سلام به همه مامان ها خب طبق پست قبلی که گفتم هنوز بستری هستم از دیروز ساعت شش صبح آمپول فشار رو دارن میزنن برام ساعت شش زدن تا دو که یکمی خیلی خفیف درد داشتم ولی همین ک قطعش میکنن درد ندارم ، ساعت دو تا چهار هم استراحت دادن دوباره از ساعت چهار عصر شروع شد تا دیشب ساعت یک شب که واایی نگم براتون به خاطر اینکه دکتر گفته حتما باید نوار قلب نوزاد دائم چک‌بشه و این دستگاه آن اس تی از همون پریشب که اومدم بستری شدم دائم بهم وصله و برای اینکه می‌خوام نوار خوب بگیرن میگن باید رو کمر بخوابی و اصلا تکون نخوری همین مسأله بقدری برام زجر اوره که خدا می‌دونه دیگه دیشب حس میکردم کمرم داره می‌شکنه سیاتیک پام داره فشار میاد آنقدر گریه کردم که خدا می‌دونه و اینا اصلا براشون مهم نیس میگن باید بگیریم ، ولی از آمپول فشار بگم که تا دیشب دکترم ساعت ۱۱ شب اومد معاینه لگنی کرد سه بار و من با هر سه بارش نابود شدم تا تموم شد اینکه گفت دو سانت بیشتر باز نیستی باید مثل امروز صبح دوباره از شش صبح آمپول فشار و نوار قلب رو شروع کنیم اکه پیشرفت داشتی برا دهانه رحم که ادامه میدیم اگه نه میریم سزارین الان یک ساعته که بهم وصله درد هابی رو متوجه میشم که فاصله زمانیش هر ی ربع ساعته فعلا باید اینجوری پیش برم ببینم چی میشه تو رو خدا برام دعا کنین هر چی زود تر از بلاتکلیفی در بیام واقعا دیگه خسته شدم ....

۱۵ پاسخ

خیلی طولانی هست حوصلم نمیشه بخونم خیره انشالله

ان‌شاءالله بسلامت زایمان کنی و از بلاتکلیفی نجات پیدا کنی

بسلامتی رایمان میکنی عزیزم

ان شاءالله ب سلامتی بغل بگیری؟ بچه اولته؟

ایشالله بخوبی خوشی زایمان میکنی عزیزم تو کل بخدا ..

ان شاالله براحتی دیگه زایمان کنی و نی نیت و بغل بگیری

چرا تو خونه دردات نکشیدی فعالیت و ورزش نکردی بعد بری بیمارستان چون اونجا اذیت میکنن دیگه باید تحمل کنی
ولی نگران نباش انشاءالله هر چی زودتر فارق بشی صبور باش

گلم ارزشش داره؟بابابرو سزارین کن همینه که زجر میدن طبیعی بعدمیگن نمیشه سزارین

انشالله به سلامتی فارغ بشی عزیزم❤️❤️❤️

انشالا بسلامتی زایمان کنی و نینی قشنگت صحی وسالم بغل بگیری

عزیزم منم حدود ۲۴ ساعت درد طبیعی رو کشیدم و دکتر و ماما براشون مهم نبود که من و بچه داریم نابود میشیم تا اینکه اورژانسی دقیقه نود بردنم برا سزارین
وحشتناک ترین تجربه ی عمرم بود این زایمان

انشالله تموم بشه به سلامتی زایمان کنی راحت بشی عزیزم

انشالله ک به سلامتی زایمان کنی

انشالله هرچه زودتر زایمان کنی گلم

انشالله زایمان راحتی باشه عزیزم

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق ۱ ماهگی
رفتیم قسمت زایشگاه اونا ب دکترم زنک زدن که مریضت اومده دکتر گفت اولین دوز آمپول فشار رو بهش بزنین پرستار اونحا گفت نه ما شب آمپول فشار شروع نیمکینم از صبح ساعت ۵ اولین دوز رو میزنیم ولی دکتر گفت باشه ولی حتما باید ضربان قلب بچه مانیتورینگ باشه و دایم ازش آن اس تی گرفته بشه منم رفتم خیلی سر خوش از اینکه آمپول فشار امشب نمیزنن لباسمو عوض کردم بردنم تو اتاق گفتن بخواب ساعت ۵ میایم برا اولین دوز اجازه هم ندادن هیچ کس پیشم بمونه حالا من از ساعت ۱۲ که همه رفتن تا پنج صبح از ترس خوابم نمی‌برد آخه حالت عادی خودم هیچ درد زایمانی نداشتم تا ۳۸ هفته که بودم دیدم فقط اومدن آن اس تی رو وصل کردن بهمم میگفتن که باید حتما رو کمر بخوابی هیچ تکونی نخوری تا نیم ساعت که نوار قلب خوبی گرفته بشه برا رو پرنده باید بزاریم دایم یعنی تا صبح من خشک شدم گفتم باشه حالا تحمل میکنم دیگه فردا ازم جدا میکنن شد ساعت ۵:۳۰ صبح که دیدم اومدن برا اولین دوز رو زدن گفتم لااقل آن اس تی رو ازم جدا کنین گفت نه تا لحظه زایمان باید بهت وصل باشه انگار دنیا رو سرم خراب شد حالا آمپول فشار رو زدن بعد نیم ساعت درد های کاذب شروع شد همزمان وقتی اون دردها بود این دستگاه هم وصل بود بهم شکمم سفت تر میشد درد داشتم فقط با کلی التماس برا دستشویی برام باز میکردن پنج دقیقه بعد دوباره همون ماجرا که تکون نخور به کمر حتما بخواب آنقدر دلم میخواست رو دست بخوابم فک کن درد هم داری ... خلاصه شد تا ساعت ۹ دکترم اومد گفت همینجور ادامه بدین تا ساعت دو اکه دردهای خودش شروع شد روند رو ادامه میدیم تا ساعت دو اکه دستگاه بهم وصل بود آمپول فشار بود درد داشتم به محض اینکه جدا میکردن درد هام از بین می‌رفت هیچ دردی نداشتم ...
مامان فندوق مامان فندوق ۱ ماهگی
پارت ۳
دیگه شد ساعت دو ظهر اومدن گفتن دکتر گفته آمپول فشار قطع بشه ولی آن اس تی حتما باشه تا ساعت ۴ دوباره شروع کنیم نگم‌براتون که همین ضربان قلبه منو بیشتر از زایمانم اذیت کرد من مشکل دیسک کمر و سیاتیک دارم فک کنین از شب قبل از ۱۲ شب تا روز زایمان که میگم دایم بهم وصل بود و هیچ تکونی نباید بخوری که ضربانه درست در بیاد و با هر تعویض شیفت روز از نو روزی از نو که باید از اول بگیریم برا شیفت جدید لازمه ، خلاصه که ناهار دادن خوردم ساعت چهار شروع کردن در همون حین درد ها هم دکتر اومد معاینه کرد گفت ۱ سانت و نیمی حتی قبل بستری هم همین قدر باز بودم یعنی آمپول فشارع هیچ تاثیری رو باز شدنم نداشت ، ساعت چهار شروع کردن باز من درد هام شروع شد ولی درد های اصلی خودم نبود اونا میگفتن تو انقباض داری میگفتم تا زمانی که بهم وصله هست خلاصه تا شب ساعت هشت شب ادامه دادن دیگه دکترم اومد خیلی خسته شده بودم رگ پام گرفته بود نخوابیده بودم اصلا درد کشیده بودم دکتر اومد گفتم توروخدا نجاتم بده فقط دکتر گفت بیمارستان دنا رو مسیله سزارین خیلی سخت گیری می‌کنه با وجودی که من مشکل آنزیم کبد داشتم کیسه ابم حجمش زیاد بود دهانه رحمم تغیری نکرده بود دکتر گفت تا فردا صبح صبر کن اکه دیدم پیشرفت نداری سز میکنیم خلاصه تا ساعت یک شب شد این روند ادامه داشت معاینه میکردن شده بودم ۲ سانت ، شب ساعت یک بقدری خسته شده بودم زدم زیر گریه که ولم کنین این دستگاه لعنتی رو جدا کنین ، دیگه گفتن باشه بخواب فردا صبح عصبی شده بودم میگفتم من فردا فقط سزارین میشم راحت میشم از درد ....
مامان مه چهره مامان مه چهره روزهای ابتدایی تولد
سلام به همگی اومدم اینجا براتون از تجربه زایمان طبیعی بگم 😄
من پنج شنبه شب بعد از خوردن شام عید خونه بابام درد شدید اومد سراغم رفتیم بیمارستان معاینه شدم بهم گفتن یه سانت باز شدی ولی زایمانی نیستی برو خونه فردا بیا
منم شب که اومدم خونه یه ساعت رفتم پیاده روی فردا ساعت شش و نیم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم ورزش هامو زیر دوش انجام دادم صبحانه مفصل خوردم رفتم بیمارستان برای معاینه اما وقتی رفتم گفتن بخاطر دیابت باید ختم بارداری بگیری ۳۹ هفته پنج روزم بود
خلاصه منو بستری کردن ساعت ده صبح بهم آمپول فشار زدن تا ساعت سه چهار بود که درد هام شروع شد هم زمان هم روی توپ باید ورزش میکردم
ساعت شش بیس درد هام زیاد شد ماما معاینم کرد هنوز دستش رو وارد بدنم نکرده بود کیسه آبم پاره شد 🤧🥴
ساعت نه نیم شب معاینم کردن گفت دوسانت شدی اگه تا فردا زایمان نکردی باید سزارین اورژانسی بشی 😓
منم به شدت از سزارین میترسیدم
کل شب بیدار بودم از استرس سزارین
فردا صبح شنبه بعد از گرفتن سرم آنتی بیوتیک ساعت شش صبح بهم آمپول فشار دوم رو زدن که ده دقیقه بعد درد های فوق العاده شدید شروع شد و چون از روز قبلش نخوابیده بودم به شدت ضعف داشتم و خوابم می اومد 🥴
ساعت یازده از شدت فشار رفتم سرویس بهداشتی وقتی اومدم بیرون نتونستم سر پا باشم و نشستم رو زمین سریع بهم دستگاه تنس وصل کردن و یه آمپول زدن به پام که خیلی خوب بود ساعت یازده چهل دقیقه بود شروع کردم داد زدن که فشار دارم و نمیتونم کنترل کنم ماما و پزشک اومدن داخل دیدن از صبح که سه سانت بودم و کلا از زایمان طبیعی من ناامید شده بودن متوجه شدن که دهانه رحمم نه سانت باز شده
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
سوال:تجربه زایمان طبیعی من :
۱۸ ام ۴۰ هفتم تکمیل میشد و دکترم گفت تا ۱۸ ام دردت نگرفت بیمارستان بستری میشی ۱۶ ام شبش پیاده روی طولانی کردم تند تند راه رفتم اومدم خونه رابطه و بعدش دوش آب گرم بعدش احساس کردم شکمم بیش از حد داره سفت میشه کمرم هم درد میگیره هر دفعه باهاش زیر شکمم هم احساس فشار داشتم گفتم احتمالا یبوست شدم یا مشکل روده هامه تا صبح همینجوری بود و من بیدار رو مبل درازکش بودم گفتم شدید شد برم بیمارستان خلاصه صبح ساعت ۹ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت یک سانتی و ان اس تی که گرفت هر پنج دقیقه درد زایمان دیده شد بعد یکساعت دوباره معاینه کرد شده بودم سه سانت بستری شدم دیگه دکتر فرصت داد تا شب خودم پیشرفت کنم نه با آمپول فشار منم درد خاصی نداشتم تا شب ساعت نه و نیم همون سه سانت بودم تا اینکه دکترم گفت آمپول فشار بزنید آمپول فشار زدن و کیسه آبم پاره کردن دردام داشت زیاد میشد و برام غیر قابل تحمل دیگه گفتم اپیدورال بزنن اپیدورال که زدن دردم گم شد و گیج شدم و دستگاه اکسیژن بهم وصل کردن و من تا ۶ و نیم صبح همینجوری گیج بودم و در حال خواب و بیدار شدن بودم و تا اینکه فول شدم و دکترم اومد و زایمان کردم اصلا دردی نفهمیدم موقع اومدن بچه چون بی حس بودم فقط اینکه شکمم فشار میدادن خیلی بد بود درد داشت و بخیه زدن رو هم اصلا نفهمیدم
ان شاءالله زایمان خوب قسمت همتون🤲
مامان فندوق مامان فندوق ۱ ماهگی
شبش از بس گریه کرده بودم دیگه نا نداشتم ، قبلش هم دکتر اومده بود برام معاینه تحریکی انجام داد یکمی ترشحات خونی داشتم دیگه تو اتاقه هم تنها بودم اجازه ندادن مامانم پیشم بمونه مامانم از روز اول بستری پیشم بود تا روز مرخص شدنم ولی شبا نمیزاشتن ، خلاصه که ساعت یک و نیم دیدم ی پرستار اومد گفت بخواب آن اس تی بگیرم تا گفت سرش داد زدم که نمیزارم ولم کن خستم کردی گفت قول میدم اخریشه دوباره نیم ساعت تحمل کردم به محض اینکه تموم شد گفتم درو ببند می‌خوام بخوابم خواهشاً کسی دیگه تو اتاق نیاد ، ولی اینو بگما پرستارای بیمارستان دنا واقعا پیگیر و مهربون هستند ولی تنها ایرادش اینه که خیلی مقرراتی و رو اصول هستن اکه ی بیمارستان دیگه رفته بودم سریع سز میکردن ، دنا میگه تا زمانی که بدونیم طبیعی میشه طبیعی ، خلاصه ما شب خوابیدیم صبح ساعت شش دوباره شروع کردن به آمپول فشار همون درد ها شروع شد همون درد های کاذب گفتم دکتر کی میاد گفت هشت اینجان ، دکتر ساعت هشت اومد معاینه کرد باز گفت میگم حس نکردی کیسه این می‌ریزه گفتم نه گفت نشتی داری گفت باید کیسه اب رو بزنم منم گفتم فقط ی کاری کن من راحت شم اومد کیسه اب رو سوراخ کرد نگمدبراتون که چقدر حجم آب زیاد با ی بوی خیلی بدی داشت کیسه ابم که خالی شد تمام تنم مخصوصا پاهام افتاد به لرزیدن آنقدر می‌لرزید که گفتم کنترلش دست خودم نیست ، چون از قبل هم به سیاتیکم فشار اومده بود بخاطر اون بود ، ولی کیسه اب رو که زدن زیرمو عوض کردن دردهای اصلی خودم شروع شد حالا آمپول فشار بود درد خودم بود دستگاه هم وصل بود رو کمر بودم درد ها اول از ده دقیقه به ده دقیقه بود درد ها مثلا ی دفعه همزمان کمرت داغ می‌کنه و میزنه به پاهات همراه با فشار زیاد که با هر دردی میمیری و زنده میشی
مامان فندق مامان فندق ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
دوشنبه ۱۲/۶
۳۸هفته و ۳روز بودم رفتم دکتر، معاینه کرد دو سانت باز بودم. ان اس تی گرفت گفت حرکات بچه کمه بهتره بیای برای زایمان. گفت پس فردا بیا بیمارستان.
توی این دو روز حسابی ورزش کردم تا بلکه دردم بگیره ولی چهارشنبه صبح بدون درد راهی بیمارستان شدم. ساعت ۹.۳۰ بدون درد بستری شدم. اولین معاینه تحریکی رو که انجام دادن، دل دردای پریودی خیلی کم پیدا کردم. تا ساعت ۱۰ دکتر اومد معاینه کرد همون دو سانت بودم و برام سرم فشار با دوز کم تجویز کرد.
بعد از سرم فشار دل دردام کمی بیشتر شد ولی قابل تحمل بود. درخواست ماما همراه کردم. ماما همراه توی دردام بهم ورزش میداد که خیلی به کاهش دردم کمک میکرد. تا ساعت ۱به همین صورت گذشت. ساعت ۱ دوباره دکتر اومد برای معاینه که گفت ۳ سانت شده و کیسه آبمو زد. بعد از کیسه آب دردام خیلی بیشتر شد ولی یه کم که گذشت توی انقباض هام ضربان قلب بچه افت پیدا میکرد. که ماسک اکسیژن بهم وصل کردن تا شرایطم اوکی شد. یه ساعت بعد دوباره معاینه شدم که هنوز همون سه سانت بودم و هیچ پیشرفتی نداشتم. دردامم زیادتر شده بود.
مامان آرشـــام🧸💙 مامان آرشـــام🧸💙 ۳ ماهگی