۱۲ پاسخ

سلام عزیزم پسر منم همسن پسر شماست و از صبح تا شب شوهرم سرکاره منم دست تنهام و هیچ کمکی ندارم و مثل شما یه دستشویی ام نمیتونم برم،وقتی ام شوهرم میاد خونه یا خسته است خوابش میاد یا تلفن داره به خاطر شغلش یا کار داره،نه تفریحی نه مسافرتی نه جایی،من کاملاً به شما حق میدم می‌دونم چه حالی دارید چون خودم تنهایی دارم بچمو بزرگ میکنم،اما عزیزم یه مادر باید به خاطر آینده بچش خشمش رو کنترل کنه،میدونم سخته ولی چاره نیست،بخدا من اینقدر بغلمه خار پاشنه و دیسک کمر گرفتم،نمیزاره کارامو بکنم و خونمون بهم ریخته اما چاره‌ای نیست باید تحمل و صبوری کرد تا بزرگ بشن،به هیچ عنوان کتکش نزن چون بعداً دوباره خودش که هیچ شما هم آسیب میبینی،فقط صبوری کن و از خدا بخواه بهت انرژی و توان و صبر بده،باور کن منم خیلی خسته و افسرده شدم ولی به امید روزهای بهتر دارم صبوری میکنم

عزیزم تو بهترین مادر هستی نگران نباش همه خستن همه عصبین چون بچه های الان واقعا غیر قابل کنترل هستن منم بیشتر وقتا عصبی میشم ولی چاره چیه توکه تا الان به سختی گذروندی و بزرگش کردی پس تحمل کن و لذت ببر از بزرگ شدنش خدا صبرشم میده همه همینیم گلم بچه هستن دیگه اسمش روشه عزیزکم

والا این چیزایی که گفتی ۹۰ درصد مادرا درگیرش هستن عزیزم
بچه که خودش بزرگ نمیشه سختی داره. پسر منم رفلاکس داشت. آلرژی داره تا دو ماه پیش با قاشق و سرنگ شیر میدادم بهش
سه ماه تمام درگیر اسهال بود. همیشه سر دندونه وقتیم دندون درمیاره شب تا صبح جیغ میزنه. خونه همیشه تنهام
از صبح که بیدار میشم با دارم برای خودم و شوهرم غدا درست میکنم یا درگیر غدا درست کردن برای بچم هستم یا دارم بهش غدا میدم یا دارم شیر میدم‌. اوقات بیکاری هم بابد دنبال پسر بدوم که کار خطرناکی انجام نده یا باهاش بازی کنم یا شعر و داستان بخونم براش از صبح ساعت ۸ که بیدار میشم تا ۱۲ شب سرپا هستم. شاید بعصی وقتا از صبح تا عصر یه دسشویی نتونم برم
وقتی بچه دار میشی یعنی تمام سختی های مادر شدن رو پذیرفتی
قضاوت کار من نیست. قضاوت با خداست ولی خب اینو میدونم که ما مادر پدرا بخاطر سختی های بچه داری و مشکلات زندگی و یا ناراحتی هایی که اطرافیان برامون ایجاد میکنن حق توهین تحقیر و یا کتک زدن بچه رو نداریم و این اصلا توجیه خوبی نیست

عزیزم میدونم سختی می کشی ولی میتونست شرایط سخت تر باشه
من دخترم اول فروردین نارس به دنیا اومد خیلی خیلی اذیت شدم همش بیمارستان و دکتر و آزمایش و سونو و شنوایی سنجی دکتر چشم در حدی ک یه کم هوا بهاری میشه حالم بد میشه یاد روزای خیلی خیلی سختم میفتم بعدش درگیر تشنجش شدم بیمارستان و نوار مغز و ام ار ای و...خیلی بدغذاس هیچی نمی خوره وزنش به اندازه بچه ۴_۵ماهس
الانم وقت کاردرمانی داره باید ببرمش چون هنوز نمیتونه بشینه ایناروگفتم ک بدونی تنها نیستی

عزیزم، اتفاقا تو بهترین مادری پسر منم همین مشکلات داشت اما ب شدت شما نبود خانواده خودم و همسرم همیشه کنارم بودن و تایم زیادی واسم نگه داشتنش با این حال خیلی خیلیعصبی میشدم حوصلک نمیکشید همش دعوا با شوهرم و... ب خودت افتخار کن تو خیلی قوی بودی ❤

دخترمنم هنوز رفلاکس داره 😭

یه لحظه نبودنش وتصورکن بعد سعی میکنی کم تر براش عصبانی بشی
من سرغذا نخوردن دخترم دعواش کردم یه ساعت بعدش یه چی رفت توگلوش نمیتونست نفس بشه باخون دراوردیم مردم وزنده شدم یه دفعه دیگه دعواش کردم بعدبازم گریه کنان اومد بغل خودم که اروم بشه باخودم گفتم غیراز من پناهی نداره خاک برسرمن عذاب وجدانی گرفتما
دخترمنم خیلی شیطونه روزی هزاربار دستش میره زیرکابینت رفته بود فلفل قرمزا رو روزده بود به دهنش موکت وشستیم وپهن کردیم فرداش مایع لباسشویی وریخت وسط موکت ونشست روشون کاغذ دیواری وتا بالا کشید وپاره کرد تواعتصاب شیرم هس از۵ ماهگی به زور بازی وتوخواب شیرش میدم ولی دیگه خودم وکنترل میکنم نهایت عصبانیتم سفت بوسش میکنم اروم میشم

با شوهرت حرف بزن از خستگی هات بهش بگو
با مامانت حرف بزن

منم همچنان درگیر رفلاکسشم نگران نباش

عزیزم تایم بزار ببرش بیرون هم خودت انرزیت می‌ره بالا هم بچه خسته میشه تو خونه بیشتر استراحت می‌کنه خودتم استراحت میکنی

منکه بچم نه چهاردست و پا میره نه سینه خیز باید با دستام راش ببرم و اینکه ارتروز گردن گرفتم از دستش و میرم فیزیوتراپی

واي خاک به سرم مگگه رفلاکس تا يسال ادامه داره?اين دکترا که ميگن غذا خورشه خوب ميشه واي نگو دخترمن رفلاکسع

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی ۱۴ ماهگی
مامانا تروخدا بیاین امشب خونه عمه ی شوهرم ، پسرمو بغل کرد
بعد پسرم چون همیشه تمایل داره راه بره ، بلند شد از بغلش می‌خواست بره بعد عمه ی شوهرم نمی‌دونست ک راه نمیره همینجوری ولش کرد
یهو پسرم چند قدم تند تند راه رفت😭 شوکه شده بودم از خوشحالی 😭بعد محکم با صورت افتاد زمین کلی گریه کرد
بعد خودم از ذوق اومدم دوباره اینجوری ولش کردم با باسن خورد زمین اوکی بود
بعد یکم بعدش دوباره ولش کردم این دفعه دوباره با صورت خورد و خیای کریه کرد
یعنی هر دفعه تنهایی چند قدم راه می‌رفت
یه جوری بود همه فک میکردن دیگ راه افتاده ولی چون اولشه این جوری تاتی تاتی میره
اما از وقتی اومدیم خونه تا میخوام دستشو ول کنم سریع میشینه اصن دیگ نمیخواد راه بره انگار ترسیده😭😭😭😭😭😭😭
چه غلطی کنم دارم از غصه دق میکنم همش نشستنه با باسن میره جلو
دیگ حتی حاضر نیست دستشو بگیرم راه بریم با هم
خیلی پشیمونم ک بعد از عمه ی شوهرم ، خودم دوبار ولش کردم
آخه ذوق کرده بودم نمیدونستم میترسه
حالا چی کار کنم کسی تجربه داشته