سلام خانما
دوستانی که در جریان مهد رفتن دخترم هستن میدونن چه شرایطی بود
الان یک ماه بیشتره که دخترم کاملا با مهدش اوکی شده‌. خودش صبحا پامیشه وسایلشو اماده میکنه با اشتیاق میخواد بره مهد. دم در مهدم وسایلشو از من میگیره میگه مانانی تو برو من خودم میرم تو و خداحافظی میکنیم. مدیر و مربیاشم بارها گفتن فوق العاده شده. خیلی زیاد تغییر کرده. هم روحیش هم همکاریش هم مشارکتش تو کارها و فعالیت های مهد. قبلا میرفتم دنبالش انگار باهام قهر بود. الان با عشق باهام رفتار میکنه. حتی یه وقتا اصرار میکنه منتظر بمونم که ببشتر بازی کنه
فقط یه مشکلی دارم. اینکه تو خونه یا ماشین اگه یکم جلو چشمش نباشم سریع داد میزنه مامان کجا رفتی پس. البته اگه تنها باشه اینجوریه. کسی باشه چیزی نمیگه. همش نیگه جلو چشمم باش. به نظرتون بخاطر تنهاییه یا اضطراب؟

اقتضای سنشه. هی میخواد چک کنه که از دست نده.

سنشون اینجوریه

بخاطر تنهایی نیس دختر منم دستشویی حموم برم میاد دعوا میکنه که چرا تنهاش گذاشتم بخاطر اقتضای سنشه بزرگ بشن آن شالله بهتر میشن

چون ی تایمی از روز رو پیشت نیس مابقی روز رو میخاد جبران کنه ، بیشتر بهش محبت کن ، بیشتر براش وقت بذار
در ضمن تبریک میگم ک این پروسه با موفقیت برای خودت و دخترت سپری شده و انشاالله همینطور ادامه دار باشه 😊

خیلی خوبه که اخت گرفته ، بهتر هم میشه
خب چون الان کمتر از قبل با هم هستید هم باید کیفیت رابطه تون رو بالا ببرید هم بیشتر بهش توجه کنین
و همین که یه تایمی پیشتون نیست باعث میشه هم اون با دیدن شما ذوق بیشتری داره و حالش بهتره هم شما صبر و حوصله بیشتری براش دارید
منم دخترم مهد می‌ره ، خیلی وقته
خیلیا دلسوزی بیجا میکنن که آی بچه گناه داره و از این حرفا
ولی خودم میبینم چقدر حال خودم و اون بهتره
ما فکر میکنیم حتما باید همش به بچه بچسبیم تا مادر خوبی باشیم
اگر کمی فاصله ها رو رعایت کنیم در عوض زمان با هم بودنمون با کیفیت باشه حال هر دومون چقددددر بهتره

دختر منم الان یکی دوماهه اینجوری شده همیشه میگه پیشم باش ی نمونه اش میخاستم برم حموم دوش بگیرم میگه منم باید بیام اونقد گریه کرد ولی من اصلا توجه نکردم اومده بود پشت در حموم نشسته بود تا من بیام قبلا خیلی خوب بود اصلا بهم وابسته نبود جدیدا این وابستگيش امونمو بریده کلافه ام کرده

پسر منم تنها باشه هی منو صدا میزنه البته جدید اینجوری شده میگه بیا پیشم بشین

پسر منم دقیقا همینجوری شده تو مهدکودک عالی عاشق اینه صبحا پاشه بره مهدکودک ولی بخوام برم بیرون یا از ماشین دوثانیه پیاده شم حتی اگه باباش پیشش باشه بازم گریه میکنه میگه نرو. نمیدونم دلیلش چیه