یه چیزی بگم شمام با من حرص بخورید
امروز مادر شوهر زنگ زد به بهونه احوال پسرم پرسیدن و اینا
بدون هیچ مقدمه ای و بی پروا و پرو
میگه دیگه جلو گیری نکن تا باردار بشی یه دختر نازی گیرت بیاد
من بقدری خجالت کشیدم میخواستم ت روش قطع کنم
دیگه گفتم من این ظلم و ن در حق خودم میکنم نه بچم
ن تو شهر غریب خوشی زیر دلم زده بدون کمک و بدن ضعیف و بچه کودک
بخوام فکر بچه باشم حالا
من اینجا خودم و خودم شوهرمم تا شب سرکاره
بعدشم این موضوعی هست که خودمون باید تصمیم بگیریم
من نمیتونم هم به بچه شما برسم هم بچه خودم دیگه فک کن بخوام باردارم بشم با شیطونی های ادیب
خلاصه دیگه لام تا کام حرف نزد
سرد خدافظی کرد
🫠😑🙂‍↔️😂

‌خوب جواب دادی آفرین

چقد بی ادبن بعضیا
منم سر بارداری نیلا حالا به حسابن با شیرینی رفتم خبر خوشحالی دادم
می‌گفت پس تو چطور گفتی من بچه نمیخوام
فلانی بهم گفته عروست حامله نیست گفتم نه میگن نمی‌خوایم
حالا من چه بگم
میگن عروست حامله نمی‌شده حتما
گفتم من ۵-۶ماهه عروسی کردم چرا بگن
می‌گفت پس حتما حامله نمی‌شدی😐

انقد بمن میگن
من فقط ی نگاه معنادار میکنم میگم باشه بش فک میکنم😂😂😂🤚🤚🤚 و میرم ک بش فک کنم😂😂😂 وسط اینجا شوهرم ک سرتاپا استرس و فکره بم میگه بچه بعدیو بیاریم تنهاست و فلان و من درجواب میگم هروقت تونستی تو بزرگ کردن بچه همکاری داشته باشی و ازلحاظ مالی هم اوکی بودی فکر بچه بعدیو میکنیم🫤😂

اتفاقا مادر شوهرم دیشب ب من می‌گفت ی هم بازی برای آریا بیار
گفتم مادر من همچین کاری دیگه نمیکنم تو این اوضاع م م ل ک ت که هر روز قیمت جدید میاد و حقوق ها کمه چرا در حق آریا و اون بچه ظلم کنم
آخرشم گفت الان بچه ها بخاطر همینه ک دیر جوش میخورن با بقیه چون هم بازی ندارن
منم گفتم ب اون دوتا پسرت بگو سریع زن بگیرن برای آریا هم بازی بیارن دیگه کلا سکوت اختیار کرد
البته ما حرفامون همه با خنده و شوخیه

بگو هر وقت خواستیم بچه دار میشم به کسی ربطی ندارد این یک مسئله شخصیه

دقیقا بمنم همینو میگن منم تو شهر غریبم کمکی ندارم خودمم فقط کمر برام نمونده منم گفتم فعلا نمیخوایم زوده به شوهرم گفته بود دختری ببار خودم بزرگش میکنم گفتم مگه خودم چلاقم که یکی دیگ بچمو بزرگ کنه موقع پسرم وعده زیاد دادن گفتن کمکتونیم اینا اونسری رفتم شهرمون بهم گفت اگه الان بگی محمد نگه دار نمیتونم نگهش دارم من که چنین قصدی نداشتم برم آرایشگاه جایی هم به خانوادم میسپرمش چون با جون دل ازش نگهداری میکنن تا بیام به شوهرم گفتم اونسری رفتم اینو گفته بهم طاقت نداره جونشم نداره شوهرم بهش گفته بود واسه محمد هم همینارو گفتین ولی خودمونیم مادرشوهرمنم خیلی راجبه رابطه حرف میزنه من اصلا خوشم نمیاد والا حریم شخصیه

حالا شروع میکنن
غمت نباشه
بچه که ۲ سالش شد میخوان بگن دومی رو بیار
نه اینکه اونا بزرگش کردن ؟
منکه منتظرم کسی بهم بگه میگم نه اولیو تو بزرگ کردی حالام دستور دومی رو میدی
چون منم تو شهرغریبم وبدون هیچ کمکی بچمو بزرگ کردم واقعا سخته

خوبه مادر شوهرت الان گفته ناراحتم شدی
مادر شوهر من بخدا دخترم ده ماهش بود گفت زود ی پسر بیارین دگ
بعد دخترم یک سالش شد گفت بخدا براتون دعا نمیکنم اگه بچه دار نشدین و این حرفا
منم حرف کسی برام مهم نیس گذاشتم دخترم پنج سالش بشه

افرین👏👏👏👏👏

هروقت ده شب برای بچت بیدار موند و پنج بار بچت رو شست حق داره نظر بده نه مثل مادرشوهر من که انگار ملکه انگلیسه

برا منم مادرم میگه تا سنت بالاتر نرفته یکی دیگه بیار تنهایی سخته دوتاباشن همدل و همدرد.میگه سن ک بالامیره اعصاب ضعیف میشه زود رنج میشی. راستم میگه فکرشو کن تابخام بارداربشم میشه ۳۵ ۶سالم ۹ماهم توشکمم میشه ۳۷سال تابچم بره کلاس اول و کمک بخاد تودرسش من شدم۴۴ ۵ ساله و بدون اعصاب. ولی بنظرم این تصمیم شخصیه و کسی نباید دخالت کنه. منم مادرم برام پیشنهاد دادولی چون با دلیل و مدرک توضیح دادناراحت نشدم شاید اگر اونم مثه مادرشوهرشما بی مقدمه میگفت منم دلخورمیشدم

عکسی ک گذاشتی فقط😅😅😅

اونیکه باید حرص بخوره مادرشوهرته
حرص نخور دلت خنک باشه بگو آخیش نفس عمیق بکش لذت ببر

چجوری روشون میشه تو مسائل خصوصی دخالت میکنن

افرین دمت گرم

چقدر طولانی جواب دادی🤪

اشتباه تایپی بخاطر کیبورده