از ساعت8 صب هزارتا کافینت رفتم چک داشتم باید دریافت میزدم و انتقال میدادم انجام ندادن عوضییا بانک رفتم میگم من اپلیکیشنم کار نمیکنه، اصلا هرچی تاریخ تولدمومیزنم میگه اشتباهه. بانک کم مونده منو قورت بده که ما چیکار کنیم حتما گوشیم خرابه🥴🥴 خدا خیرش بده آخر سر رفتم بانک نشستم بغل یه خانوم که خانوم منو راهنمایی کن فلان بهمان گف خانوم پاشو برو فلان کافینت اونجا برات انجام بدن خدا این کافینتیم حفظکنه برا انجام داد وای حرصم درآمده بود تا ساعت12علاف از استرس داشتم میکردم تاریخ چک برا امروز بود باید امروز طرف میزد برام منم برا اون طرف باید پر میشدم وگرنه معامله ضرر زیان می‌خوردم
از ساعت8 در به در آواره با یه بچه که ساعت12یاباخره حل شد
اونقددی استرس داشتم که سرتاپا خیس عرق بودم آیدا میگه مامان آب ریختی سرت🤣🤣🤣
چرا مردم اینطوری شدن، مثلا اگر بلدن چرا دوس ندارن اطلاعاتشون رو در اختیار بقیه بزارن؟؟؟؟

۱ پاسخ

حالا مشکلش چی بود

سوال های مرتبط

مامان راد مامان راد ۲ سالگی
شبتون بخیر✋🏻

ما یه سفر ۳ هفته‌ای رفته بودیم،یه فراموشکاری کردم و آخر سفر حسابی لنگ شدم

قضیه از این قرار بود که داروها رو کامل نبرده بودم، مثلا کوآموسی‌کلاو و بروم‌هگزین رو 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

ولی داروهای اسهالی و شیاف و کم اشتهایی،تب سنج و … برده بودم،دست بر غذا پسرم ویروس سرفه و عفونت گلو گرفت و متآسفانه تنها داروی همراهم دیفن‌هیدرامین بود و هیچ تأثیری نداشت،
بگذریم که با کلی استرس چند روز آخر گذشت
و از فرودگاه تا خونه رو یسره اومدیمو رفتیم سریع دکتر

خلاصه که حواستون باشه اگر سفر میرید داروهارو کامل ببرید،و داخل کیف عایق دار بزارید
خداروشکر الان بهتره، جاییکه رفته بودیم خیلی سرد بود، اما بخیر گذشت
سرفه‌های خلط دار،سینوزیت پر عفونت🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
و بی اشتهایی در سفر از علائمش بود

وگرنه بچه‌ام همه جوره پایه بود

راستی امروز داشتم خرید میکردم از یه سایت دیدم جنس لباساش خوبه گفتم شما هم اگر لازم دارید بگیرید😉
www.mogokid.ir
مامان راد مامان راد ۲ سالگی
✋🏻✋🏻شب بخیر

مامانها تا حالا به این موضوع توجه کرده بودید؟
وقتی بچه کاری میکنه که از دید ما خطاست، نگیم حواست نبود؟ یا یکی دیگه میانجی میشه میگه حواسش نبود!!نمیخواست اینطوری شه!!
این چه جمله‌ایه؟
دروغ گفتن، مسئولیت کار خودشو به عهده نگرفتن و …
امروز داشتم روی کازو دستمال میکشیدم
یهو صدای شکستن اومد
من روی صدا کلا حساس هستم، چه برسه از سمت پسرم باشه
خلاصه دوون دوون رفتم پیشش، مهمون هم داشتیم
لیوانی که مهمون باهاش آبخورده بود از دست پسرم افتاده بود
و مهمونمون افتاده بود رو دوره تکرار که حواسش نبود
گفتم اشکالی نداره به این میگن اتفاق، من اینجام تا بهت کمک کنم
و دستشو گرفتم از شیشه‌ها دورش کردم
و به مهمونمون گفتم راد هنوز کوچولوه برای بعضی کارها نیاز به کمک داره و باید دقت بیشتری بکنه

و موفعیکه داشتم جمع میکردم ازش پرسیدم چی شد مامان لیوانو برداشتی، که خودش گفت ماما باید دو دست میگرفتم که نیوفته
بهش گفتم آها آره چه خوب که یادته پس از این به بعد با دو دست روی لیوان آبیات تمرین کن که کم کم بتونی این لیوانها و ظرفهای شکستنی رو هم برداری

خلاصه که بها ندین به جملات یادش نبود، حواسش نبود، نمیخواست از زبون دیگران
عواقبش خیلی بیشتر از اتفاقهاییه که میوفته✌🏼😍
در واقع یجور دروغ گفتن مصلحتی که هیچ مصلحتی هم نداره اتفاق میوفته.
مامان فسقلیا مامان فسقلیا ۲ سالگی
مامانا بنظرتون من با این اخلاق بد شوهرم چیکار کنم
مثلا هر وقت بچه اولمو بزرگه تقریبا دعوا میکنم بخاطر کار بدش که انجام میدم جلو بچه با من دعوا می‌کنه
حالا بچمم یاد گرفته تا من هر چی بگم زود میدوه میره جای باباش که مثلا به من چیزی بگه
مثلا دیروز اینا انقد خونه رو ریخته بودن خدا شاهده من از وقتی اومدم خونه تا یک شب داشتم جمع میکردم تموم نشده بازم(شوهرمم دراز دست نزده سرش گوشی)
امروز صبح زود بیدار شدم تمیز کردم کرد گیری کردم جارو کشی کردم مرتب
باز الان جا نیست پا بزاری تا پشت مبل ریختن حالا این دومی کوچیکه بچم بچه اولم که بزرگه میگم مامان جان نریز تروخدا جمع کن حداقل
الان دعواش کردم رفته یک ساک پر خالی کرد وسط حال بعد میگم مگه من صبح همه اینا رو جمع نکردم بابا منم خستم بقران دعواش میکردم
باباش از اون طرف میگه خوب نریز دیگه مجبور باشی حرف زدن اونو یعنی من تحمل کنی میگه به بچم میبینی که چیکارتون می‌کنه در صورتی که من هیچی نگفتم و کاری نکردم همینو که گفت بچم صدای گریشو برد بالا که باباش منو دعوا کنه که دعوامون هم افتاد گفت گوهی تو به من
گفتم آره صبح پاشو تمیز کن گرد گیری کن غذا بزار جارو بکش بالکن تمیز کردم این وسط بچم کلی مشق داشته نقاشی داشته کاردستی داشته
غذا بیار بخورن برم بشورم اومدم دراز بکشم میبینم تا پشت مبل ریخته وسط خونه مداد هاشو همشو بخش کرده تراش کرده تو ظرف چپه شده به خودش نیاورده
بعد باباش به من میگه گوهی تو جلو بچم که من گفتم چرا تمیز نمیکنی وسایل خودتو
مامان راد مامان راد ۲ سالگی
سلام و بلاخره روزتون بخیر✋🏻

پسر من از این سن تخیلاتشو شروع کرده
مثلا میگه مامااااااان بدو بیا ببین یه مورچه خوار، منم با هیجان میدوو‌ام میبینم یه چوبه باریکه و میگه ببین داره مورچه‌هارو میخوره
😂😂 خب به هر حال بللللله یه چوب میتونه مورچه خوار باشه

یا اصلا اصلا باهام همکاری نمیکنه ببین میگم اصلا یعنی فکر میکنم صدامو نمیشنوه
مثلا زمین خیسه ، میگم راد پسرم مراقب باش زمین خیسه سُر نخوری
همون لحظه راد با کفه پا کفه صورتو کفه سر وسط زمینه خیس که تازه تی کشیدم، حتی شده با سر خورده زمین اما با این حال میخواد تجربه کنه
ببینید من واقعا لذت میبرم به حرفم گوش نده

اما شما حرفتونو بزنید حتی اگر گوش نمیده، هشدار با ملایمت بگید
حتی به حرفتونم گوش نداد اصلا برای شما اهمیت نداشته باشه
بزارید انجام بده
دنیا دنیای تجربه است
منم گاهی میخوام از حرف گوش ندادنش خودمو پاره کنم اما باید باید انجام بده تا تجربه کنه
فقط زمانی حضورتون فیزیکی شه و مانعش بشید که مسئله جانی باشه
و گرنه خودتونو از هر طرف شصت تکه کنید بازم کارو انجام میدن
پس حرمت خودتونو حفظ کنید و با هشدار و جیغ زدن و تنبیه کردن خودتونو سنگ روی یخ نکنید
قرار نیست ازتون حساب ببره، قرار نیست ازتون بترسه
قراره در کنار هم شما از اون و اون از شما یاد بگیره
اجازه پرواز بهش بدید حتی اگر خودتون از ارتفاع میترسید… براش بال باشید نه طناب