بعضی روزا تهش خیلی خوب تموم میشه💚
مثل چند شب پیش که از کم شدن حرکتای محمدحیدر زنگ زدم به دکترم و دکترم گفت محض اطمینان برو ان اس تی بده. رفتیم بیمارستان و نگم از مامایی که چه جوری توی دل منو خالی کرد😣 جوری منو ترسوند که چرا انقدر دیر اومدی و حرفایی زد که من مثل یخ وا رفتم جوری که اگر یه جمله دیگه میگفت بغضم میترکید.😭 که دید من حالم انقدر بد شد سعی کرد یه خورده مدارا کنه و دیگه ان اس تی و انجام داد و گفت برو همین امشب سونو بده و ساعتم ۱۱ شب.
یه جوری شد که من گفتم همین امشب زایمان میکنم ، رفتم خونه با مامانم و بدو بدو ساک جمع میکردیم و همسرم اومد تا به نزدیک ترین مرکز سونوگرافی رسیدیم ساعت ۱ شب بود و سونو رو دادیم و دکتر رادیولوژیست گفت همه چی خوبه خداروشکر و ما خیالمون راحت شد🤲
و قسمت شد که شب جمعه بعد از مدت خیلی طولانی ما بریم حرم حضرت عبدلعظیم، بارون قشنگی میومد که نگم براتون، حال و هوایی داشت🌧💚
و انگار خدا اون شب رو برای ما اینطور چیده بود❤️✨️

تصویر
۳ پاسخ

سلام‌منو برسون بگونوشین گفته حاجتمودادی دستت دردنکنه انشالله بادل خوش بریم زیارت

وای دلم زیارت خواست چه با صفاست من فقط یبار رفتم ۱۵ سال پیش

عزیزم🥰ایشالله نی نی ب وقتش میاد
نگران نباش

سوال های مرتبط

مامان نگارین زهرا مامان نگارین زهرا روزهای ابتدایی تولد
یه تجربه ی‌ پراسترس 😑 امروز غروب حدود ساعت ۷ بود که حس کردم دیگه باید زنگ بزنم دکترم . منشی گفت برو یه ان اس تی بده از بیمارستان به خود دکتر خبر میدن .
ماهم حاضر شدیم بجای بیمارستانی که قراره زایمان کنم و دکترم اونجاس ، رفتم بیمارستان پشت خونمون . دولتی تازه تاسیسه .
رفتم ویزیت شدم منو خوابوند روی تخت اصلا جام خوب نبود و اولین بارم بود ان اس تی میدادم . وسطاش مامای شیفتشون‌ اومد از همون دم‌ در شروع کرد استرس دادن که وااااای ضربان قلب بچه‌اصصصلا نرمال نیست‌ خیلی خطرناکه فورا ببرینش اتاق عمل باید سزارین بشه !!! من رسما داشتم سکته میکردم ازین همه استرس
خلاصه که مادرم و همسرم قبول نکردن و از هممون تعهد گرفتن اجازه دادن اومدیم بیرون . رفتم بیمارستان دکترم . در نهایت آرامش و محبت ان اس تی انجام دادن و معاینه کردن و گفتن هنوز وقتت نیست و بچه‌هم حالش خوبه
بیمارستان اولی هم انقدر وحشیانه معاینه م کرد کلی زخم شدم و خون اومد . وااااقعا‌ متاسف شدم بخاطر رفتارشون که اصلا ملاحظه حال یک‌زن حامله‌ رو نکردن و انقدر نسبت به شرایط بی توجه بودن . خیلی‌خیلی حس بدی بود واقعا فگر کردم دارم میزاعم دیگه 😥
مامان فسقلی مامان فسقلی روزهای ابتدایی تولد
سلام دوستای عزیز

خب بالاخره من اومدم تعریف کنم زایمانم چیشد
قسمت اول
من بچم سفالیک بود و قرار بود زایمانم طبیعی باشه و هیچ دردی نداشتم ،من گل مغربی میزاشتم ،رابطه بدون جلوگیری داشتم دمنوش هایی که ماما گفته بود رو میخوردم مواد ابزن رو میدونستم درست میکردم میشستم توش ورزش میکردم و..خلاصه همه کاری کردم از ۳۶ هفته ،اما دهانه رحمم کاملااا بسته بسته بود
خلاصه ۳۷ هفته و ۵ روز شوهرم گفت بیا بریم بیمارستان یه معاینه بشو نکنه بی درد باشی(آخه مامانم بی درد بود موقع انقباض تو خونه)
رفتیم بیمارستان امام علی کرج معاینه کرد گفت بسته بسته س اصلا نرمم نشده ،گفت دراز بکش ان اس تی ام بگیریم بعد گفت جوابش بد نیست اما خوب ام نیست، یه سونو و ان اس تی نوشت گفت با جواب اینا هفته بعد بیا دکتر ببینتت.
سه شنبه هفته بعد با شوهرم و مامانم رفتیم سونو (قبل اینکه بریم ساک وسایلمو گذاشتیم تو ماشین گفتم نکنه فردا بستری کنه ،آماده باشه ضرر که نداره) سونو رو گرفتن گفت جوابش خوبه خداروشکر بعد ان اس تی رو گرفتن که جوابش گفت اصلا خوب نیست این دوباره تکرار بشه ،دوباره گرفتن بازم همون جوری بود ،گفت برو بیمارستان ببین چی میگن این جوابش خوب نیست
ما ام رفتیم بیمارستان امام علی کرج ،اونجا دوباره معاینه کرد گفت بسته بسته ای همچنان ،ان اس تی گرفتن دوباره گفت ن خوب نیست ،گفتم این سومین ان اس تی که جوابش خوب نیست من چیکار کنم الان..خیلی بده؟...،کلی استرس داشتم
پرستاره گفت بزار دکتر بیاد ببینیم چی میگه دکتر اومد گفت ما که نمی‌دونیم اون تو چخبره بستریش کنین ختم بارداری،چون برای بچه خطرناکه..
مامان 🩵کیان🩵 مامان 🩵کیان🩵 ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳
ببخشید که دیر میشه پارت ها پسرم بغلمه داره شیر میخوره
خلاصه ماما گفت دردام ۵ دقیقه یکبار شد برو بیمارستان
ساعت ۴ صبح بود که دردای من شد ۶ دقیقه یکبار که دیگه ماما گفت برو معاینه شو ببینن چند سانتی
ماهم همه وسایلا و ساک نی نی رو برداشتیم و رفتیم بیمارستان
تشکیل پرونده یه مقدار طول کشید و دکتر اونجا معاینه کرد گفت ۲ سانتی .نیم ساعت راه برو بیا دوباره معاینه ت کنم
نیم ساعت راه رفتم دوباره معاینه کرد گفت ۴ سانتی .لباس بیمارستان داد گفت آماده شو ببرنت بلوک زایمان
تا من آماده بشم و رفتم اتاق زایمان ساعت ۷ صبح شد
دیگه تو اتاق زایمان گفتن بخواب نوار قلب بگیرم یه نیم ساعتی گرفت دید نوار قلب خوب نیست منم این وسطا دردم داشت زیادتر میشد
دوباره نوار قلب گرفت و ان اس تی وصل کرد که گفت ۴ سانت بازی ولی دردات خوب و منظم نیست .آمپول فشار آورد برام زد که دردای من قشنگ شد ۵ برابر
من تا قبل این اصلا سرو صدا نمیکردم سعی می‌کردم دردامو با تنفس کنترل کنم ولی وقتی آمپول فشار زد دیگه واقعا خیلی دردام شدید شد فقط میگفتم خدایا منو بکش
این وسط ماما همراهمم نیومد و یکی دیگه رو جای خودش فرستاد ولی اونم خیلی خوب بود ماساژم میداد کمک می‌کرد دردامو کنترل کنم
مامان آنیتا کوچولو مامان آنیتا کوچولو ۱ ماهگی
خلاصه من پاشدم رفتم پیش دکترم و جریانو گفتم
اونم گف اتفاقا طبیعی خیلی خوبه وفلان.... پولمم بهم پس داد گفت برو طبیعی بچه سومته راحت بدنیا میاد
ولی یه ان اس تی هم برو حتما

من اومدم بیرون ، پنجشنبه بود گشادیم شد برم بیمارستان دیدم یه سونو بازه و بشدت خلوت
خودمم از صبح تکونای بچه رو حس نکرده بودم
رفتم سونو گفتن برا شنبه پذیرش داریم
یهو دیدم خوده اقای دکتر اومد بیرون ازش خواهش کردم که سونوم کنهگفتم حرکات بچمو نمیفهمم
دستش درد نکنه قبول کرد و سونوم کرد که حدود یکساعتی طول کشید و دراین یکساعت دخترم اصلا تکون نخورد تنفسشم ضعیف نشون داد

دکتر سونو گفت معطل نکن برو بیمارستان بستری بشو احتمالشم زیاده سز بشی چون تنفس بچه ضعیفه ریسک نمیکنن برا طبیعی و برام ختم بارداری نوشت

اقا من زنگ زدم ب همسرم با گریه شدید ک بفرما بچم تنفسش ضعیفه و فلان... گفت میام بریم بیمارستان
خلاصه کنم رفتیم بیمارستان و با اینکه ان اس تیش اوک بود ولی بخاطر سونو که گفتن جلوتر از ان اس تیه سز اورژانسی شدم😂😂😂🥰🥰🥰🥰
مامان اقا هامین مامان اقا هامین ۲ ماهگی
تجربه سزارین یهویی 😵‍💫 پارت ۱
من از مجردی فوبیای طبیعی داشتم ، میترسیدم شدید ، میترسیدم از اینکه تو طبیعی یهو نصف شب باید صبر کنی که کیسه اب پاره شه 🥴 واسه همین پیگیر سزارین شدم و رفتم نامه روانپزشک گرفتم و بردم بیمارستان و همون موقع بهم اوکی رو داد بیمارستان ...
کلا نینی من تو سونو ها ریزه میزه بود ، و فشار شریان رحمی بالا بود و از ان تی اسپرین می خوردم هفته ۳۷ام که رفتم ،دکترم گفت هفته بعدی واسه ۱۴ دی تاریخ زایمان میدم بهت ، فرستادم سونو بیوفیزیکال...
۱ دی وقتی رفتم سونو بهم گفت igur ( محدودیت رشد رحمی ) شدی وزنش زیاد اضاف نشده ، باید دکترت ختم بارداری بده 😳 ، واای شوک شدم یعنی 🥺 اشکم سرازیر شد
رفتم پیش دکترم ، دکترم گفت حتما امروز عصر برو ۳تا آمپول بتامتازون رو‌بزن ، استرس من بیشتر شد ، بعدش که دید استرسم زیاده گفت یه بار دیگه سونو رو پیش دکتر دیگه که پروفسور بود انجام بده ببینم چی میگه ، اگه اونم همینو گفت ، ختم بارداری میدم 🥺🥴
مامان حورا سادات مامان حورا سادات ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین

پارت یک

من چون سزارین اختیاری میخواستم و بچه اولم بود دکترم گفت الان دیگه سز اول و سخت قبول میکنن و من نمیتونم نامه بدم، باید قبل بیمارستان بری سونو که برات دلیل فیک بزنن تا بیمارستان قبول کنه
اول قرار بر جمعه بود بعد گفتم تا جمعه۴۰ هفتم کامل میشه ممکنه درد بیاد سراغم یا کیسه ابم پاره بشه یا هرچی
به دکتر گفتم زودتر بندازه دکترمم گفت سه شنبه شب( حالا چرا شب؟)
چون سونوگرافیا دیگه باز نیستن و فقط اونجایی که هماهنگ کرده از قبل تا اونموقع شب بازه و بیمارستان جای دیگه ما رو نمیفرسته😅
خلاصه که رفتیم سونو گفت یه چیز شیرین بخور، دکتر گفته بود نخوری هیچی الکی بگو خوردم
رفتم دراز کشیدم دو سوته سونو رو انجام داد و تو برگه زد وضعیت جنین عرضی و کم شدن مایع دور بچه( دلیل فیک)
خلاصه که ما رفتیم بیمارستان با کلی سلام صلوات و استرس
منو فرستادن زایشگاه
یعنی از فضای زایشگاه نگم که وهم اور بود خیلییی🥲خلوت بود و همه ماماها هیکلی و جدی
بعد من نامه رو دادم گفتم از صبح تکون نخورده( به الکی) دستشو گذاشت رو شکمم گفت الان که خوبه😉( کلک زد)گفتم نه🫠
گفت برو‌رو تخت شلوار شورتت و دربیار😑اون‌لحظه داشتم سکته میکردم از ترس.یهو‌ سونوم و نشون دادم گفتم تازه سونو رفتم
مامان امیرحسن💙✨ مامان امیرحسن💙✨ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی /1

انشاءالله همه مامانا زایمان خوب و راحتی داشته باشن 🌸🌺

من روز سه شنبه 20 ام نوبت دکترم بود...چکاپ هفته های اخر بارداریمو میرفتم بیمارستان پیش دکتری که میخواستم زایمان کنم.(از شب قبل یسری دردهای لگنی و دل و کمر درد های خفیف داشتم که میگفتم احتمالا انقباضات کاذب هست)
رفتم ویزیت شدم و تقریبا از هفته 36 بارداری دکترم معاینه میکرد که ببینه وضعیتم خوبه تغییر میکنم یا نه...معاینه اخر38 هفته و 4 روز بودم که گفت دهانه رحم اصلا باز نشده ولی خیلی نرم و خوبه به دکترم گفتم که از شب قبل یسری دردا دارم و شکمم هم سفت و شل میشه..گفت برم یه nst بدم ببینه وضعیت چجوریه
رفتم برا nst و ماما گفت که بچه اگر تکون خورد‌‌..تکون هاشو بشمار
تقریبا توی اون بیست دقیقه ای که دستگاه داشت انقباض های شکمی رو ثبت میکرد نینیم تکون نخورد...دکترم اومد و نتیجه رو دید گفت انقباض داری که خوبه برو بلوک زایمان کارای بستری رو انجام بده هرموقع هم وقت زایمانت شد به من خبر میدن میام(دوباره دکتر معاینه کرد از فشاری که وارد کرد باعث شد یکم به خونریزی بیوفتم)
مامان پناه🩷 مامان پناه🩷 ۱ ماهگی
سلام خانوما
من ۲۷م زایمان طبیعی کردم.روز قبلش رفتم مطب دکترم معاینه تحریکی کرد منو گفت ممکنه لک ببینی ولی حرفی از درد نزد.گفت برو یکی دوساعت پیاده روی کن .درد های زیر شکم داشتم ولی به این زیادی نبود.حدودا ساعت ۷و۸غروب بود که انقباضام شروع شده بود ولی فاصله اش خیلی زیاد بود.به مطب دکترم زنگ زدم گفت هر ۱۵دیقه یا ۱۰دیقه باید بشه فاصله اش.رفتم بیمارستان یه ان اس تی گرفت گفت فاصله انقباض هات زیاده.با دکترم که مشورت کرد گفت بگو بره خونه منظم شد بیاد.ساعت ۱ونیم شب انقباضام منظم شد منم ساعت هاشو مینوشتم .ساعت ۵صب دیگه تحمل نکردم دردام بشدت زیاد شده بود.رفتم بیمارستان معاینه ام کرد گفت ۲سانت شدی ولی دوسانت خوب سر بچه نشسته فقط برو راه برو .رفتم چنددیقه راه رفتم ولی نمیتونستم اصلا انقد که دردام زیاد بود.رفتم گفتم نمیتونم دیگه بخدا.گفت بیا برو برا بستری.بعدش یه ماما اومد و گفت تا دکترت بیاد من کاراتو انجام میدم.انقد درد داشتم که ناااااله میکردم دیگه .ماما بهم قران داد گفت این سوره رو بخون خداشاهده یادم نمیاد اصلا چه سوره ایی بود.همش معاینه میشدم و هی سانتم بالاتر میرفت .وقتی دکترم اومد به ۷سانت رسیده بودم.انققققد رفتار ماما و دکترم و پرسنل زایشگاه خوب بود که واقعا هیچ وقت از خاطرم نمیره.۷سانت که شدم اسپاینال گرفتم .بعدش دردام و مثل دلدرد پریودی حس میکردم.معاینه هم میشدم اصلا درد نداشتم.بعدش رفتیم اتاق زایمان انقد خوب بودن که استرس وترس نداشتم .زایمان تقریبا سختی داشتم اخراش بی حسیم رفته بود دیگه واقعا سخت بود ولی دکترم خیلی کمکم کرد.بخیه هم خوردم.درکل زایمان طبیعی سختی داره.همه چیز خوب بود ولی تا ۷سانت که رسیدم خیلی داشتم
مامان محمد کیان👶 مامان محمد کیان👶 ۲ ماهگی
بارداری
زایمان طبیعی
شنبه صبح بود رفتم بهداشت به حساب خودم ۴۰هفته و۲روزبودم فشارم رو ۱۲بود چک کرد چون ازتاریخ آنتی گذشته بود که ۱۳دی بود گفت نامه میدم برو بستری شو منم که دل تو دلم نبود پسرمو زودتر ببینم رفتم خونه به شوهرم گفتم رابطه داشته باشیم که رفتم معاینه کمتر دردم بگیره خلاصه بعد رابطه طول دادم که ظهر شد ناهار خوردیم ریلکس با اتوبوس رفتیم سمت بیمارستان تا رسیدیم ساعت شد ۳عصر هوا هم سرد دیگه رفتیم تو و قبض معاینه گرفتیم و رفتیم زایشگاه که نامه رو نشون دادم معاینه کردن گفتن بسته ای گفتم برم خونه پیاده روی کنم بیام گفت نه منم که خیس عرق چون استرس زیادی برای معاینه و زایمان داشتم فشارم زد بالا رفت رو ۱۵اینام دیگه ولم نکردن و گفت برو پایین کارای بستری تو انجام بده و برگرد زایشگاه من و شوهرم رفتیم کارای بستریمو کردیم و با خیال راحت با اتوبوس رفتیم خونه که لوازمای خودم و ساک پسر خوشکلمون رو برداریم که دیگه قراربود بستری شم و زایمان کنم
مامان ماهان مامان ماهان روزهای ابتدایی تولد
پارت اول طبیعی- سزارین
من سه شنبه نوبت دکتر داشتم ولی اینقدر که سوزش سر دل داشتم یکشنبه بدون نوبت رفتم دکتر، بهم گفت بعد از ظهر برو بیمارستان ان اس تی بگیر بگو بهم خبر بدن، من رفتم خونه نهار خوردم و دوش گرفتم و رفتم بیمارستان. اونجا ازم ان اس تی و فشار گرفتن خوب بود به دکترم که گفتن ،گفت یه آزمایش هم‌ بده به خاطر سوزش معده. آزمایش که دادم مشخص شد دفع پروتئین دارم و بستریم کردن برای ختم بارداری. معاینه هم که کردن دهانه رحمم کاملا بسته بود و هیچ انقباضی هم نداشتم.
یکشنبه ساعت هشت شب بستری شدم و بهم قرص دادن برای شروع دردها. دو مرحله بهم قرص دادن و تو سرمم هم دارو تزریق میکردن. دردها و انقباض هام تا فردا قبل از ظهر به مرور زیاد و شدید شد. تمام مدت هم دستگاه ان اس تی بهم وصل بود که خیلی به خاطر همون اذیت میشدم،چون دوست داشتم موقع دردها راه برم یا ورزش کنم که دردهام کنترل بشه ولی چون ضربان قلب و اکسیژن بچه پایین اومده بود نمی ذاشتن. میخواستم به پهلو بخوابم که بازم نمیذاشتن چون دهانه رحمم کج شده بود.