنه

سعی کن هروز بچه رو ببری بیرون اصلا خونه نمون حتی اگه خیلی سرد بود من الان هروز میرم بیرون یا با شوهرم یا تنها میرم پیاده روی خیلی حالم بهتره

بچه منم همینه ولی خوابش میادشیر میخواد میاد سمت من اینا طبعیه

حالا اینا خوبه باباشو بیشتر دوست داره، دختر من که خواهر شوهر کوچیکمو میبینه می‌ره بغلش دیگه ن من ن باباشو یادش نمیاد، هرچیم بهش میگیم میچسبه ب اون😭💔🫂
حالا خواهرشوهرمم قیافه میگیره جدیدا ب بچمم زیاد محل نمیده مثل قبل😏

پسر منم همینطوره حتی پیش باباش دراز میکشه با صورتش بازی میکنه ولی پیش من اصلا اتفاقا منم امروز خیلی بخاطر این موضوع ناراحت شدم

منم مثل تو هست وضعم امروز هم عینه روز تو بود از صبح پسرم نق نقو بود باباش که اومد کلا منو نمیخواست
ولی من از این ناراحت نمیشم
من از حرفای مردم ناراحت میشم و احساس میکنم هیشکی دوستم نداره هیشکی بهم اهمیت نمیده

عزیزم خداقوت میگم بهت واقعا مادر بودن سخته خیلی
دلگیر نشو بچس متوجه نمیشه ، شاید باباش بیشتر باهاش بازی میکنه واس همین اره؟

خیلییی درکت میکنم... بزرگتر بشه فرق میکنه همه چی.
احتمالا باباش باهاش بیشتر بازی میکنه. گینهاد باهاش بازی کن. ببرش بیرون روزا حتی نیم ساعت بگوشونم گرم تو کالسکه یا بغلت یا اگه راه میره دستشو بگیر.
اتفاقا خوبه که وقتی بغل باباشه ی ذره استراحت کن.

پسر منم همینطوره،،بعد خانواده همسرم هی میگن باباشو چقد دوست داره باباش برع گریه میکنه تو مهمانی وجمع میگن انگار فحش میدن بهم😂😭قبلا خیلی اذیت میشدم الان سعی میکنم عادی باشم،،چون شوهرم هم اذیتم می‌کرد میخاست حرصم بده هی میگفت پسرم عاشق منه فلان عصبی میشدم الان سعی میکنم عادی رفتار کنم
پسرم بخاد بخابه باید دست منو بگیره بخابه حتما این دلخوشیمه❤️😂

همه اینا درست نود درصمون همین حال داریم و درکت میکنم بهت خدا قوت میگم اینو بدون تو دنیا تو بهترین مامان برای ارادی❤️🫂

پسرمنم همین عکس العمل نسبت به باباش داره و من واقعا خوشحالم😊بخدا،دختر چرا ناداحتی،یه کم به خودت استراحت بده،بچه کل روز با ما،معمولا باباش بیاد ذوق میکنه

عزیزم من کاملاً ب شما حق میدم درکت میکنم ولی اون بچس چ میفهمه بعد ک بزرگتر شه مامانی میشه

سوال های مرتبط

مامان Dena مامان Dena ۱ سالگی
مامان دلسا مامان دلسا ۱۷ ماهگی
🛑🛑🛑قطع شیر شبانه🛑🛑🛑
من تا حالا فکر میکردم اینکه میگند شیر شب قطع بشه یعنی اینکه فقط تو طول شب شیر نخوره بچه
تا الانم تو ژول شب دلسا زیاد بیدار نمیشد مثلا اگه ساعت ۱۲ بیدار میشد دیگه تا ۵ و ۶ صبح یه سره میخوابید بعد پامیشد شیر میدادم باز میخوابید
ولی الان فهمیدم قطع شیر یعنی اینکه بچه حتی نباید با شیرم بخوابه حالا شیر مادر یا شیر خشک فرقی نداره
دلیلشم اینه که وقتی بچه با شیر میخوابه سینه مادر یا اون شیشه شیر میشه یه نقطه ی امن واسش و وقتی میخوایم شیر بچه را قطع کنیم هم برای شیر نخوردن اذیت میشه و هم اون نقطه ی امن ازش گرفته میشه و خوابش بی کیفیت میشه و هم اینکه ضربه ی روحی میخوره
بچه باید ۸ تا ۱۰ ساعت بدون شیر خوردن بخوابه
حالا این چند وقته که این موضوع و فهمیدم با شیر میخوابوندمش ولی تو طول شب اگه بیدار بشه بغلش میکنم تا مجدد بخوابه و شیرش نمیدم دیگه
این مدت که با شیر میخوابوندمش همینجوری در حسن شیر خوردن براش لالایی میخوندم تا عادت کنه
الان دو شبه بدون اینکه بهش شیر بدم براش لالایی میخونم و میخوابه البته رو دلم میخوابونمش که تماس بدنی را داشته باشه تا یه مدت دیگه بزارمش تو تخت خودش و براش لالایی بخونم چون نمیشه به دفعه همه چیزو ازش گرفت گفتم تجربمو بنویسم شاید به درد کسی بخوره❤️
ایشالا این شیر شبشم کلا قطع بشه مرحله ی بعدی جدا کردن جای خوابشه که به نظرم مرحله ی سختیه بیشتر برای خودم
مامان امیرشایان مامان امیرشایان ۱۵ ماهگی
مامانا من خیلی تواین سال روزای ناراحت کننده زیاد پشت سر گذاشتم الان کنار اومدم وفقط به خدا سپردم که بچم خوب بشه مثل بقیه هم سن وسالاش بشینه راه بره حرف بزنه خیلی سخته بچه های کوچیک ترو که میبینم به پسر خودم خیلی ناراحت میشم نه اینکه بخوام حسودی کنم یا به بچه های دیگه ناراحت بشم نه خوشحالم که یه بچه ای سالمه ناراحتیم بخاطر پسر خودمه فقط مادرایی که بچه ی مریض حالا هر مریضی یا هرمشکلی که دارن درک میکنن منو مخصوصا بچه های ما که مخصوصا تو این سن یکسالکی که باید بشینه بخنده بازی کنه چهاردست و پا راه بره نگات کنه بپره بغل مامانش وقتی میبینی بچت اینجوری نیست چه قدر غصه داره الان من چهارماهه خونه مادرشوهرم که خالمه نرفتم دوست ندارم جایی برم فقط کاردرمانی میرم و خونه مامانم اصلا روحیم جوری شده هیچی خوشحالم نمیکنه واسه هیچی ذوق نمیکنم منی که یه گیره میخریدم چه ذوقی میکردم الان ماشین هم بخرم ذوق نمیکنم درصورتی که چندماه پیش ماشین دراومد بهمون اصلا خوشحال نشدم خیلی سخته تازه باید از گوشه کنار اطرافیان کلی حرف بشنوی قضاوتت میکنن حرف میزنن انتظار دارن بری بیایی خوشحال باشی ناشکری نکنی از ماها انتظارات خیلی زیادی دارن اطرافیان انگار ماها نباید ناراحت بشیم نباید گریه کنیم نباید واسه خودمون خلوت کنیم ، فقط خواستم با نوشتن اینجا به آرامش برسم ..😔😔😔😔🥺
مامان دیار مامان دیار ۱۴ ماهگی
یکم غر بزنم آروم‌ شم

میگم دیار منو کشت دیگه بخدا دیگه جون ندارم
بابا هزار مشالله چقدر شیطونه آخه این همه انرژی رد از کجا میاره خدایا من در عجبم بخدا
از در و دیوار آویزونه از روی همه میزها بالا میره غفلت کنم با سر خورده زمین
کارِ خونه که اصلا و ابدا نمیتونم انجام‌ بدم تا زمانی که بیداره، همه کارهام میموننن تا ده شب به بعد که خوابید
بخدا دیگه دیوونه شدم دیگه جون ندارم چکار کنم آخه
تو بغلم هم که میاد فقط کش میاره که حمله کنه به وسیله ها، به کمد به کابینت به هر چیزی که ببینه
یعنی حتی تو بغلم هم آروم نیست
آرزو دارم ده دقیقه آروم‌بشینه یه جا

تو ماشین که دیگه نگم .....
مثلا میگم تو ماشین بریم یه تابی بخوریم که زمان بگذره تو خونه کمتر اذیت شم
ولی چشمتون روز بد نبینه تو ماشین یه لحظه یه جا بند نمیشه ، یا حمله میکنه به آیینه با به دکمه ها یا به فرمون
یعنی الان دارم بیهوش میشم از خستگی از بس تو ماشینم روانیم کرد

دیگه اعصاب خیلی ضعیف شده خودم‌متوجه میشم خیلی داد میکشم در صورتی که قبلا خیلی آروم بودم
توروخدا بچه های شما هم همینطورن؟!!!
مامان پسر عزیز مامان مامان پسر عزیز مامان ۱ سالگی
سلام بچه ها خوبین؟
امروز تو مترو یه بچه ۵ ۶ ماهه دیدم که تو بغل مامانش بود.حدس میزنم حداقل ۱۲ ۱۳ کیلو وزن داشت. ماشاالله گوشت بود که از دست و پا و لپاش ریخته بود پایین. مامانش مدام براش ذوق می‌کرد و همه خانومایی اون اطراف بودن داشتن ماشاالله ماشاالله میگفتن و قربون صدقش میرفتن. من خودم که عاشقش شده بودم. از دور دیده بودمش و با ذوق اومدم نزدیکش. همینطور که آب از لب و دهن خانوما از دیدن این پسر بچه ناناز می‌ریخت یهو قطار ترمز کرد و سر بچه خورد به شیشه کنار مامانش. مامانش رو اولین صندلی نشسته بود. وای نگم براتون که بچه اینقدر بامزه گریه‌اش گرفت و بانمکتر شد که خدا بدونه یعنی میخواستی گوشتای دست و پاشو لیس بزنی از خوشمزگی.
ماشاالله مچ پاش اندازه مچ پای یه آدم بزرگ بود. گوشتای مچ دستش ریخته بود رو انگشتاش. اونوقت صورت و لوپ بامزه تر.
مامانه طفلک سینه رو درآورد و شیرش داد بچه هم با مزه شروع کرد به میک زدن الکی که یادش بره سرش خورده به شیشه😅😅😅
تو همون حین کاشف به عمل اومد که بچه کاملا از شیر مادرش تغذیه شده و لب به شیر خشک نزده. خانومایی با تعجب میگفتن ما فکر کردیم شیرخشکیه اینقدر پوف پوفیه😶
دیگه یه پسر سفره فروش هم اومد یه نیشگون از لوپ این طفل معصوم گرفت😮‍💨
بنده خدا مامانه اینقدر ذوق بچه رو داشت و مردم گرفته بودنش به حرف ایستگاهی که می‌خواست پیاده بشه رد گرد🤣🤣🤣
دیگه بچه به بغل بدو بدو پیاده شد.
چون خیلی ذوق کردم براش گفتم شما هم ذوق کنین.
وای هنوزم چشمام قلبی میشه یادش میفتم.😍
چرا اینقدر بچه های تپل نمک دارن آخه🥰🥰
مامان نهال مامان نهال ۱۲ ماهگی
من واقعا اینجوری نیستم که بگم دختر منو همه بخوان یا بغل و بوسش کنند. ولی یه تفاوت هایی که میبینی دلت درد میاد و هیچی نمیگی.
دخترم خیلی بابامو دوست داره و تا میبینش با ذوق میره سمتش ولی بابام دستش بهونه میکنه و بغل نمیگیرش شاید گهگاهی بوسش کنه. ولی خواهرزاده م که پسره عکس اونو استوری میزاره و میگه این شبیه ما شده و دختر تو شبیه ما نیست. اونو بغل میکنه میبرش تو حیاط دورش میزنه. حالا شوهرم باشه یکم بغل میگرش ولی در کل نمیدونم چرا اینجوریه. دلم برا دخترم میسوزه که انقدر بابامم دوست داره و میره سمت🤕 اگه بره بیرون گریه میکنه.
بعد میام خونه ی پدرشوهرم و اینام جاریم بچه ش پسره و مادرشوهرم رو ندیدم یک صدم اون به دخترم محبت و توجه کنه. بچه ش گریه میکنه بغل میگیرش و میخوابونش و صداش میزنه.من یادمه دخترم چهار ماهه بود فامیلشون بهش گفت مگه بچه ی پسرت رو بغل نمیگیری و اون بغلش کرد و بعد گذاشتش زمین و در حد دو سه کلمه محبت کنه.
نمیدونم بخاطر جنسیت بچه هاست تفاوت گذاشتن ها یا از شانس منه یا بخاطر شباهته یا اینکه از من خوششون نیاد یا هرچی