هیچ کس قدر داشته هاشو نمیددنه هیچ کسسس
جاری خواهر شوهرم با دوتا بچه یکی ۵ ساله یکی ۱ ساله گذاشته رفته خونه مامانش میگه میخوام طلاق بگیرم سراینوه به شوهرش کفته بیاخوکه غ؛ا بخور شوهرش وایساده خونه مامانش غذا خورده روز بعدشم میخواستن برن کربلا اش پشت پاشونم داده بودن با شوهرش دفوا کرده چرا خونه نیومدی رفتی جای مامانت غذا خوردی شوهرشم گفته ناراحتی توهم برو جای مامانت اینم رفته میگه طلاق میخوام شوهرشم تحویلش نگرفته همه گفتن برو دنبالش اونم گفته با پای خودش رفته باپای خودشمبرگرده سرچیزای مسخره میخوان اینده بجه هاشونو خراب کن بعد طلاق نهایت شوهره میره زن میگیره زنه هم شوهر این وسط دوتا طفل معصوم میمونن انقدم بچه هاش نازن که حد نداره واقعا بعضیاقدر هیچیو نمیدونن انقدر این دونفر عاشق هم بودن چی میشه که به اینجا هامیرسه خداداند ولی بعضیافقط خوشی میزنه زیر دلشون حوصلشون سرمیره میگه بزار یه تعییری بدم نمیدونن تغیراشون چقد تو روحیه بچه هاشون اثر بد میزاره حیفففف

۳ پاسخ

عزیزم نمی‌خوام بگم کار اون خانم درست بوده ولی ی وقتایی آدم انقد میگذره و میبخشه با کمترین چیز دیگه لبریز میشه و میخواد بره دیگه اینم حتما خانواده همسرش خیلی دخالت داشتن شوهرش کم اهمیت بوده بهش جمع شده جمع شده سر ی غذا خونه مامان خوردن طلاق میخواد

زود قضاوت نکنید کسی تو زندگی اونا نبوده شاید مادرشوهرش خیلی دخالتگر بوده.هر چی بوده که اون زن دیگه لبریز شده و اعصابش نکشیده که رفته

اگر از سر احساسات رفته پشیمون میشه حالا قبل یا بعدطلاق

سوال های مرتبط

مامان 🤱علی اصغر مامان 🤱علی اصغر ۱۱ ماهگی