خانوما من ۱۲ روز بود که خونه پدرم اینا نرفته بودم هر چیم زنگ میزدن میگفتن ببا نمیرفتم هم کار داشتم هم اینکه میخواستم دیرتر بیا دیگه بچه هامم بهونه گرفتن دلشون گرفت دیروز اومدم با مادرشوهرمم اینا یه جا هستیم اونا دیر عصبی میشن اصلا به بچه چیز بدی نمیگن یا مثلا روش داد نمیزنن که نکن اینکارو نریز فلان حا و کثیف نکن یا اب میریزه زمین بردار بزار بالا
اما اینجا پدرم خیلی حساسه همش نظارت میکنه ببینه چی میریزه زمین یا چیت ریختن بچه ها نزاره یا مثلا رو فرشی رو که بچه ها برمیدارن داد میزنه نکن برندار بزار بمونه
یا یه لیوان اب که میارم کنار غذا بچه ها بخورن میزارم بغلم که بچه ها نبینن بریزن پدرم که میبینه برمیداره میزاره بالا ظرفشویی یا کابینت میگه بزار بمونه اونحا خوردن بردار هربارم که بچه ها خواستن من هی باید پاشم اونو بردارم بدم بخورن ببرم بزارم سرجاش دوباره بیام بشینم
خیلی حساسه خیلی هی دهن بچه هارو پاک میکنه که دهنتونو یه جایی نزنید کثیف بشه
الانم که رفته بودم دسشویی جمع کل ۴ دقیقه نکشید رفت و برگشتم بچه ها هم گریه میکردن پشت سر من از پله ها که خواستم بالا بیام شنیدم مادرم با خودش حرف میزنه میگه خسته شدم من بخدا اححح
خیلی ناراحت میشم وقتی این کارارو میکنن از این رقتارا میکنن خودوشن زنگ میزنن بهم ول نمیکنن که بیا دلتنگ بچه هاییم خودشونم از این رفتارا میکنن

۱۰ پاسخ

دو ساعت برو پاشو که تو اون دوساعت نخوای بچه غذا بدی پدرته
دور از جون یه روز چشمتو باز میکنی میبینی نیس ارزوته یه بار دیگه سرت داد بزنه

خب برو درحد چندساعت بمون

ما برعکسیم،خانواده شوهرم مثل خدنواده خودت اخلاقشونه،،ولی خونه بابا بریزن بپاشن کار نداره،،

عزیزم معلومه ک پدرت وسواس داره دست خودش نیست توهم کمتر بمون مثلا دیر تر برو خونشون اگه میخای برای شام هم بمونی زود نرو

دقیقا اینایی گفتی مادر شوهرمه انگار حالا ما نمیریم‌اونجا شاید ماهی یکبار اما جاریم با بچه هاش میان دقیقا همین جوری میگه و همش غر میزنه البته بگم دو تا بچه جاریم به شدت اذیت میکنن و کثیف میکنن همه جا رو شما هم برو ولی یک ساعت برو مث من ما همون ماهی یکبار هم که میریم یک ساعت فقط دیگه برمیگردیم

اگه من جات باشم حتما همون موقع بهشون میگم اگه اذیتتون میکنن کمتر بیام که هم شما اذیت نشین هم بچه هام هم من ناراحت نشم،اینجوری کدورتی پیش نمیاد

برعکس پدر من که بچه هام خونه رو روسرش خراب کنن میگه عیبی نداره کاریشون نداشته باش
بابای منم عصبیه و سر دخترم داد میزنه وقتی پسرمو اذیت میکنه منم رو دخترم حساسم ناراحت میشم همشون یه اخلاقی دارن دیگه

واقعا حق داری 😑ولی خوب وسواس داره دیگه کاریش نمیشه کرد بهشون بگو همینارو تا دیگه نگن بیا بیا بگو ماه یبار میام نه شما خسته و عصبی بشید نه من راحت

کاش منم پدر مادرم بودن میرفتم خونشون اینجوری 🥹 دغدغه تو الان ارزوی منه

پدرت وسواس داره

سوال های مرتبط

مامان یارا مامان یارا ۱ سالگی
بی شعور نباشیم!

امروز توی مهمونی مه خونه پدرم بود؛ بچه داداشم‌و یارا (هم سن هستن) و‌بچه دختر عمه‌م هم‌بود که ۴ سال و نیم‌شه.

خوب این بچه مرکز توجه بوده که یارا اینا یهو افتادن وسط مرکز توجه بودنش و همه دارن ب بچه های کوچیکتر توجه میکنن حسادت طبیعیه و اینکه خوب بچه‌س عقلش نمیرسه.

بچه های ما تازه راه افتادن و با هرچی‌زود تعادلشون بهم‌میخوره و میفتن و این بچه خوشش میومد از افتادنشون اول فقط ادای افتادنشونو درمی‌آورد که خوب بازی‌می‌کرد بعدش هی از کنارون رد میشد می‌خورد عمدا بهشون که اینا بیفتن. دوبار گفتم رایان نخور ب بچه ها میفتن اوف میشن دردشون‌میاد گریه می‌کنند. بعد دیدم کارساز نیس، یارا هرجا می‌رفت افتادم دنبالش. با اینکه باید ب مادرم کمک میکردم تو پذیرایی ولی دیدم این بچه حتی نمی ترسه یا خجالتم نمیکشه از حضور من باز میاد میزنه دیکه میخواست نزدیک‌بشه میزدمش کنار. اینم انگار افتاد رو دنده لج! ی پرتقال رو زمین بود پرت می‌کرد سمت بچه ها (ب زن داداشمم‌گفتم حواست ب بچه‌ت باشه)گفتم پرت نکن میخوره بهشون رو زمین قل بدید توپ بازی کنین دیدم دقیقا قل میداد زیر پای یارا موقع بازی‌کردنش پرتقالو ازش گرفتم.

این اصلا بچه!عقلش نمیرسه !اصلا از رو‌ حسادت.

ننه بابا نداره این بچه؟ حتی‌نکردن ب بچه شون بگن بیا اینور! دیدن که من دنبال بچه م افتادم هی ب بچه‌ش میگم نکن. نزن. انگار نه انگار!

بیشعور نباشیم.بچه‌رو ول نکنیم ب امون صابخونه توی مهمونیا.

با توجه به اینکه این آدمارو من هرچند وقت یه بار میبینم پیشنهادتون چیه؟