رفتیم قسمت زایشگاه اونا ب دکترم زنک زدن که مریضت اومده دکتر گفت اولین دوز آمپول فشار رو بهش بزنین پرستار اونحا گفت نه ما شب آمپول فشار شروع نیمکینم از صبح ساعت ۵ اولین دوز رو میزنیم ولی دکتر گفت باشه ولی حتما باید ضربان قلب بچه مانیتورینگ باشه و دایم ازش آن اس تی گرفته بشه منم رفتم خیلی سر خوش از اینکه آمپول فشار امشب نمیزنن لباسمو عوض کردم بردنم تو اتاق گفتن بخواب ساعت ۵ میایم برا اولین دوز اجازه هم ندادن هیچ کس پیشم بمونه حالا من از ساعت ۱۲ که همه رفتن تا پنج صبح از ترس خوابم نمی‌برد آخه حالت عادی خودم هیچ درد زایمانی نداشتم تا ۳۸ هفته که بودم دیدم فقط اومدن آن اس تی رو وصل کردن بهمم میگفتن که باید حتما رو کمر بخوابی هیچ تکونی نخوری تا نیم ساعت که نوار قلب خوبی گرفته بشه برا رو پرنده باید بزاریم دایم یعنی تا صبح من خشک شدم گفتم باشه حالا تحمل میکنم دیگه فردا ازم جدا میکنن شد ساعت ۵:۳۰ صبح که دیدم اومدن برا اولین دوز رو زدن گفتم لااقل آن اس تی رو ازم جدا کنین گفت نه تا لحظه زایمان باید بهت وصل باشه انگار دنیا رو سرم خراب شد حالا آمپول فشار رو زدن بعد نیم ساعت درد های کاذب شروع شد همزمان وقتی اون دردها بود این دستگاه هم وصل بود بهم شکمم سفت تر میشد درد داشتم فقط با کلی التماس برا دستشویی برام باز میکردن پنج دقیقه بعد دوباره همون ماجرا که تکون نخور به کمر حتما بخواب آنقدر دلم میخواست رو دست بخوابم فک کن درد هم داری ... خلاصه شد تا ساعت ۹ دکترم اومد گفت همینجور ادامه بدین تا ساعت دو اکه دردهای خودش شروع شد روند رو ادامه میدیم تا ساعت دو اکه دستگاه بهم وصل بود آمپول فشار بود درد داشتم به محض اینکه جدا میکردن درد هام از بین می‌رفت هیچ دردی نداشتم ...

۵ پاسخ

منم امروز نوار قلب دادم ولی رو پهلو چپ گفت بخوابم مگه نمیشه ؟؟؟؟

عزیزم واقعا شرایط سختیه من امروز نوار قلب گرفتن ازم یعنی رو کمر بودم دلم میخواست گریه کنم انقد فشار بهم وارد شده بود حس میکردم وزنه ی سنگینی روی دلم گذاشتن

😥😥😥😥

وابسته به امپول فشار بودی من چن قطره که رف دردام شروع شد قطش که میکردم دردام پیش رونده بود با یک پنجم سرم زایمان کردم دیگه

خب بقیش😥

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق روزهای ابتدایی تولد
شبش از بس گریه کرده بودم دیگه نا نداشتم ، قبلش هم دکتر اومده بود برام معاینه تحریکی انجام داد یکمی ترشحات خونی داشتم دیگه تو اتاقه هم تنها بودم اجازه ندادن مامانم پیشم بمونه مامانم از روز اول بستری پیشم بود تا روز مرخص شدنم ولی شبا نمیزاشتن ، خلاصه که ساعت یک و نیم دیدم ی پرستار اومد گفت بخواب آن اس تی بگیرم تا گفت سرش داد زدم که نمیزارم ولم کن خستم کردی گفت قول میدم اخریشه دوباره نیم ساعت تحمل کردم به محض اینکه تموم شد گفتم درو ببند می‌خوام بخوابم خواهشاً کسی دیگه تو اتاق نیاد ، ولی اینو بگما پرستارای بیمارستان دنا واقعا پیگیر و مهربون هستند ولی تنها ایرادش اینه که خیلی مقرراتی و رو اصول هستن اکه ی بیمارستان دیگه رفته بودم سریع سز میکردن ، دنا میگه تا زمانی که بدونیم طبیعی میشه طبیعی ، خلاصه ما شب خوابیدیم صبح ساعت شش دوباره شروع کردن به آمپول فشار همون درد ها شروع شد همون درد های کاذب گفتم دکتر کی میاد گفت هشت اینجان ، دکتر ساعت هشت اومد معاینه کرد باز گفت میگم حس نکردی کیسه این می‌ریزه گفتم نه گفت نشتی داری گفت باید کیسه اب رو بزنم منم گفتم فقط ی کاری کن من راحت شم اومد کیسه اب رو سوراخ کرد نگمدبراتون که چقدر حجم آب زیاد با ی بوی خیلی بدی داشت کیسه ابم که خالی شد تمام تنم مخصوصا پاهام افتاد به لرزیدن آنقدر می‌لرزید که گفتم کنترلش دست خودم نیست ، چون از قبل هم به سیاتیکم فشار اومده بود بخاطر اون بود ، ولی کیسه اب رو که زدن زیرمو عوض کردن دردهای اصلی خودم شروع شد حالا آمپول فشار بود درد خودم بود دستگاه هم وصل بود رو کمر بودم درد ها اول از ده دقیقه به ده دقیقه بود درد ها مثلا ی دفعه همزمان کمرت داغ می‌کنه و میزنه به پاهات همراه با فشار زیاد که با هر دردی میمیری و زنده میشی
مامان فندوق مامان فندوق روزهای ابتدایی تولد
پارت ۳
دیگه شد ساعت دو ظهر اومدن گفتن دکتر گفته آمپول فشار قطع بشه ولی آن اس تی حتما باشه تا ساعت ۴ دوباره شروع کنیم نگم‌براتون که همین ضربان قلبه منو بیشتر از زایمانم اذیت کرد من مشکل دیسک کمر و سیاتیک دارم فک کنین از شب قبل از ۱۲ شب تا روز زایمان که میگم دایم بهم وصل بود و هیچ تکونی نباید بخوری که ضربانه درست در بیاد و با هر تعویض شیفت روز از نو روزی از نو که باید از اول بگیریم برا شیفت جدید لازمه ، خلاصه که ناهار دادن خوردم ساعت چهار شروع کردن در همون حین درد ها هم دکتر اومد معاینه کرد گفت ۱ سانت و نیمی حتی قبل بستری هم همین قدر باز بودم یعنی آمپول فشارع هیچ تاثیری رو باز شدنم نداشت ، ساعت چهار شروع کردن باز من درد هام شروع شد ولی درد های اصلی خودم نبود اونا میگفتن تو انقباض داری میگفتم تا زمانی که بهم وصله هست خلاصه تا شب ساعت هشت شب ادامه دادن دیگه دکترم اومد خیلی خسته شده بودم رگ پام گرفته بود نخوابیده بودم اصلا درد کشیده بودم دکتر اومد گفتم توروخدا نجاتم بده فقط دکتر گفت بیمارستان دنا رو مسیله سزارین خیلی سخت گیری می‌کنه با وجودی که من مشکل آنزیم کبد داشتم کیسه ابم حجمش زیاد بود دهانه رحمم تغیری نکرده بود دکتر گفت تا فردا صبح صبر کن اکه دیدم پیشرفت نداری سز میکنیم خلاصه تا ساعت یک شب شد این روند ادامه داشت معاینه میکردن شده بودم ۲ سانت ، شب ساعت یک بقدری خسته شده بودم زدم زیر گریه که ولم کنین این دستگاه لعنتی رو جدا کنین ، دیگه گفتن باشه بخواب فردا صبح عصبی شده بودم میگفتم من فردا فقط سزارین میشم راحت میشم از درد ....
مامان فندوق مامان فندوق روزهای ابتدایی تولد
سلام به همه مامان ها خب طبق پست قبلی که گفتم هنوز بستری هستم از دیروز ساعت شش صبح آمپول فشار رو دارن میزنن برام ساعت شش زدن تا دو که یکمی خیلی خفیف درد داشتم ولی همین ک قطعش میکنن درد ندارم ، ساعت دو تا چهار هم استراحت دادن دوباره از ساعت چهار عصر شروع شد تا دیشب ساعت یک شب که واایی نگم براتون به خاطر اینکه دکتر گفته حتما باید نوار قلب نوزاد دائم چک‌بشه و این دستگاه آن اس تی از همون پریشب که اومدم بستری شدم دائم بهم وصله و برای اینکه می‌خوام نوار خوب بگیرن میگن باید رو کمر بخوابی و اصلا تکون نخوری همین مسأله بقدری برام زجر اوره که خدا می‌دونه دیگه دیشب حس میکردم کمرم داره می‌شکنه سیاتیک پام داره فشار میاد آنقدر گریه کردم که خدا می‌دونه و اینا اصلا براشون مهم نیس میگن باید بگیریم ، ولی از آمپول فشار بگم که تا دیشب دکترم ساعت ۱۱ شب اومد معاینه لگنی کرد سه بار و من با هر سه بارش نابود شدم تا تموم شد اینکه گفت دو سانت بیشتر باز نیستی باید مثل امروز صبح دوباره از شش صبح آمپول فشار و نوار قلب رو شروع کنیم اکه پیشرفت داشتی برا دهانه رحم که ادامه میدیم اگه نه میریم سزارین الان یک ساعته که بهم وصله درد هابی رو متوجه میشم که فاصله زمانیش هر ی ربع ساعته فعلا باید اینجوری پیش برم ببینم چی میشه تو رو خدا برام دعا کنین هر چی زود تر از بلاتکلیفی در بیام واقعا دیگه خسته شدم ....
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
دوشنبه ۱۲/۶
۳۸هفته و ۳روز بودم رفتم دکتر، معاینه کرد دو سانت باز بودم. ان اس تی گرفت گفت حرکات بچه کمه بهتره بیای برای زایمان. گفت پس فردا بیا بیمارستان.
توی این دو روز حسابی ورزش کردم تا بلکه دردم بگیره ولی چهارشنبه صبح بدون درد راهی بیمارستان شدم. ساعت ۹.۳۰ بدون درد بستری شدم. اولین معاینه تحریکی رو که انجام دادن، دل دردای پریودی خیلی کم پیدا کردم. تا ساعت ۱۰ دکتر اومد معاینه کرد همون دو سانت بودم و برام سرم فشار با دوز کم تجویز کرد.
بعد از سرم فشار دل دردام کمی بیشتر شد ولی قابل تحمل بود. درخواست ماما همراه کردم. ماما همراه توی دردام بهم ورزش میداد که خیلی به کاهش دردم کمک میکرد. تا ساعت ۱به همین صورت گذشت. ساعت ۱ دوباره دکتر اومد برای معاینه که گفت ۳ سانت شده و کیسه آبمو زد. بعد از کیسه آب دردام خیلی بیشتر شد ولی یه کم که گذشت توی انقباض هام ضربان قلب بچه افت پیدا میکرد. که ماسک اکسیژن بهم وصل کردن تا شرایطم اوکی شد. یه ساعت بعد دوباره معاینه شدم که هنوز همون سه سانت بودم و هیچ پیشرفتی نداشتم. دردامم زیادتر شده بود.
مامان علی مامان علی ۲ ماهگی
سلام اینهمه پیاده روی کردم و ورزش، ولی سزارین شدم.
چهل هفته و دو روزم بود روز آخر یک و نیم ساعت پیاده روی کردم و به توصیه یکی از مسئولین زایشگاه یه قاشق روغن کرچک خوردم. اون شب خیلی دل و کمرم درد میکرد. درصورتی که تا روز قبلش با معاینه دکتر گفت کلا رحم‌ت بسته است و یک سانت هم باز نیست. شب ساعت ده و نیم میخواستم بخوابم یه دفعه کیسه آبم پاره شد به خاطر روغن کرچک بود. اسهالم شده بودم. کیسه آبم به همراه ترشح سبز بود. رفتیم زایشگاه. زنگ زدن دکتر شیفت گفتن: کیسه آبش پاره شده، بچه مدفوع کرده چون ترشح سبز داره و جفت فرعی داره، گفت آمپول فشار بزنید طبیعی زایمان کنه. قانونشون این بود شش صبح آمپول فشار میزدن. بهم سرم فشار وصل کردن و گفتن سس صبح بازش میکنیم. و مرتب ان اس تی می‌گرفتن و قلب بچه رو چک میکردن. هر لحظه دردم بیشتر میشد تا برسم به شش صبح دیگه داد میزدم. بعد از اون هم تا یکی دو ساعت درد کشیدم. و خونریزی کردم و خون زیاد ازم میومد. شیفت اون دکتر عوض شد. زنگ زدن به دکتر شیفت بعد، شرایطم و توضیح دادن گفتن باید اورژانسی سزارین کنی، تا ۹ و نیم آماده‌ام کردن و بردنم اتاق عمل خیلی درد داشتم و داد میزدم تا آمپول بی حسی زدن و عمل شروع شد. بنظرتون اون دکتر اول با اینکه شرایطمو میدونست ولی بی توجهی کرد و همون اول سزارینم نکرد؟ چون شرایطم به سزارین میخورد ولی نیومد بالا سرم فقط تلفنی گفت باید طبیعی بیاره در صورتی که بچه مدفوع زیادی خورده بود و ترشح سبز رنگ زیادی داشتم.
مامان شاهان مامان شاهان روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان ۲
تا رسیدم زایشگاه آقایی که ویلچر رو می‌روند گفت مادر پر خطر داریم زایشگاه زود کارای بستری رو انجام داد و داخل یه اتاق هدایتم کرد که ازم ان اس تی بگیرن و سرم وصل کردن بهم تا ساعت ۷ طول کشید چون همچنان از کیسه آبم داشت میریخت ساعت ۷ آماده ام کردم برای اتاق عمل کادر بیمارستان واقعاً عالی بود برای منی که تا حالا اتاق عمل نرفته بودم جوری صحبت می‌کردن که اصلاً ترس نداشتم سوند هم اصلا احساس درد نداشت فقط یکم سوزش داشت که ۵ دیقه ای برطرف شد تا اتاق عمل آماده بشه شد ساعت ۷ونیم
وقتی که گفتن اید آمپول بی‌حسی رو تزریق کنیم من شروع کردم به لرزیدن
دکتر بیهوشی و دکتر خودم کلی آرومم کردن و واقعا هیچی متوجه نشدم از امپول بی حسی امت همینکه وارد کمرم شد پاهام داغ داغ شد بخاطر استرسی ک داشتم برای اولین بار اتاق عمل رفتن حالت تهوع گرفتم بعد تزریق که اونم به متخصص بیهوشی گفتم و زود برام داخل سرم امپول زد ک همون لحظه برطرف شد هیچی از پرسه زایمان متوجه نشدم و برای من عالی بود فقط چون دکترم بعد من ۳ تا عمل سز داشت من تقریبا ۲ساعت ونیم ت ریکاوری بودم ...