سوال های مرتبط

مامان جوجه
نینی ۸ماهه مامان جوجه نینی ۸ماهه هفته بیست‌ویکم بارداری
پارت ۴


ساعتای ۶.۷ دردم شدید شده بود رفتم پیش ماما گفتم میتونم راه برم برگشت با تعجب نگاهم کرد گفت تو الان درد نداره راه میری گفتم درد که دارم میتونم تحمل کنم گفت خوب راه برو بقیه جیغغغ میزدن من با اینکه درد داشتم اصلا نه گریه کردم نه جیغ زدم چون یکی از ماماها به یک خانومی میگفتن هرچی دادبزنی دهانه رحم دیرتر باز میشه دردم می‌گرفت راه میرفتم ول می‌کرد می ایستادم شنیده بودم موقع درد راه بری خیلی خوبه ولی دردم زیاد بودم کف دستمو گاز میگرفتم که بعد زایمان همه کبود بود دیگه یک ساعتی راه رفتم که ماما گفت برو روی تخت نمیخاد راه بری منم رفتم ولی هر چند دقیقه الکی میگفتم باید برم دستشویی میخاستم زودتر بزام😂
دیگه ماماها میگفتن چقدر میری دستشویی
گفتم کی میاد ماما؟
گفتن هنوز درد نداری وای من داشتم از درد میمردم اونوقت میگفتن درد نداری چون خودم اصلا گریه نمیکردم جیغ نمیزدم درد داشتم ولی تحمل دردم خیلی بالا بود خودم فکر نمیکردم اینقدر جون سخت باشم😂
ساعت هم نمی‌گذشت واسم هرچی نگاه میکردم میدیدم فقط ده دقیقه گذشته ساعت ۹ صدا زدم گفتم چرا آمپول بی‌حسی نمیزنین چون از قبل درخواست داده بودم گفتن درد نداری 😳
گفتم من درد دارم بیاین معاینه کنید گفتن اگه درد داشته باشی با بقیه حرف نمی‌زدی عین خیالت هم نباشه 😂
مامان آرسام 💙 مامان آرسام 💙 ۱۱ ماهگی
تجربه ی زایمان 3♥️
منم گریه میکردم شدید سریع رفتم تاکسی بگیریم تا نشستم داخل ماشین که برم خونه درد هام شدید شد هر چی گفتن بریم بیمارستان نرفتم گفتم میرم خونه تموم درد هامو میخوردم بعد میام بیمارستان از خونه تا بیمارستان نیم ساعت راه بود رفتم خونه با کمک بقیه راه میرفتم گریه میکردم قابل تحمل نبود درد هام از ساعت ۶نیم تا ساعت ۱۰ نیم داخل خونه درد خوردم ساعت ۱۰ نیم گفتم بریم بیمارستان ماشین آوردن با شوهرم و خواهرشوهرم و برادرشوهر رفتیم تا رسیدم بیمارستان معاینه کرد گف ۴نیم سانتی سریع لباسهامو تنم کرد هنوز پذیرش نکرد بودن منو منو برد داخل بخش سرمو گذاشت ماما اومد معاینه کرد کیسه آب مو پاره کردن بعد نیم ساعت که درد میخوردم آمد گف ۸ سانتی زور بزن منو همکاری میکردم هر کاری میگفت میکردم بعد یک دو ساعت که درد میخوردم اومد گفت بلند شو بچه سرش بیرونه منم نمیتونستم راه برم خود ماما کمک کرد رفتم رو تخت جاک داد ۱۲:۲۰ دقیقه زایمان کردم تا بچه رو گذاشت روسینم تموم دردهای آروم شد خدا روشکر گذشت ولی خیلی سخت بود برام تا سه شب خواب میدیدم 😁ولی بدن تا بدن است بعضی ها کمتر درد دارن بعضی ها بیشتر
مامان نیک مامان نیک ۲ ماهگی
زایمان پارت 1
۳۸هفته و ۵ روزم بود که ساعت ۱:۳۰شب یهو کیسه ابم پاره شده رفتم بیمارستان دهانه رحمم بسته بود با دکترم هماهنگ کردن ک اگ تا صبح دردم شروع نشه صبح زود امپول فشار میزنن خلاصه منم انقد میترسیدم مدام گریه میکردم خلاصه دردم شروع نشد بهم امپول زدن اولش دردم کم بود ساعت ۹صبح شدید شد دیگ ۱۰به بعد هر یه دیقه شده بود دردم معاینه میکردن کند پیش میرفتم با درد شدید ۲سانت بودم دیگ ساعت ۱۱ دردم یکسره بود مثلا اول میگرفت ول میکرد این دیک کلا درد داشتم جیغ میزدم دوست داشتم بمیرم خیلی خیلی درد داشتم ک دکترم اومد معاینه کرد ساعت ۱ بعداظهر بود ک همون ۲ سانت بود پیشرفتی نداشتم اورژانسی بردنم سزارین انقد درد داشتم گریه میکردم سریع بچه رو در بیارین من دارم میمیرم از درد زیاد فقط میلرزیدم خلاصه سزارین شدم ساعت ۲:۰۵ بعداظهر پسرم به دنیا اومد تو ریکاوری بودم بهم گفتن پمپ درد نمیخوای گفتم ن خداروشکر درد نداشتم فقط دوبار شکممو فشار دادن درد داشتم
مامان روشا مامان روشا ۱۲ ماهگی
خیلی درد داشتم اما ارزش داشت باز به درد طبیعی نمی‌رسید پمپ درد وصل کرده بودن بهم اونقدری درد داشتم دو سه ساعت تموم شده بود برای من پرستار شبش اومد سوند بکنه که من راه برم من گریه میکردم توروخدا درنیار من نمیتونم برم درنیاورد اما گفت بلند شو یه دور بزن اولن بلند شدن خیلی سخت بود نمیتونستی به خودت اصلا فشار بیاری من با گریه کم کم با کمک سه نفر بلند شدم تا لبه تخت رفتم برگشتم
دوباره ساعت ۱۰شب بلند شدم بهتر از اولین بار بود اما درد داشتم صبح گفتن باد معده بده مرخصه منم همون لحظه دادم تا ساعت ۱۱صبح منو همسرم مرخص کرده بود دختر خالمم از قزوین اومده پیشم تنها نباشم آخه مامانم شاغل وقت کمی می‌تونست کنارم باشه بعد اینکه مرخص شدم به یک روز نکشید دوباره منو بردن بیمارستان احساس میکردم گردن کمرم هرچی استخون تو بدنم هست داره فشار میاد بهش انگار یه نیسان رومه حالت تهو هم یه طرف رفتیم اونجا بهم دو سه تا آمپول زدن گفتن به سلامت روز بعدش وقت داشتم پیش دکتر خودم رفتیم اونجا من حالم بدتر بدتر اصلا خوب نمیشدم گفت دوغ بخور کلسیم زیادی داره برات سرم ادامش تاپیک بعدی ....