وای من خسته شدم بقران هیچجوره با هیچی خر نمیشن بغل نیان همش بغل تی وی روشن بغل اضطراب جدایی آنه آخه وقتی جلو چشمشم بخدا بریدم همش بغل همش ی خری باید کنارم باشه از پرستار داشتنم خسته شدم راحت نیستم میخام راحت باشم یکی من بغل کنم یکی اون تو خونه خودم پس کی میتونم راحت باشم کلافه ام از این وضعیت
هرچی بخاد گریه گریه جیغ خود زنی دیشب بغلش کردم نشستم گفتم مامان نمیشه لیوان بدم دست تو که جیغ جیغ ک بگیره
خلاصه گذاشتم تو بغلم نشسته گریه کنه جیغ میزد میخاد گاز بگیره بعدم شوهرم نذاشت پنج دقیقه گریه کنه اومد زود بغل کرد میگم بزار یکم گریه کنه خسته میشه باید بدونه هرچیزی بخاد گریه نیست بغل نیست راه بردن نیست میگه من دلم نمیاد گفتم مگه من سنگ دلم پس فردا من حریفشون نمیشم دیگه

بچهای منم همینن کلافم کردن بخدا بریدم تازه حاملم هستم سرکار هم میرم امروز فردا سکته کنم😭😭😭😭😭

بقیه میان بغل میکنن میبرنشون روی مبل روی کابینت ازفرداش که ماتنهامیشیم پدرمونو درمیاره بنظرمنم اطرافیادارن بدعادت میکنن

بنظر من این که میگن بچه ها تو این سن همه همیجورین اشتباهه
اکثر کارهای بچه ها از روی عادته
وقتایی ک بغل می‌خواد براش برقص شعر بخون با اسباب بازی هاش سرگرمش کن ک حواسش پرت بشه
چند روز ک بغل نکنی دیگه بهونه نمیگیره

دو سالگی به بعد خییییلی بهتر میشن ، یک نفس راحت میکشی .

تو این سن همینین، دختر منم همینجوریه، مثل چسب چسبیده بهم

یا نه نگو یا اگه گفتی هرچی گفتن راضی نشو وگرنه با میگیرن با گریه به خواسته هاشون برسن. بغل هم خواستن بگو باشه مامان فقط نشستنی میتونم بغلت کنم عزیزم.تا کم کم عادت کنن که بغل راه نمیری . این عادت ها رو خودمون و مخصوصا اطرافیان توی بچه ها ایجاد میکنن.

شوهرت خونس کارش؟