۶ پاسخ

وای منم دقیقاااا خیلی کم اوردم🥲

وای خدایا
باورت میشه کامل حرف دل منو زدی
منم یه دختر ۳ ساله یه پسر دو ماهه دارم هیچ تایمی برای خودم ندارم

سلام عزیزم درکت میکنم منم دوتا بچه دارم با دوتا واقعا سخته وقتی برای خودم نمیمونه،،دلم برای خودم تنگ شد برای یه ساعت بدون استرس

عزیزم خدا قوت بهت...من با یدونه بچه احساس مشترک باهات دارم...دندونام داغون شدن سلامت جسمیم تامرز نابودی رفته خیلی زود خسته میشم...الانم خستم ولی نمیدونم چرا دوست دارم جوشی دستم فقط بگردم

من ۳تابچه کوچک دارم۲تاهم خونه بایداین ۲تاخونه همیشه تمیزباشه بچه هام هم همین طوردیگه هیچ جونی ندارم

سلام عزیزم
واقعااا سخته من یدونه دارم و واقعاا سختمه
چه برسه شما دوتا دارید
حتمااا یه کاری کن برای خودت برو ارایشگاه یه پیاده روی ساده هم روحیه ات عوض میکنه
اهنگ بزار تو خونه

سوال های مرتبط

مامان هستی👶🏻🩷 مامان هستی👶🏻🩷 ۴ ماهگی
من دیگه خسته شدم ، کم آوردم ، خسته ام ، داغونم چرا بچه داری اینقدر سخته ، چرا اینقدر یه مادر باید سختی بکشه تا بچه اش بزرگ بشه مگه ما آدم نیستیم که باید اینقدر استرس و ترس و عذاب وجدان رو تحمل کنیم 😭
از به طرف حساسیت به پروتئین گاوی که خودم چند هفته است به هیچ پروتئینی لب نزدم بدنم داغون شده از بس هیچی نخوردمتز یه طرف رفلاکس و بالا آوردنش که همه اش باید لباس عوض کنم الآنم که سرماخورده ( خودم سرماخورده ام اما ۲۴ ساعت حتی برای خواب ماسک زدم اما اطرافیان اصلا درک نمیکنن داداشم مریض بود اومدن خونه مون دخترم گرفت با اینکه اصلا نزاشتم نزدیکش بشه و زود رفتن 😭)
الان بچه ام یکم سرفه داره ، دماغش میگیره و آبریزش و عطسه داره ولی خب خیلی زیاد نیست اما من تحمل همینم ندارم از صبح تا الان حالم گرفته است دارم از غصه میمیرم
کاش میشد چند روز بدونه هیچ دغدغه ای برم یه جایی دور از همه خسته شدم دیگه اصلا فکرش رو نمی‌کردم اینقدر سخت باشه😭😭💔❤️‍🩹
مامان فندوق مامان فندوق ۴ ماهگی
شوهرم خیلی کم حوصله و جو‌شی هست قبل بچه دار شدن تحملش، می‌کردم دعوا و بحث داشتیم ولی نه در حد الان و شرایط قابل تحمل بود. اما از وقتی بچه دار شدم هروز باهم بحث و درگیری داریم
با اینکه تو غربت بچه داری میکنم و قلبه بچه ام مشکل داره و شرایط روحی خیلی داغونی دارم شوهرم فقط به خودش و خوابش که بهم ریخته فکر میکنه هروز بچه ام که صدا میده غر میزنه و به من بد و بیراه میگه اونقدر حرصم داد که شیرم خشک شد 😭و بچه دو ماهه را از شیر گرفتم. بچه ام مریضی قلبی داره دکتر گفته نباید سرمابخوره ولی به حدی غر میزد که برگ چند روز خونه بابات تا من بخوابم و خسته شدم بچه ام را آوردم شهرستان با اینکه میدونست خونه بابام اینا خیلی ها میرن و میان و هوای شهرستان خیلی سرده و شرایطش خونه بابام خیلی بده ما را فرستاداینجا بابام خیلی سیگار میکشه ولی تو اتاق بچه ام نمی‌کشه سعی میکنه رعایت کنه ولی خوب تو اتاق های دیگه هوا آلوده هست چند روز پیش هم دست روم بلند کرد که گفتم چرا به بچه ام بد و بیراه میگی به نظرتون با همچین شوهری می‌ه ادامه زندگی داد؟ خیلی به این که لچه ام بی بابا بشه فکر میکنم و تحمل این شرایط هم برام سخته شما جای من بودید چیکار می‌کردید؟