تجربه زایمان طبیعی /1

انشاءالله همه مامانا زایمان خوب و راحتی داشته باشن 🌸🌺

من روز سه شنبه 20 ام نوبت دکترم بود...چکاپ هفته های اخر بارداریمو میرفتم بیمارستان پیش دکتری که میخواستم زایمان کنم.(از شب قبل یسری دردهای لگنی و دل و کمر درد های خفیف داشتم که میگفتم احتمالا انقباضات کاذب هست)
رفتم ویزیت شدم و تقریبا از هفته 36 بارداری دکترم معاینه میکرد که ببینه وضعیتم خوبه تغییر میکنم یا نه...معاینه اخر38 هفته و 4 روز بودم که گفت دهانه رحم اصلا باز نشده ولی خیلی نرم و خوبه به دکترم گفتم که از شب قبل یسری دردا دارم و شکمم هم سفت و شل میشه..گفت برم یه nst بدم ببینه وضعیت چجوریه
رفتم برا nst و ماما گفت که بچه اگر تکون خورد‌‌..تکون هاشو بشمار
تقریبا توی اون بیست دقیقه ای که دستگاه داشت انقباض های شکمی رو ثبت میکرد نینیم تکون نخورد...دکترم اومد و نتیجه رو دید گفت انقباض داری که خوبه برو بلوک زایمان کارای بستری رو انجام بده هرموقع هم وقت زایمانت شد به من خبر میدن میام(دوباره دکتر معاینه کرد از فشاری که وارد کرد باعث شد یکم به خونریزی بیوفتم)

۸ پاسخ

خداشکر عزیزم که به سلامتی نی نی تون بغل کردی

شما کدوم بیمارستان بودی

عزیزم مبارکه ....برای منم دعا کن لطفا خیلی میترسم

عزیزم مبارکتون باشه زیر سایتون بزرگ شه🥺💋

تجربه زایمان طبیعی/5
یه چندبار دیگه زووور زیاد زدم و نفس هامو محکم دادم بیرون..از شدت فشار وارده 😂 چشمامو که باز کردم یهو دیدم سر نینی اومده بیرون..با یکی دوتا زور دیگه نینی کامل اومد بیرون و انداختنش روی سینه ام😅😍به ساعت که نگاه کردم دقیقا 00/50 بامداد بود که بدنیا اومد(خیلی دلم سبک و خالی شد..ماما نینی رو تمیز کرد نافش رو جدا کرد و برد گذاشتش روی تخت مخصوصش)
یه چند دقیقه کمی که گذشت جفت هم اومد بیرون.دو سه بار شکممو ماساژ دادن تا هرچی که هست کامل تخلیه بشه..ساعت 1 دکترم مشغول بخیه زدن شد..تمااام تن و‌ بدنم میلرزید..(به حدی لرز بدنم شدید بود که نمیتونستم کنترل کنم.ماما پتو انداخت روم و گفت که لرز کاملا طبیعیه چون دلت خالی شده)
طرفای ساعت 1:45دیگه لرزیدنم تموم شد..اونا هم سریع اتاق رو تمیز کردن و‌رفتن به همسرم اطلاع دادن که بیاد پیشم😍
دیگه ساعت 2 نصف شب بود همسری اومد پیشم..نینی رو هم اوردن گذاشتن تو بغلم تا بهش برا اولین بار شیر بدم..یکم همسرم تربت گذاشت تو‌ دهنش و‌با بسم الله به نینی شیر دادم(یه حس قلقلکی داشتم) یه نیم ساعت همسرم پیشم موند بعدش اومدن منو بردن تو اتاق VIP که هماهنگ کرده بودیم

تجربه زایمان طبیعی/4
ساعت 11:45 بود که دکترم اومد و مادرمو بیرون کرد و معاینه تحریکی کرد(موقع معاینه میگفت به دستش زور بدم که خیلی سخت و دردناک بود) بعدش خیلی به خونریزی افتادم و دردهام شدت گرفت
دکترم گفت با این معاینه حداقل دو سه ساعت روند زایمانت رو انداختم جلو اگه همکاری نکنی تا صبح هم زایمان نمیکنی (اینجا انگار به 7سانت رسیدم)..به حدی درد داشتم که دیگه نمیتونستم روی تخت بخوابم..دو زانو روی تخت نشسته بودم و ناله میکردم..دکترم گفت هرموقع انقباض داشتی و احساس فشار تو لگن میکردی بهم بگو تقریبا ساعت 12و خورده ای بود که دیگه خیلی داشت بهم فشار میومد
سریع به ماماهمراه گفت تخت و اماده کنن برا زایمان گفت لگنش خیلی خوبه ممکنه سریع فول بشه
به کمک ماما رفتم روی تخت اصلی دراز کشیدم گفتم پشت تخت رو بیارن بالا که بتونم راحت زور بزنم
تقریبا طرفای 12 و نیم بود که دکترم گفت دوتا زور بزن سرش باید از لبه دهانه رحم رد بشه ..به سختی دوتا زور محکم زدم که سرش اومد پایین..اینجا دیگه خیلیی فشار داشت بهم میومد میخواستم خودمو کنترل کنم که داد نزنم ولی نمیشد خیلی درد داشتم(دکترم مصلحتی یکم دعوام کرد که همکاری کنم 🤪😂)گفت سرش تو دستم هست زور بزن

تجربه زایمان طبیعی /3
تقریبا من از ساعت 2:30 ظهر تو بلوک زایمان بستری شدم دستگاه اوردن بهم وصل کردن برا ثبت انقباض و ضربان قلب بچه که انقباضام تقریبا منظم بود ولی با فاصله طولانی.(درهمین حین هم ماما میومد مدام معاینه میکرد و میرفت)..طرفای ساعت 8 شب بود دکترم زنگ زد که چیشد مریضم زایمان کرد یا نه ماماهم گفت نه هیچ پیشرفتی نداشته همکاری نمیکنه و فلان😐درصورتی که من اصن دردشکمی نداشتم فقط کمرم خیلییی درد گرفته بود یه چندباری هم به بهونه دستشویی میرفتم ورزش های لگنی رو انجام میدادم...دیگه ساعت 8:30شب ماما اومد کیسه آبمو پاره کرد(یه حجم زیادی آب گرم ازم خارج شد) همزمان تو سرم هم برام امپول فشار تزریق کرد
من کم کم دردهام بیشتر شد(از پریودی یکم بیشتر) تقریبا طرفای ساعت 10:30 مادرم اومد پیشم که اونموقع تازه 4 سانت بودم🥲(همسرم بهش اطلاع داده بود اونم سریع خودشو رسوند اومد)
منم موقعی که دردام به اوج میرسید روی توپ بالا و پایین میکردم و تند تند نفس های عمیق و آه مانند میکشیدم و مادرم کمرمو ماساژ میداد

تجربه زایمان طبیعی /2
از درمانگاه زنان بیمارستان اومدم بیرون و به همسرم خبر دادم که اره وقت اومدن نینیمون هست😂😍
دوتامون استرس گرفتیم و دست تنها بودیم(پدرومادربزرگ همسرم چندماه پیش تصادف شدید کردن مادرشوهرم این دوماه همش شهرستان پیش اونا بود و از طرفی هم منم مادربزرگم(پدری) تازه فوت شده بود مادرم رفته بود شهرستان برا مراسم ختم...منم هیچ وسیله ای همراهم نبود در این حد یهویی شد که من از قبلش حموم نرفته بودم ولی چون میدونستم دکترم قراره معاینه کنه بهداشت و نظافت رو انجام داده بودم خداروشکر😂🤲)
خلاصه که رفتم بلوک زایمان لباس های مخصوص رو پوشیدم یه ماما اومد دوباره معاینه کرد گفتم معلومه چند سانت هستم گفتش که فقط یک سانت(ولی چون دکترم نامه داده بود برا بستری..اینا هم منو بستری کردن)

سوال های مرتبط

مامان ایلیا مامان ایلیا ۱ ماهگی
سلام تجربه زایمان در بیمارستان عیسی ابن مریم من اول اسفند که وارد ماه نهم شدم به دکترم که میخوام طبیعی زایمان کنم دکترم چون آقا بود و طبیعی زایمان نمی‌گرفت من و معرفی کرد به ماما گلناز قسیمی که خیلی خیلی فوق العاده بود مثل یه خواهر مهربون و دلسوز کارش و انجام میده واسه معاینه رفتم مطبشون و واسه پیگیری های مداوم و ان اس تی میرفتم بیمارستان اونم مدام وضعیت من و به دکترم گزارش میداد چون دیابت بارداری داشتم خیلی هوامو داشت من ۲۵ اسفند صبح ساعت هشت نوبت معاینه داشتم که گفت بیا بیمارستان رفتم معاینه شدم همش بعد دو هفته با کلی پیاده روی و ورزش یک سانت شده بودم گفت یه ساعت دوباره برو پیاده روی کن بیا رفتم توی مسیر پیاده روی یه دفعه کیسه آبم پاره شد برگشتم بیمارستان ماما قسیمی بعد معاینه سریع من و بستری کردن و من و به اتاق ال در آر انتفال دادن از ساعت ۹ و نیم که بستری شدم تا ۹ شب من درد طبیعی کشیدم ولی بیشتر ۵ سانت نشده بودم ماما هم یه لحظه از کنارم دور نشد وقتی دید شرایطم داره حاد میشه با دکترم تماس گرفت اونم اومد بالا سرم و بعد از معاینه تشخیص داد که نمیتونم طبیعی زایمان کنم و سریع من و بردن اتاق عمل و سزارین شدم خلاصه بیمارستان خوبی بود اتاقاش دو تخته بودن توی بخش رسیدگیشون خوب بود اتاق خصوصی هم داشتن که شبی ۱۵۰۰ بود کل هزینه بیمارستان با هم با دو روز بستری ۱۸۰۰ با بیمه تامین شد .
مامان اَبرَک مامان اَبرَک ۴ ماهگی
مامان فاطمه همتا مامان فاطمه همتا روزهای ابتدایی تولد
پارت 2
از اینورم ماما همراهم قرار بود از چهار سانت بیاد روی سرم اما چون شیفتش بود بنده خدا همش میومد ازم خبر می‌گرفت و چند باری هم معاینه کرد و گفت دهانه رحمت خیلی سفته و اصلا نرم و شل نشدی دیگه همش شروع کردن به گذاشتن شیاف و قرص های نرم کننده دهانه رحم تا ساعت 12شب بازم اون نتیجه دلخواه رو نداد من فقط 3سانت شدم وقتی سه سانت بودم اون سوند رو ازم کشیدن ک اندازه توپ کوچولو شده بود. دیگه ماما همراهم اومد پیشم و دوباره معاینه کرد و گفت اینجوری نمیشه و باید بندازمت رو دور خلاصه دوز آمپول قرص هارو بیشتر کرد و انقباض های منم هعی بیشتر شد بی نهایت دردم می‌گرفت موقع انقباض طوری فشار روم بود که گفتم الانه که من دیگه زایمان کنم خیلی درد داشتم و فکر میکردم الان 7یا8سانتی شدم حداقل.ماما همراهم دوباره معاینه کرد و گفت هنوز 4سانتی دیگه دردهای بدی داشتم و استرس بدی هم گرفته بودم که چرا اینهمه طول کشیده و اینهمه من درد دارم اما دهانه رحمم باز نمیشه
مامان فینقِلی مامان فینقِلی ۲ ماهگی
مامان پناه🩷 مامان پناه🩷 ۳ ماهگی
سلام خانوما
من ۲۷م زایمان طبیعی کردم.روز قبلش رفتم مطب دکترم معاینه تحریکی کرد منو گفت ممکنه لک ببینی ولی حرفی از درد نزد.گفت برو یکی دوساعت پیاده روی کن .درد های زیر شکم داشتم ولی به این زیادی نبود.حدودا ساعت ۷و۸غروب بود که انقباضام شروع شده بود ولی فاصله اش خیلی زیاد بود.به مطب دکترم زنگ زدم گفت هر ۱۵دیقه یا ۱۰دیقه باید بشه فاصله اش.رفتم بیمارستان یه ان اس تی گرفت گفت فاصله انقباض هات زیاده.با دکترم که مشورت کرد گفت بگو بره خونه منظم شد بیاد.ساعت ۱ونیم شب انقباضام منظم شد منم ساعت هاشو مینوشتم .ساعت ۵صب دیگه تحمل نکردم دردام بشدت زیاد شده بود.رفتم بیمارستان معاینه ام کرد گفت ۲سانت شدی ولی دوسانت خوب سر بچه نشسته فقط برو راه برو .رفتم چنددیقه راه رفتم ولی نمیتونستم اصلا انقد که دردام زیاد بود.رفتم گفتم نمیتونم دیگه بخدا.گفت بیا برو برا بستری.بعدش یه ماما اومد و گفت تا دکترت بیاد من کاراتو انجام میدم.انقد درد داشتم که ناااااله میکردم دیگه .ماما بهم قران داد گفت این سوره رو بخون خداشاهده یادم نمیاد اصلا چه سوره ایی بود.همش معاینه میشدم و هی سانتم بالاتر میرفت .وقتی دکترم اومد به ۷سانت رسیده بودم.انققققد رفتار ماما و دکترم و پرسنل زایشگاه خوب بود که واقعا هیچ وقت از خاطرم نمیره.۷سانت که شدم اسپاینال گرفتم .بعدش دردام و مثل دلدرد پریودی حس میکردم.معاینه هم میشدم اصلا درد نداشتم.بعدش رفتیم اتاق زایمان انقد خوب بودن که استرس وترس نداشتم .زایمان تقریبا سختی داشتم اخراش بی حسیم رفته بود دیگه واقعا سخت بود ولی دکترم خیلی کمکم کرد.بخیه هم خوردم.درکل زایمان طبیعی سختی داره.همه چیز خوب بود ولی تا ۷سانت که رسیدم خیلی داشتم