۱۷ پاسخ

منم دقیقا مث تو بودم هنوزم گاهی این فکرا میاد تو سرم ولی بعدش پشیمون میشم چون فایده ای نداره موقعیتیه که خودمون خواستیم توش باشیم پس بهتره لذت ببریم چون راه خلاصی وجود نداره 🫠🫶

من بعد از دومی به این نتیجه رسیدم که من الان وقت نامزد بازیم بود 🤣🤣

بنظرم داری افسردگی بعدزایمان میگیری یه مشاوره بروخیلی خوبه

عزیزم افسرذگی بعد زایمان گرفتی

منم روزای اول به غلط کردن افتاده بودم اما سعی کردم باهاش کنار بیام روزای اول که حتی بیرونم نمیرفتم و شبا تا صبح بیدار بودم واقعا برام عذاب بود اما از یه جایی به بعد تصمیم گرفتم با این تغییر کنار بیام الانم بچمو میزارم زیر بغلمو هرجاکه دوست دارم میرم هرکاری دلم میخواد میکنم. نق نق میکنه شبا چندین بار بیدار میشه و نمیخوابه ولی اجازه نمیدم بهم سخت بگذره با بیخیالی این مشکلات رو هم میگذرونم

آخی دلت میاد؟
میدونم خسته ای زندگی مثل قبل نیست ولی کم کم همه چیز درست میشه
دو ماه دیگه دووم بیار

منکه جونم بنده به جون بچم ناشکری نکن گلم خیلیا حسرت اینو دارن که یه بچه بیارن حتما افسردگی بعد زایمان گرفتی

عزیزم طبیعیه میگذره این روزا به این فک کن مامایی مثل منم هستن که بچه مدرسه ای دارن و شرایط سخت‌تر یه کم حالت بهتر میشه

عزیزم نگو اینجوری بعد عذاب وجدان میگیری ناشکری نکن...درسته سخته ولی یکم بزرگتر شه بهتر میشه شیرینی هاش رو میبینی قند تو دلت آب میشه 🥺

سخته برای همه.. یه کم بگذره قلق دستت بیاد بهتر میشه اوضاع

خیلیا اینجوری میشن عزیزم افرین بهت که جرئت داشتی بیانش کنی به احتمال زیاد افسردگی بعد از زایمان گرفتی الانم که اوج بیخوابی و خستگی و…حتما زودتر یه مشاور برو از بقیه هم کمک بگیر بیشتر استراحت کنی مطمئن باش حالت که بهتر شه میفهمی چقد عاشقشی

چون الان خستگی و بیدارخوابی و کارای مونده و روالی ک عوض شده رو میبینی چونمثل گذشته نمیتونی بری بیرون بگردی قشنگ حموم با خیال راحت بری

بالاخره درست میشه رابطه شما هم مثل قبل میشه

چه جوری دلت میاداین حرف روبزنیرعزیزم

چرا اینجوری میگی 🥺
ان شالله این روزای سخت هم تموم میشه نگران نباش

منم اول اینجوری بودم بذار سه ماهه شه بهت بخنده برات دست و پا بزنه ک بیاد بغلت بعد میفهمی چقد شیرینه عاشقشی

عزیزم این احساست طبیعیه و فکر کنم نشونه های افسردگی بعد از زایمانه… حتما از یه مشاور کمک بگیر

اولشه سخته هنوز نتونستی خودتو با شرایط وفق بدی یکم صبرکن شیرینی هاش رو ببینی

سوال های مرتبط

مامان کنجد مامان کنجد ۴ ماهگی
من ۳ سال عقد بودم و ۷ سال بود که عروسی کرده بودم یعنی جمعا ۱۰ سال
خیلی با بچه دار شدن مخالف بودم چون حس میکردم آزادیم گرفته میشه اکثرا فکر میکردن ما بچه دار نمیشیم ولی اصلا برام مهم نبود ولی چون شوهرم بچه میخواست دیگه تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم اتفاقا خداروشکر خیلی خیلی زود باردار شدم
الان زندگیم زیر و‌رو شده هیچ تفریحی ندارم اکثرا توی خونه و تنهام تمام کارای پسرم با خودمه به دلایلی خیلی سختی کشیدم
ولی واقعا ثانیه ای از بچه دار شدن پشیمون نشدم الان فهمیدم هیچ هیچ هیچ لذتی بالاتر از مادر شدن نیست🥹
ساعتها تو بغلم میگیرمش تا بخوابه و فقط نگاش میکنم دلم میخواد تک تک ثانیه هاشو قاب بگیرم خیلی خسته میشم حتی بعضی وقتا میرم زیر دوش از فرط مستاصل شدن و‌خستگی گریه میکنم ولی همون دوش گرفتنم سریع تموم میکنم چون دلم براش تنگ
میشه
به معنی واقعی کلمه دلم میخواد جونمو فداش کنم هربار که گریه میکنه منم بدون اینکه متوجه بشم اشکام سرازیر میشه🥲
همه میگفتن ولی هیچوقت نمیتونستم باور کنم مادر شدن اینقدر عجیب و‌دوست داشتنی باشه 🥺❤️