من واقعا اینجوری نیستم که بگم دختر منو همه بخوان یا بغل و بوسش کنند. ولی یه تفاوت هایی که میبینی دلت درد میاد و هیچی نمیگی.
دخترم خیلی بابامو دوست داره و تا میبینش با ذوق میره سمتش ولی بابام دستش بهونه میکنه و بغل نمیگیرش شاید گهگاهی بوسش کنه. ولی خواهرزاده م که پسره عکس اونو استوری میزاره و میگه این شبیه ما شده و دختر تو شبیه ما نیست. اونو بغل میکنه میبرش تو حیاط دورش میزنه. حالا شوهرم باشه یکم بغل میگرش ولی در کل نمیدونم چرا اینجوریه. دلم برا دخترم میسوزه که انقدر بابامم دوست داره و میره سمت🤕 اگه بره بیرون گریه میکنه.
بعد میام خونه ی پدرشوهرم و اینام جاریم بچه ش پسره و مادرشوهرم رو ندیدم یک صدم اون به دخترم محبت و توجه کنه. بچه ش گریه میکنه بغل میگیرش و میخوابونش و صداش میزنه.من یادمه دخترم چهار ماهه بود فامیلشون بهش گفت مگه بچه ی پسرت رو بغل نمیگیری و اون بغلش کرد و بعد گذاشتش زمین و در حد دو سه کلمه محبت کنه.
نمیدونم بخاطر جنسیت بچه هاست تفاوت گذاشتن ها یا از شانس منه یا بخاطر شباهته یا اینکه از من خوششون نیاد یا هرچی

۶ پاسخ

ول کن بابا محل سگ نده بهشون من ب جات باشم اصلا نمیرم خونشون تو روشون هم میگم چجوری تا الان هیچی نگفتی؟ مگه میشه بین بچه های کوچیک اینجوری فرق گذاشت!

فدای سرت عزیزم ولی ببخشید چرا پدرتون اینکارو میکنه مادرتون چیزی نمیگه بهشون,بنظرم خونه هیچکدومشون نرو تا ب خودت ودخترت احترام نزاری طرف مقابلت واست احترام قائل نمیشن،خداالهی دخترکوچولوی نازتونو واستون حفظ کنه🫀انشالله عاقبت بخیربشه

من جای تو باشم تمام عشق و محبتی که تو وجودمه رو به بچم میدم و اینقدر از محبت پر میکنمش که نیازی به محبت کسی نداشته باشه و اصلا هم جایی که بچمو نخوان و دوسش نداشته باشن نمیرم چه مادرم چه مادر همسرم.

بچه شبیه خودته منطورته؟ بهشون بگو خب دفعه بعد اگه اینجوری دیدی حتی نمی ی و بیای باهاشون

عکس دخترتو میشه ببینم

خیلی با مامانم جوره
ماهی یبار میبینش ولی میره پیشش یجوری لم میده بغلش انگار من نیستم.
اینجا پیششونم از خواب بیدار میشه میره آشپزخونه دنبال مامانم باهاش بازی میکنه.
خواهرشوهرم امشب میگفت نهال نمیاد پیشمون.میگم خب از دور صدا بزنی نهال بخندی هیچ واکنشی هیچ بازی هیچ بغل و بوسی نباشه اونم نمیاد دیگه.فکر میکنند بچه هشت ساله س بگی اونم بیاد بشینه بغلشون

سوال های مرتبط

مامان یاسین مامان یاسین ۱۳ ماهگی
یاسین ۴ روزه که من مرخصی گرفتم همش چسبیده به من 🤕😩
یعنی اگه این چند روز سرکار بودم خیلی کمتر خسته میشدم
اصلا بغل هیچکی و حتی بغل باباش هم نمیره
اخه همسرمم آدمیه که همش داره باهاش بازی میکنه بغل میکنه بالا پایینش میندازه سواریش میده پیاده یا با کالسکه بیرونش میبره خیلی بیشتر از من حوصله خرجش میده
این چند روز دنبال خرید یا بیرون بودیم و همش آویزون من بود
جوری که دیگه از درد کمر و بخیه هام نمیتونم درست راه برم 🤕
حتی بیرون هم باشیم تو بغل باباش نمیره ، همسرمم طفلک میاد به زور از من بگیردش که من راحت باشم اینقدر خودشو پرت میکنه اینور اونور و گریه میکنه یا شروع میکنه عینک باباش رو در میاره میندازه اونور و چنگ میندازه تو صورت پدرش 😑 که مجبور میشم بگیرمش دوباره
تو کالسکه بند نمیشه ، ماشالله باشه سنگین هم هست دیگه واقعا توان ندارم بخوام بغلش کنم 🥲
نمی‌دونم چرا اصلا اینجوری شده
میشه بخاطر دندون اذیته که اینکارا میکنه ؟ چون وقتی هم بیداره کلا داره جیغ میزنه و بی قراره
مامان هامین مامان هامین ۱۴ ماهگی
سلام مامانای گل خسته نباشید یه درد دل باهاتون داشتم پسر من هامین یکسالشه تو این یک سال به غیر از یکی دو بار که شوهرم تو حمام بردنش به من کمک کرد دیگه همیشه خودم هامین رو حمام کردم و همه ی کاراش از پوشک کردن و نگهداری از هامین رو خودم انجام دادم حتی یه روز یه نفر نه خواهر نه مادرم تو نگهداریش به من کمک نکردن شوهرم از صبح میره سر کار تا ساعت ۲ و ساعت ۲ بر میگرده خونه و دوباره ۳ میره سر کار تا ساعت نه شب در کل اگه دو یا سه ساعت هامین باباش رو ببینه ولی همین که باباش رو میبینه انگار نه انگار که من هستم همش گریه میکنه که بره بغل باباش ااون رو خیلی دوست داره نه اینکه من حسودیم بشه نه ولی برام جای سواله یه بچه که این همه من براش وقت میزارم و واقعا از هر لحاظ بهش میرسم و تو این یک سال حتی یک بار هم بهش نامهربانی نکردم پس چطور اصلا علاقه ای به من نشون نمیده دیشب شوهرم خسته بود از سر کار اومد هامین گریه میکرد که باباش بغلش کنه شوهرم هم خسته بود بر می گرده به من میگه معلوم نیست با این بچه چطور رفتار میکنی که علاقه ای به تو نداره واقعا از حرفش دلم شکست والا تقصیر ش
نیست این بچه هیچ علاق ای به من نداره دیشب خیلی دلم گرفت و گریه کردم به حال خودم که منی که این همه به این بچه می رسم و براش وقت می زارم چطوره که علاقه ای به من نداره😩😩😩😩