پیرو تاپیک قبل
نمیخواستم دعواش کنم ولی دیگه واقعا کشش نداشتم اون لحظه باباشم مرد گنده عینهو بچه ها یعنی سوگند و سامیارومحمد سه تا بچه دارم من🫡
الانم راحت گرفته خوابیده عین خیالش نی که مارو بجون هم انداخته
میگه من اعصاب ندارم بچهارو وقتی گریه میکنن ازم دور کن از گریه بدم میاد

واقعا احمقانه ترین کار دنیا ازدواجه غلطه که ارامش ادمو یگیره

نمیدونم چرا شانس ماها
شوهرامون اینجوری ان بجایی اینکه یذره حمایت مون کنن یذره کمک حالمون باشن
که مام ارامش داشته باشیم همش از سر خودشون وا میکنن راحت میکنن خودشون،
شوهرمنم ساعت ۹/۵گرفته خوابیده
خب بچم طفلکی خوابش نمیاد داشت بامن بازی میکرد میدویید میخندید یکاره پاشد تمام برقا رو خاموش کرد میگه حق ندارین روشن کنید بخوابید منم لجم گرف دلم سوخت برابچم پاشدم روشن کردم انقد باهم بازی کردیم تاخسته شد الان خوابید،
اصلا دیوونن این مردا

نترس همه مردا همینن
دیشب ب همسرم میگم علیسان رو پامه پاشو چراغارو خاموش کن اینو بخابونم میگه مگه چراغ خاموش کردن وظیفه منه😐😐😐😐
گفتم یعنی چی هیچی دیگه دعوا شد 😂😂😂😂😂😂😂یعنی چی مگه چراغ خاموش کردن وظیفه حساب میشه 😂خودش پشماش ریخته بود از این جوابی ک بهم داده بود ولی کم نمی‌آورد و دعوا میکردیم

این مردا چشونه واقعا
دیشب دخترم بالا اورد به شوهرم گفتم بدو یه چیزی بیار رفت یه دستمال اورد انداخت جلوم گفتم براش یکمم اب بیار رفتم دیدم توجاشه داره گوشی نگاه میکنه هرچی از دهنم دراومد بهش گفتم