۶ پاسخ

که دکتر کلیه ام گفت برو به دکترت بگو ختم بارداریت رو بده چون بچه هرچی بزرگتر میشه رو کلیه ها فشار میاره طاقت درد کمتر میشه بچه ام 2200بود بدنیا آوردم آمپول ریه زدم چهار دوز حتی داخل دستگاه نرفت خداروشکر

مامان نیهان چرا در آوردی بهت گفتم بعد زایمانت در بیار چرا گوش نگرفتی

مگه نگفتم در نیار

ای وای کدوم بیمارستان رفتی

چرا نگفتی بهت بی حسی بزنن یا بیهوشی موقت چقدر احمق هستن من هم سنگ کلیه دارم سر بچه دومم 35هفته ختم بارداری دادن زایمان کردم چرا گذاشتی این مار باهات انجام بدن اون که خطرش بیشتره

واسه ی چی ی همچین سوندی گذاشتن برات؟

سوال های مرتبط

مامان 🌀🩵حسن🩵🌀 مامان 🌀🩵حسن🩵🌀 ۱ ماهگی
من با خانوادم رفته بودم مطب شوهرمم همراهم بود ک جریانو بهش گفتم شوهرم اصرار میکرد دکتر خودم سزارینم کنه میترسید چیزیم همش از بقیه میپرسید درباره دکتر جدیده ک میگفتن ن واقعا کارش خوبه خلاصه روز موعود رسیدو رفتم زایشگاه نامه رو دادم تشکیل پرونده دادم بستری شدم لباس دادن بهم لباسامو عوض کردم بردنم تا برام سوند بزارن ی پرستار اومد یعنی ب طور وحشیانه برام سوند گذاشت خیلی خیلی بد بود باورتون میشه تا قبل بی حسی من درد سوند و سوزش حساس میکردم ازین بگذریم سوند ک گذاشتن بعد رب ساعت چنان درد وحشتناک شروع شد ک اشکم در اومد بود دردش از کمر شروع میشد می پیچید ب شکمو زیر نافم اینقدر درد داشتم ک نمیتونستم پرستارا رو صدا کنم بگم درد دارم تا اینکه ی پرستار داشت در میشد دید دارم اشک میذیزم گفت چته چرا گریه میکنی نمیتونسم بگم اره چشامو بازو بسته کردم ک رفت ب بقیه گفت این درد داره بعد ده پانزده دقیقه امون پرستاره ک سوند وصل کرده بود اومد معاینم ک کرد جیغم در اومد حالا اشکامو بگو همچنان مریخت پرستاره بدون هیچ واکنشی رفت بعد اومد ی دستگاه اورد بهم وصل کرد یکم نگاه کرد ب دستگاه دکترم همین موقع رسید ک گفت امادم کنن تا سزارینم کنن ادامه تاپیگ بعدی
مامان مهوا🐥 مامان مهوا🐥 ۲ ماهگی
ادامه۲:
من همینطور انقباو درد زایمان داشتم ک داخل اتاق عمل شدم (راستی اینم بگم ک چون درد داشتم معاینه ام کرد و ۲ سانت بودم )
با درد زایمان وارد اتاق عمل شدم
خب بگم لباسی ک میدن یه روپوشه ک پشت کمرش بسته میشه اما موقع تزریق بیحسی باز میکنن و وقتی میخابونتت روی تخت اتاق عمل شلوارو کامل بیرون میارن ی پرده جلوت وصل میکنن و در اخر ی رو انداز میندازن روی پات
من با دیدن فضای اتاق عمل چندین دکتر پرستار و... خیلی ترسیدم و لرز ب جونم افتاد
دکتر بیهوشی گفت ب جلو خم‌شو و امپول بی حسی رو تو کمرم فرو کرد راستش خیل میترسیدم از درد امپوله اما دردش کم بود
پام شروع شد ب گرم و سر شدن
اما بلافاصله حالت تئوع خیلییی شدیدی گرفتم ک دکتر قبلش بهم گفته بود اگر اینطور شدم بگه تا امپول بزنه تو سرمم و سریع امپولو زد و حالت تئوعم رفت
با بتادین محلی ک میخاستن برش بدنو شستشو دادن و کامل حسش میکردم تیغ انداخت و من‌خیلییییی کم سوزش رو حس کردم و سریع گفتم ک حس میکنم و دوبار تکرار کردم بلافاصله بعد از حرفم دکتر امپولیو داخل سرم تزریق کرد ک گفت سرت گیج میره اما من بعد از زدن امپول نفهمیدم کجا رفتم‌و انگار ی گرداب باز شد و من از اون گرداب داشتم بالا میرفتم
مامان آنیل مامان آنیل ۱ ماهگی
سلام بچه ها منم اومدم با تجربه سزارینم. 26 اسفند ساعت 6ونیم بعد از ظهر با همسرم رفتیم بیمارستان کسری و یه ساعت کارای بستری طول کشید و منو بردن زایشگاه بستری کردن تا دکترم بیاد تشخیص الکی بده ک این نمیتونه طبیعی بچه بدنیا بیاره باید سزارین شه. من رفتم زایشگاه بستری شدم غیر منم هیچ مریض دیگه ای نبود. ساعت 8ونیم دکترم اومد و تایید کرد و ده دیقه به 9 من رفتم اتاق عمل و ساعت 9ورب صدای بچمو شنیدم ک بهترین صدای عمرم بود، آوردن گذاشتن بغلم ک انگار دنیارو بهم دادن!بعدش بیس مین طول کشید بخیه اینا بزننو بعدش بردنم ریکاوری ساعت 10 رفتم بخش و تا چن ساعت اصلا دردی نداشتم چون سر بودم بعدش ک بی حسیم رف یکم درد داشتم ک پمت درد گذاشتنو هیچی نفهمیدم و تا فرداش تو بیمارستان بودمو ساعت 7 غروب مرخص شدم ک یکی از بهترین خاطرات عمرم بود. در کل خاستم بگم اونجوری ک میترسیدم نبود هیچ کدوم از مرحله هاش از سوند گرفته تا اتاق عمل و ماساژ رحمی و خود عمل هیچ کدوم هیچ ترسی نداش با خیال راحت برین عمل کنین. دکترمم فرانک راسخ بود
مامان الماس💎کوچولو👶 مامان الماس💎کوچولو👶 ۲ ماهگی
#تجربه #زایمان #سزارین
مامان الماس کوچولوخیلی خیلی خیلی راضی هستم از سزارین
من بردن نوار قلب اول گرفتن از من بچه
بعد پرونده تشکیل دادیم
بعدش سوند وصل کردن فقط اولش درد داشت که سوزش داشتم بعد خوب شد
اما دردش داشت گفتم آی مامانی😂 پرستار گفت خودت مامان شدی مامانت صدا میکنی
خلاصه من ل خ ت بودم بعدش من لباس اتاق عمل تنم کردن،
با ویلچر شوهرم مادرم و مادر شوهرم خدافظی کردم رفتم تو اتاق عمل رو تخت اتاق عمل دراز کشیدم
یهو ی ترس کوچیک ی استرس کوچیک اتاق عمل دیدم اومد سراغم اما دکترم پرستار صبت میکردن باهام اروم شدم
خلاصه دیگ پسر پرستار جوان دوتا آمپول زد ب کمرم درد نداشت
بعد بی حال بی حس شد بدنم دستام بستن پرده کشیدن هی صبت میکردن اسمش چی میزاری گفتم محمدجواد یک دکتر دیگ بود با دکتر خودم که گفت عه اسم من میزاری اولین پسری که این اتاق عمل اسم من گذاشتن ،و گفت انشالله مثل من دکتر بشه و خندیدن همه
و من ت حال هوای بیحالی بی حسی و هیچی نفهمیدم چخبر هس چون هی چشام باز میشد بسته
و من آوردن ت اتاق دیکاوری لبام خشک بود و فقط لب خوانی میکردم ب پرستار مرد گفتم لبام خشک من آب داد ت قطره لبم خیس بشه بعد پرستار زن اومد بچه آورد با پتوش، سینه ام داد ت دهنش یکم خورد دیگه من بازهم همونجا بودم بعد دیگ شوهرم صدا کردن منو رو تخت دیگ گذاشتن بچه وسط پام گذاشتن بردن ت بخش داداشم شوهرم غیب شدن  رفتن واسم گل شیرینی خریدن و شوهرم منو بوسید دستش رو سرم کشید یکم دیگ بودن و بعد  رفتن خونه من نه شیاف گذاشتم درد فقط یکم دارم خداروشکر خوبم ، دیگه الانم بخش هستیم تا صبح ببینیم کی مرخص میکنن
مامان 😍سام😍 مامان 😍سام😍 ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین در بیمارستان کسری 1
سلام مامانای گل روزتون خوش حال دلتون خوب ، خب طبق گفته دکترم باید 7نیم بیمارستان باشیم منه آن تایم ساعت 7 و 20 دقیقه بیمارستان بودم😁وقتی دکتر اومد بعد از دو دقیقه بما گفت بیایین طبقه بالا قسمت زایشگا ساعت حدودا 7 و40 دقیقه بودم ک اول صدای قلب جنین گذاشتن بعد ی معاینه کردن مدارکمو دیدن و از همسرم خواستن بره برای تشکیل پرونده نمیدونم دقیق ساعت چند بود 8 یا 8نیم ک من لباس عمل پوشیدم رفتم داخل اتاق ، اونجا ی خانوم طبیعی بود ک طفلک خیلی اذیت بود منم با حال بدی اون استرس افتاد بجونم ی نوار قلب از جنین گرفتن ک ساعت حدود یک ب نه بود که سرم ب دست بردن سمت اتاق عمل ، اتاق عمل ب شدت سرد بود لرز افتاد ت جونم ، خلاصه گفتن بشین رو تخت که بی حسی ب کمرت بزنیم ، من تا اون لحظه فک میکردم بی حسی عضلانیه😑🤣 اقا خلاصه دروغ میگن بی حسی درد نداره چند ثانیه طول کشید ک گفت ن خوب وانستادی شونه هاتو بده پایین یکم کج شو اونطوری ک خاستن نشستم باز برکشت گفت ن بدرد نمیخوره منم ترس و استرس کل جونمو گرفته بود خلاصه بگم براتون سومین آمپول بی حسی رو هم زد یهو گفت ن نخاع بستس ( نمیدونم درست میگم یا ن ، و اینکه اصلا معنیش چیه) بیهوشش کنید دگ گفتن دراز بکش ماسک اکسیژن کذاشتن روی دهنم گفتن تند تند نفس بکش بعد چند ثانیه دگ چیزی نفمیدم.....