هیچوقت دلم نمی‌خواست بیام اینجا و غر بزنم 🫠
اما امروز دیگه به معنای واقعی کم آوردم..
پسرم رفلاکس پنهان داره تو بیداری شیر نمیخوره
شبا هم خواب درست نداره
واکسن زده و الان بی قرارتر و بی اشتها تر هم شده،از بعد واکسن با گریه ی زیاد از خواب پامیشه و باید بیاد بغل تا اروم شه😅
خیلی وقته نتونستم شب دو ساعت راحت و پشت سرهم بخوابم، دیگه بدنم توان نداره، بی خوابی، سردرد، از بس بغلش کردم تا آروم شه دست درد و کمردرد..
مامانمم نزدیکم نیست،شوهرمم سرکاره..
خودم تنهام با این همه فشار..
شماها تاحالا کم آوردین؟
وقتی آدم کم میاره باید چیکار کنه؟ 🥲🥺

سلام عزیزم...
خدا قوت 🌹🌹🌹🌹
پسر من هم اوایل خیلی اذیت میکرد الان خیلی بهتر شده ولی داشتم فکر میکردم خدای مهربون چه انرژی و صبری به همه مامان ها داده ، هیچکس به غیر از یک مادر نمیتونه این همه سختی رو تحمل کنه
حتما در تو این صفت مهربونی و ربوبیت رو دیده که بهت همچین نعمتی داده ....
توسل کن به خانم فاطمه زهرا سلام الله علیه ❤️❤️❤️

بچه روتواین موقعیت از موسیقی سفید استفاده کن مثل جارو برقی صدای آب بزارش روی پاهات پستونک بزاربراش خیلی قشنگ خواب میره

منم تقریبا یک ماه هست کمک ندارم مامانم تصادف کرد و کمرش اسیب دید خاهرمم داره ازش مراقبت میکنه منم کسی دیگه نیس بیاد کمکم واقعا از دست و پا افتادم

واقعا درکت میکنم حال و روز این روزای منه.پسرم انقدر نا آرومه که هیج کاری نمیتونم بکنم جالب اینجاست بقیه فکر میکنن چقدر غر میزنم ولی ۲ ساعت که بچرو پیششون میزارم تازه بهم میگن خدا بهت صبر بده.من فقط با آیه الکرسی و سوره ولعصر سعی میکنم خودمو آروم کنم

منم کم آوردم دیگه خستم دلم می‌خواد بخوابم

باید فقط گریه کرد😭

اره من امروز حس‌کردم‌پاهام‌دیگه توان نداره حس کردم خیلی بدبختم

من باید شنبه برم
ختنه هم کرده بچم ترسیده شده
یعنی گریه. می‌کنه که نفسش می‌ره

منم کم اوردم😭

منم همینم انقد جیغ جیغ میکنم گریه میکنم بچم میبینه دلم واسش میسوزه دست خودم نیست دیگه کم اوردم

پسرمنم همینجوره واقعا دیکه کم آوردم اومدم خونه مامانم ولی اینجا خوابم نمیبره دیوانه شدم خواهر

آخر گفتی ناخواسته روی همسرم خالی میکنم عصبانیتم رو

اره منم همینم میشینم گریه میکنم هیچکس کمکم نمیکنه همسرم صبح تا شب سرکارع خانوادهم که نمیان
سخته خیلی سخته من یا باید بچه رو آروم کنم یا خونه رو تمیز کنم یا به خودم برسم خیلی خیلی سخته

وای پسر من بعد واکسن دیشب یجور باگریه بیدارشد بغلش هم میکردم ساکت نمیشه یجور اشک میریخت یه رب اینجور بود بعد ساکت شد
من ک اومدم خونه مامانم وگرنه رد میدادم