۹ پاسخ

اولش حرف بدی نزدی عزیزم ولی بعدش خراب کردی باید میگفتی کاش توام میومدی بچه ها باباهاشونم بودن رزا دلش میخواس باباشم باشه
اینجوری دفعه بعد قطعا خودش پیشنهاد پارک میداد
ولی واقعا خیلی خوبه که شوهرت میذاره بری پارک
منم تابستون هر روز با بچه ها میرفتم ولی از اول پاییز دیگه شوهرم از بس غر میزنه میگه هوا سرده ویروسه بیرون نرید حتی تا سر کوچه هم بریم بیاییم خدا نکنه یکی از بچه ها یه عطسه کنه دیگه دهنمو صاف میکنه میگه بیا بچه رو بردی بیرون مریض شد
منم واقعا از غرغراش خسته میشم میمونم خونه حس افسردگی گرفتم از بس خونه‌موندم

والا‌منم از حرف تو لجم گرفت😒

وای 🤦‍♀️ این چه حرفی بود زدی 😅 من جای تو هم حرص خوردم😂

بنظدمنکه نبایدتشکرمیکردی اینجکری فک میکنه مثلاخیلی کاربزرگی کرده

من همیشه از شوهرم سپاسگذارم و به. زبون میارم،اما نه بخاطر چیزایی که خق طبیعیه منه
از نظر ما واسه بیرون رفتن احتیاجی به اجازه گرفتن نییس،زندانی و برده نیستم که
ما فقط بهم اطلاع میدیم،همین

حرص نخور داشتی اقتدار میدادی مثلا ولی یه جورایی تیکه انداختی بش..
در کل از حالا وظایف و کارای بچه‌ها رو به اسم مستقل بودن انجام نده. عادت شوهرت میشه از زیر کارا در بره

اولش خوب بود بعد گند زدی🤣🤣🤣🤣

من هروز خودم میبرم جمعه ها وظیفه آقای پدره 😉

خیلی پیش میاد

سوال های مرتبط

مامان قندعسلم🩵 مامان قندعسلم🩵 ۴ سالگی
مامان بهراد و برسا مامان بهراد و برسا ۲ ماهگی
وقتی بچه دومم رو باردار بود همش به خودم قول میدادم پسر بزرگم رو دعوا نکنم کلا توی این ۴ سال خیلی کم پیش اومده بود دعواش کنم.
الان پسر کوچیکترم یک ماهشه و من خسته ترین مادر دنیام.
شب خوابی کافی ندارم و روز ها مجبورم تمام توانم رو بزارم برای بچه ها و کارهای خونه نمیدونم خسته باعث میشه از کوره در برم یا واقعا حق دارم .
امروز چند بار زدم توی سر خودم برای که عصبانیتم رو سر بچم خالی نکنم.
نمیدونم پماد کالاندولای برادرشو کجای خونه خالی کرده فقط دیدم دیگه چیزی توش نیست.😵‍💫
یه بار دیدم قوطی کبریت رو برداشته و جیوه دوتا کبریت رو خورده🥴
کلی آب ریخته پشت یخچال😅
و.....
نمیدونم حق داشتم عصبی بشم یا نه.
درکل پسرم خیلی عاقل هست و با برادر کوچکترش خیلی خوب کنار اومد .
منو خیلی در میکنه بخاطر اینکه مثل قبل نمیتونم براش وقت بزارم.
ولی خب شیطنت هم داره.
خیلی خوشحالم که اختلاف سنی بچه هام کمه.
ولی خودم گاهی کم میارم.
همش میگم یه روز دلم برای ریخت و پاش و شیطنت های بچه هام تنگ میشه.
ولی گاهی با خودم میگم دیگه هیچوقت ۳۰ ساله نمیشم که بتونم برای خودم وقت بزارم.
انگار خودمو فراموش کردم
مامان فاطمه💓 و تودلی مامان فاطمه💓 و تودلی ۴ سالگی
بچه ها سلام... دارم دیوونه میشم از فکر و خیال...
فاطمه رو که باردار بودم رفتم سونو آنومالی اونجا گفتن یه مشکلی داره کلیه ش ، بعد تولدش پیگیری کن تو بیمارستان اینو گفتم وقتی به دنیا اومد بهم گفتن همینطوره یه هفته بعد ببرش سونو. بردیمش .. سونو رو به دکتر متخصص کلیه اطفال نشون دادیم، گفت برگشت ادرار داره، سفالکسین می‌خورد، 50 روزگیش بود یه هفته بستری شد. به خاطر عفونت،، بعد اون هر ماه می‌بریم آزمایش ادرار باسوند ، چون باید استریل می‌بود..
اون دکتری که تحت نظرش بود یهو جمع کرد رفت کرمانشاه.. ماهم پرونده رو بدیم جای دیگ... همه چی به ظاهر خوب بود هر چند ماه یه بار فاطمه رو می‌بردیم آزمایش ادرار ، ونتیجه بر وفق مراد آقای دکتر...
تقریبا دوهفته پیش دلدرد گرفت بردیم بیمارستان سونو گرفتن گفتن سنگ داره .. یه بار دیگ بردیم سونو بیرون دادیم گف این باید جراحی،بشه مشکلش چیز دیگس.. با کلی مکافات از دکترش وقت گرفتیم و بعد یه هفته نتیجه سونو رو دیده و میگه تنگی حالب کلیه داره ..من همه ی سونوهایی که از نوزادی گرفتی رو بردم و دکتر میگه این مشکلش از نوزادی مشهود بوده و چرا دکتر اول تشخیص نداده و پیگیری نکرده؟ 🥺
چیکار کنم برا بچم .. دکترش دکتر عماد ممتازه ، تو همدان معروفه،، نمیدونم این اشتباه کرده یا اون... دعا کنید کلیه بچم آسیب ندیده باشه.. امروز قراره بریم عکس رنگی بندازیم.. شما دلتون پاکه دعا کنید 😢