۴ پاسخ

عزیزم حق میدم بهتون که دوست دارین بچتون رو به سبک خودتون تربیت کنین اما خود شماهم تربیت همون پدر هستید پس اگر تربیت خودتونو قبول دارین تربیت پدرتون هم باید قبول داشته باشین پسرتون ماشالله بزرگه میتونین براش توضیح بدین مثلا توپ بازی خونه پدربزرگ مجازه خونه خودمون و غیره ممنوعه. مثال گفتم توپ رو حالا هر چیزی
اما من جاتون باشم اگر پدرتون هنوز پیامتونو ندیده پاک میکنم. پدرمادر سرمایه زندگیمون هستن نذارین برنجن ازتون
البته خواهرانه نظرمو گفتم امیدوارم ناراحت نشین

درکت میکنم دقیقا مامان من و خواهرم هی میگفتن وای ولش کن بچه رو اینا بعد یدفعه قشنگ گفتم تو تربیت من دحالت نکنین بعدا تره ام خورد نمیکنه ارچی میگم گوش نمیکنه یا از بس لب لی به لالاش میذاشتن دائم قهر میکردالان یه مدته خونه مامانم نمیبرمش به دلیلی...بیرون میبینتشون خیلی رفتاراش درست شده...الان خود خواهرم میگه وای چقدر تربیتت درسته اراد خیلی فهمیده اس کار اشتباه نمیکنه با اینکه کوچیکه اونوقت بچه دایی و خاله هام دیوانه کننده ان یه کارایی میکنن هیچیم بهشون نمیگن صاحبخونه فقط حرص میخوره از دستشون تو مهمونیا

عزیزم منم سر پسر اولم اولاش همین بودم بعدا متوجه شدم اشتباهه. بچه میتونه خونه پدر بزرگ مادربزرگش به قوانین خونه اونا باشه. و تو خونه خودتون به قوانین خودتون. رفت و آمد خوبه زیاد نباشه‌ ولی بچه میفهمه کجا چه چیزهایی مجازه چه چیزهایی نیست. و البته محیط خونه خودش هم باید ویژگی هایی داشته باشه که دوست داشته. باشه .
من پسر بزرگم ۸ سالشه چهارشنبه ها که دیگه تعطیله از بعدازظهر می‌ره خونه مادرشوهرم تا شام. اونجا هرکاری میخواد میکنه هرچی میخواد میخوره بعدش میاد. چه اشکالی داره بقیه هفته هم به قانون خونه خودمونه. بذار خونه پدر بزرگش به قانون اونجا باشه اشکالی نداره

من به شما حق میدم ولی پدر شما هم از رو دوست داشتن این کارا رو میکنه

کاش یکم مهربون تر بهش توضیح بدی.
شاید اینجوری خیلی ناراحت شه.

سوال های مرتبط

مامان مهراد مامان مهراد ۲ سالگی
اینقدر مامانم تو تربیت پسرم دخالت کرده که دو تربیتی شده یعنی پسرم تا مامانم رو میبینی اخلاقش 180 درجه تغییر می‌کنه چون مامانم تا هر کاری می‌خوام بکنم با بچم میگه نکن بذار خودم انجام بدم بذار اینکار کنم نمی‌ذاره اصلا تصمیم بگیرم راجب کار های بچم فقط هی منو بد می‌کنه تو چشم بچم

مثلا امروز سینی رو کابینت بود پسرم با دست می‌تونه تکون بده تا دست پسرمو گرفتم پسرم گریه و جیغ و خودشو بزن و ب در و دیوار مامانم هی میگفت ولش کن کاریش نداشته باش منم عصبی شدم پسرمو بردم تو اتاق گفتم دخالت نکن تو کار من
من اگه بخوام بچه مو هم بکشم نباید دخالت کنی میگه اگه من دستشو اینطوری می‌گرفتم که دعوا می‌کنی اگه من بخوام بزنمش که دعوا می‌کنی گفتم مامان نباید دخالت کنی عجبا

ب جای این کار ها تا میبینی پسرم حرفمو گوش نمی‌ده بهش بگو برو ببین مامانت چی میگه حرف مامانت رو گوش

مثلا بچمو پیش باباش تنها می‌ذارم میگه وای چرا تنها گذاشتی ی وقت کاری نمیکنه
بهش میگم باباشه دشمنش که نیست

در کل نمیذاشت من درست تربیت کنم یه هفته دور بودم پسرم خوب بود امروز با دیدش اخلاقش عوض شد

منم امروز هم پسرمو آدم کردم که بفهمه حرف کیو گوش کنه

هم ب مامانم یاد دادم دخالت نکنه
مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۱ سالگی
از فامیل توقع درک و فهم ندارم از اینکه ناراحتم میکنن هم تعجب نمیکنم چون همیشه همین بوده و منتظر فرصت بودن برای شکستن دلم و کلا که بچه دارم بهترین موقعیت برای زخم زبان و خالی کردن عقده هاشونه هر دفعه که ایرادی از بچه م میگیرن بچه منم که ماشاالله مورد خوبی برای سو استفاده ست اینقدر کوچولو و ریزه ست و قد کوتاست هر بار یه نصیحت و دلسوزی دروغی باید بشنوم و هیچی نگم اما وقتی از شوهرم حرف می‌شنوم دیگه نمیتونم تحمل کنم خب بی انصاف تو که میبینی این بچه بچه چقدر بد قلق بود از اول و الآنم بدتر شده تو که همه تلاش های منو دیدی هر کاری کردم نخورد که نخورد گریه های منو دیدی باز وقتی یه بچه دیگه میبینه میاد میگه دیدی بچه فلانی رو چقدر درشت بود اما امیر حسین همونجور کوچولو مونده ریز مونده رشد نمیکنه و..... همه فکر میکنن من بهش نمی‌رسم خب دیگه چیکار کنم همه کار کردم این بچه از اول شیر نمی‌خورد رشدش کند بود وقتی اینجوری میگه انگار خنجر تو قلبم کردن بدنم تیر می‌کشه خودم میتونم خیلی ریزه هر جا مهمونی میرم همه میگن اما تو دیگه نگو تو حداقل استرس نده😭
واقعا خسته شدم این وضعیت ماه با بچه ای که خداروشکر سالمه فقط ریز مونده دیگه خدا به داد اون مادری برسه که بچه مریض داره