خانما حوصله ی دردودل دارین🥺
مادرشوهرم اصلا یه آدم دیگ شده از وقتی ک پسرم به دنیا اومده خیلی میره رو مخم بچم نمیتونه سینم رو بگیره نوکش بزرگ و متورم شده اینم هی میاد میگ شیر خودتو بده ببین اینجوری کن اونجوری کن بعد ب دوستم و ابجیم گفته اون عمدا نمیده سینش بزرگه میخواد بمونه خشک شه ها منم گفتم نمیدم دوس ندارم بدم خودم تصمیم میگیرم شیرخشک بخوره یا چی بازم این بشر حیا نداره
دوباره میگ گول بزن بچه رو سینمو بنداز دهنش شیر خشک رو از بغل با قطره بده گفتم این آخرین باره بحث شیر میشه نمیدم تموم شد رفت
اینم بگم من خودمم دوس دارم شیر خودمو بخوره ولی یه اشتباه بزرگ کردم عین یک پشیمونم خواهرشوهرم گفت تو بیمارستان شیرخشک بده زردی نگیره من عین احمقا گفتم باشه قبلش سینمو کم و بیش میگرفت ک دیک بعد اون نگرفت کلاس شیردهی هم ۴روزه میرم سینه هامو انقد ماساژ دادن داره منفجر میشع از درد حال روحیم خوب نیس این مادرشوهرم خیلی رو مخمه با اینکه جوابشو میدم ولی باز از رو نمیده شب زایمانم نفهم ب من میگ انگاری یکیم مونده تو شکمت اخه تو چقدرررر نفهمی زن

۲۱ پاسخ

آفرین کار خودتو بکن جوابشونم بده🤗

بااون همه استرس و افسردگی و تلاش برای زایمانو درد و هزار کوفت دیگه خیلی وحشتناکه یکی دوربرت رو مخت باشه هرجور شده پرشو باز کن بره

اره دقیقا حکایت من داری میگی که نوک سینه ام بزرگ بود بچه نمی‌گرفت آخرش گرفت بگیرع، نوک سینه کوچلک میشه

همه از مادرشوهر،مینالیم،امشب

همشون همینطوری ان نمیدونم چرا خودشون رو زدن به خریت
مادرشوهر منم تو هفت روزگی م میگفت شکمت که جمع نشده گفتم اره اصلا بزرگ‌ترم شده
هر لحظه میومد میکفت چرا بچت خوابه این دلدرد نمیشه همیشه خوابه یه ماشالله بلد نبود بگه
دوست داشت فقط کریه کنه مثل بچه های خودشون وحشی باشه
خواهر همشون همینن بیشعور خالص.

محل سگ‌نده بهش . وقتی حرف زد خودتو بزن ب اونور یا با کس دیگ حرف بزن بفهمه ک محلش نمیدی گورشو گم‌کنه بره

من کلا تصمیم دارم به بچه ام شیر خشک بدم چون میخوام برم سرکار، هر کی هم حرف بزنه جرش میدم... والله

عزیزمم اصلا خودتو ناراحت نکن هر جور دوست داری پیش برو بچه
بچه ی خودته تصمیم گیری هم با خودته

بگو به تو چه و خودتو خلاص کن، جواب اینجور آدما رو باید همینجوری بدی.
نمیفهمن زن باردار و زائو از لحاظ روحی و جسمی داغونه و باید دهنشون رو ببندن😤

مادرشوهر من اصلا ب این کارا کارندارع بااینکه با من.زندگی می‌کنه تو یه اتاق خودش هست اصلا کاریم ندارع براش شام ناهارشو میبرم هیچی هم نمیگه

میتونم بپرسم چه شیشه ای میدی؟برند شیشه شیرت چیه

مادر شوهره دیگه موجود بیخود دایورت کن آدم حسابش نکن

بخدا منم حین درد پیشم بود خم میشدم میرفتم سرویس از پشت لباسمو بر میداشت پشتمو ببینه🙁آخه بگو نفهم چرا نگاه میکنی
پرستارا میومدن معاینه کنن این سریع میومد واس تماشا پرستارام بیرونش میکردن نمیرفت😬😬
من از درد داشتم میمردم اومده میگه وایییی شکمت چه قدر ترک داره زشت شده
بعد زایمانمم خودش و دختراش اومدن میگن انگار یکی جا مونده تو شکمت 😬😬

خب چرا نرفتی خونه مادرت ک‌این بیاد پیشت اخه؟؟!😐 حوصله اعصاب خرابی بعد زایمانو واقعا ندارم بخاطر همین ۱۵تا۲۰ روز میرم خونه بابامینا

الهی عزیزم چقدر سختته الان
با این شرایط سخت و حال روحی
کاش بگی زحمت نکشن و برن

اینجور آدما عقده ای هستن مادرشوهر منم اونجوری بود گفت بلد نیستی بدی گفتم چرا زایمان بلدم نگه داشتن بلد نیستم اونقدر فشار اومد روم بچه رو دادم دستش گفتم باز کن خودت بده من نمی‌دم دیگه شوهرم شیرخشک داد گفت نده
حالا مال من یدونه چایی نمیذاش بدن می‌گفت شیر نمیده که چایی بخوره
جوابشونو بده مثل من افسردگی نگیری اونارو افسرده کن🤣👍

عزیزم الان روحیتم حساس تره همه ی حرفارو به دل میگیری منم بودم همینجوری و مدام گریه میکردم،همش همه موقع شیردهی دورم جمع میشدن تماشا میکردن و نظر میدادن منم عصبی میشدم خودم شیرم نداشتم حالا هرررووووز مدام مادرشوهرم میگف شیر نداری بچه گشنشه و فلان اخر عصبی شدم و گفتم مگه گاوم کلی شیر داشته باشم؟؟ دیگه کی گف حرف بزنه بعدم ک گورشو گم کرد ارامش وارد خونم شد

باز خوبه تو جواب میدی منی ک هیچوقت جواب نمیدم و میمونه تو دلم چی؟
جوش نزن فدا سرت میدونم سخته ولی چی میشه کرد

بگو پسرت میگه اون ممه ها برا منه 😂به کسی نده حتی بچه م

من بیمارستان بستری بودم بعد۳ روز مرخص شدم اومده خونمون همون شب نمیگه این استراحت میخواد حال نداره اومده میگه بیمارستان خوش گذشت😐

خوب شیرتو بدوش بده ک اذیت نشی، خودتم با حرف دیگران اذیت نکن، تو بهترین مادر هستی و هرکاری انجام بدی درست ترینه 🤍

سوال های مرتبط

مامان جوجو ممد👼 مامان جوجو ممد👼 ۲ ماهگی
خانما لطفا بیاین مغزمو اروم کنین
من بچم بدنیا اومد شیر دشاتم بچم هربار میخورد ب زور لج میکرد نمیخوابید سیر نمیشد
بعد اینکه اومدم خونه غذاهایی خوردم ک سینم شیر میفته سینم شیر افتاد ولی بچم لج میکرد بدتر شده بود نمیخوابید بعد کم کم سینم حجم شیر انگار کمتر شد مث روز اول نبود ک سفت بشه و اینا
وقتی ک بچه زردی داشت بردمش دکتر شیرخشک تروویتال داد حتی شیر خودمم میخورد ولی کم کم نگرف تلاش میکردم غش میکرد دلم نمیومد
الان کلا شیرخشک میخوره
چون الان بچمو قراره ختنه کنیم اوردیمش خونه مادرشوهرم هی داره مغزمو میخوره میگه شیر خودتو پشیمون میشی هربار کنایه میزنه چرت و پرت میگه
میگه میبینمش دلم میسوزه شیرخشک میخوره گریم میگیره
بعد بازم تلاش کردم دیدم بچم داره میره از حال انقد گریه میکنه
دگ گفتم ولش کن شوهرمم میگه ولش کن ب حرفش گوش نده
باز حرفای دور و ور ب کنار
ینی من میخوام بگم ینی کسی نیس کلا بچش شیرخشک بخوره
ی حرفم میزنم فقط میخواد ربط بده ب شیر و شیرمادر
لطفا ی چیز بگین اروم شم