۱۲ پاسخ

منم مثل شما توی شهر غریبم کسی رو ندارم بچمو نگه داره
شوهرمم اهلش نیس
اوایل خیلی ب خودم سخت میگرفتم ک کارای خونه مونده غذا نداریم و چیزای دیگه
ولی بعد دو ماه دیدم دارم خودمو نابود میکنم
هروقتی بچم میخوابید منم میخوابیدم
غذا در حد سرهم کردن
خونه رو دو هفته ی بار جارو میکردم گفتم بزار هرکیم میاد بگه کثیفه خونش بدرک
سلامت روحی روانی خودم خیلی مهم تر بود
خداروشکر الان بهترم
بااینکه بچم بهتر از قبل نشد بیشتر بهم وابست چون از صب تا ساعت ۶ غروب فقط منو میبینه به شوهرم عادت نداره
ب خودت سخت نگیر این تنها کادیه ک میتونی انجام بدی

وقتی میخوابه شما هم بخواب حتما. کارها رو بعدا بالاخره انجام میدی
خانه داری و آشپزی و نظافت و... را در حد نهایت آسون بگیر

موقعایی که بچه می‌خوابه توام بخواب یه موقعایی از روز که خیلی خستش کن که وقتی خواب میره به همه کارات برسی میفهمت بازم به گردش و یه موقعایی کمکی احتیاج داری ولی میگذره منم سختمه 🤕

آره ما هم همینیم...جز صبر کاری ازم برنمیاد... بازم الهی شکر

منم مثل توام بخدا رد دادم خیلی سخته

بزرگتر شه بهتر میشه دختر من الان یه مدته که سینه خیز میره کاری به من نداره زیاد واس خودش بازی میکنه میچرخه منم به کارام میرسم .فقط حواسم هست سمت چیزای خطرناک نره

امان از همسر بی درک
همسر ادم که همراه باشه زندگی واقعا سخت نیست بنظرم

الهی عزیزم منم مثل شمام همسرم اصلا بچه رو نگه نمیداره میگ بلد نیسم😑اعصابمو خورد میکنه تنهایی واقعا سخته ولی خداروشکر پسرم زیاد اذیت نمیکنه مادرشوهرم گاهی میاد کمکم یا ایلیا رو میفرستم خونش قشنگ تا چن ساعت نگهش میداره

صبر وصبر و صبر

همینه😐من از ۶۰ کیلو شدم ۴۵

عزیزم منم مث توم کسی باهم نیست شوهرم مث شوهر توئه ولی خدا رو شکر بزرگ تر بسه بهتر میشه من الان دخترم بهتر سده دختر تو هم کمی بزرگ‌تر بهتر میشه

همه همینیم،نداشتن کمکی خیلی بده

سوال های مرتبط