سوال های مرتبط

مامان عسل و آرین🫀 مامان عسل و آرین🫀 ۴ ماهگی
همیشه دعا میکردم که خداکنه تاوقتی جنبه بزرگ کردن دوتا بچه رو ندارم بچه ی دوم رو باردار نشم، متنفررررم ازاینکه بین بچه هام فرق بگذارم...
من دیدم، برای بچه های برادرم دارم میبینم که چه قدر بین پسر اول و دومشون فرق میگذارم و من از اعماق قلبم میسوزم...
شاید من زیادی بزرگش میکنم و میکردم اما دلم برای مظلومیت اون یکی بچه (که معمولا اولیه) آتیش میگیره💔🥲
الان که 47روزه آرین به دنیا اومده....
من از دخترم دور شدم🥲خیلییی دور...
فاصله ای که ازش ترس داشتم، فاصله ای که ازش متنفر بودم و هستم....
قلبم ازجا کندهدمیشه وقتی نگاه به دخترم میکنم اما واقعا نمیتونم، یعنی نمیگذاره آرین که من یکمم به خواهرش رسیدگی کنم، همه ی این مسئولین افتاده به گردن همسرم...
وقتی میبینم عسل چه جوری دورش میچرخه، چه قدر باهاش بازی میکنه، همراهش میره بیرون، اما من به جاش هی مجبورم امر و نهی اش بکنم، از خودم بدم میاد😓
به خاطر غذا همیشه باهاش بحث دارم...
موقع تعویض پوشک آرین....
موقع خواب آرین...
وقتی آرین بالا میاره...

من چه قدر مامان بدی شدم و امروز درک کردم💔
حالم از خودم بهم میخوره😭😭😭😭
همه اش تازگیا میگم کاش دوسال پیش بچه دار میشدم و دوتارو باهم بزذگ میکردم، الان به جای اینکه عسل رو از برادرش دور کنم داشتن باهم بازی میکردن🥲
فقط از صمیم قلبم امیدوارم زود این روزها بگذرن تا من بتونم یه روز، فقط چندساعت با دخترم وقت بگذرونم😓