پارت دو

رفتم یه دوش گرفتم و ساکارو با همسرم برداشتیم و با مامانم و مادرشوهرم رفتیم بیمارستان.
اونجا ان اس تی گرفتن و گفتن انقباضای منظم داری و کیسه آبتم پاره شده و بعد از معاینه گفتن دهانه رحم ۳ سانت بازه و پرسیدن چقدر درد داری گفتم هیچی و خیلی تعجب کرده بودن که درد ندارم .
دکترم چون طبق معایناتم میگفت لگنت نسبت به وزن بچه کوچیکه و احتمالا سزارینی میشی خیلی امید داشتم که سزارین میشم .
خلاصه بستریم کردن و فرستادنم اتاق ال دی آر و گفتن دکترت گفته فعلا چیزی تزریق نکنیم تا با دردای خودت پیش بری
ازشون خواستم با دکترم صحبت کنم که نذاشتن .
میخواستم بپرسم تکلیفم چیه و اگه میخواد سزارین کنه زودتر بیاد که معطل نشم و از طرفی اصلا دلم با زایمان طبیعی صاف نبود و خیلی میترسیدم.
خلاصه از ۵ بستری شدم و حدودا ساعتای ۸ صبح بود که آمپول فشار زدن تو سرمم و گفتن ورزش کن
منم اصلا نمیخواستم دهانه رحمم زیاد باز بشه و همش میخواستم با دکترم حرف بزنم که سزارینم کنه اما نمیذاشتن
دیگه کم کم ورزش کردم و اومدن معاینه کردن گفتن حدودا ۵ سانت دهانه رحم باز شده …

۱۰ پاسخ

ای جونم قدمش مبارک

مبارکه

قدمش خیر باشه😍

کدوم بیمارستان؟

اصلا درد نداشتی قبلش ورزش کردی شیاف گذاشتی چکار کردی ادامشو بزار لطفاً

مبارک عزیزم
خوپ ؟؟؟

خب عزیزم چیشد بعدش

بسلامتي عزيزم

🥲

کدوم بیمارستان رفتین

سوال های مرتبط

مامان محمد مهزیار مامان محمد مهزیار ۳ ماهگی
*تجربه زایمان طبیعی
پارت سوم
دیگه اولین سِرم رو به من تقریبا ساعت ۹ بود زدن...بهم گفتن ابمیوه بخور و ان اس تی گرفتن و اومدن معاینه و ...گفتن همه چی خوبه..دکترمم به همشون سفارش کرد اذیت نشه اصلا..خدایش ازونجا به بعد همه خیلی باهام خوب و مهربون برخورد کردن و حواسشون کلا به من بود..اتاق زایمان طبیعی دوتا کنار هم بود از وسط درب داشت..یه اتاق با تمام امکانات ورزشی و جکوزی و...و یه اتاقم خود زایمان..تو اتاق ورزش هم دوتا تخت داشت حتی..
دیگه بعد ان اس تی اومدن اولین سرم فشار رو با دوز کم بهم زدن.ساعت ۱۰ شروعش بود.دردام کم کم شروع شد..خفیف و اروم و قابل تحمل..منم کم کم راه میرفتم..ساعت ۱۱ اومدن معاینه گفتن ۳ سانت.پیشرفت عالی..من فکر کردم الکی میگن کلی قسم که واقعا راستشو میگیم لگنت عالیه تو راحت زایمان میکنی..دیگه یکوچولو دردا بیشتر شد و من میرفتم سرویس و میومدم و کم کم رو توپ رو میخواستم شروع کنم اومدن معاینه گفتن ۵ سانت شدی..امپول بعدی رو زدن سرم و دیگه منم همزمان با دردا گاهی نفس گیری میکردم گاهی ناخواسته صدام درمیومد..ساعت ۱ اومدن معاینه گفتن عااالی.عالی شدی ۶ یا ۷ سانت..اینجا دیگه دردام واقعا شروع شده بود..من چون شرایطم واس زایمان اونجوری شده بود ماماهمراه رو کنسل کردم.اما همسرم و مادرم هر دو کلا کنارم بودن.ماماها و پرستارا هم همش میومدن بهم سر میزدن و مواظبم بودن.دکترمم جویای حالم بود..وقتی گفتن ۷ سانت گفتن به دکترم اطلاع بدید قول داده بیاد پیشم..اومدن کیسه ابمو بزنن که موندم.وقتایی که درد و انقباض داشتم اونا هم میموندن اروم میشدم انجام میدادن..تو همون ۶ سانت کیسه اب رو زدن و گفتن تا میتونی رو توپ کار کن..منم دردام بیشتر شد.
مامان آریا 🤭🥹💙 مامان آریا 🤭🥹💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی و سزارین بیهوشی 🫠 1
خیلی قبل زایمان پیاده روی و پله میرفتم ورزش میکردم کپسول گل مغربی استفاده میکردم و.....
خلاصه دیدم دو روز مونده تا زایمان و من علائم ندارم فقط گاهی داخل واژنم تیر میکشید گفتم برم معاینه شم ببینم چند سانت بازم .
رفتم درمانگاه گف پنج سانتی برو بیمارستان
منم خوشحال از اینکه بدون درد انقد باز شده رفتم و به ماما همراهم خبر دادم گف بستری شدی خبرم کن . دیگه منم رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن 3 سانت . ان اس تی گرفتن درد نداشتم اما انقباض نشون داد به دکترم گفتن نزدیک به چهار سانته و چهل هفته کامل اونم کف بستری شه🫠
ماما همراهم با ماما اونجا صحبت کرده بود و اونا هم به خاطر اینکه خودشون راحت باشند الکی به ماما همراهم گفتن چهار سانت و چند فینگر و .....
دیگه ماما همراهم اومد و پر انرژی ورزش داد و آب داغ گرفت و طوری که دردام شروع شد
گف خب یکساعت شد بریم معاینه شو رفتم معاینه شدم به دست یکی دیگه گفتن سه سانت . اونم رنگش پرید و عصبانی شد که به من گفتن چهار سانته من پاشدم اومدم و.....
خلاصه با حرفاش منو نا امید کرد که تو زایمان نمیکنی من وقتم تموم بشه راس 6 ساعتم میرم و..
ادامه تاپیک بعد
مامان گل پسری مامان گل پسری ۳ ماهگی