۸ پاسخ

عزیزم من از ۷ماهگی جدا کردم. از نظر خودم و البته روانشناسش بهترین کارو کردم. اگه تا یکسالگی جدا نکردی، صبر کن تا ۱۸ ماهگی، از ۹ماهگی تا ۱۸ماهگی سن اضطراب حداییه و اتفاق بزرگی نباید بیفته. مثل قطع شیر شب، گرفتن پستونک یا همین جدا کردن اتاق خواب

من از ۵ ماهگی جدا کردم‌

عزیزم دیگه بزار ۱۸ ماهگی تا الان جدا نکردی دیگه صبر کن

من از شش ماهگی جدا کردم.

بهترین کارو کردی.من پشیمونم چرا ۷ ۸ماهگی جداش نکردم

نه بابا ولی خودت اذیت میشی من دختر اولمم از یه ماهگی جدا خوابوندم خیلی سخت بود آخرشم به خاطره جاذبه جایی خونه الان پیش خودم می‌خوابه ولی خب با اینکه رستا زیاد بیدار میشه تو خواب باز خواب شبم با کیفیت تر از موقع کوثره

اگه بچت تاصبح قشنگ می‌خوابه جداش کن هیچ عیبی نداره فقط شب‌های اول تقریبا نزدیکش باش کم کم فاصلتا بیشتر کن ..مثلا من پسرم هم خیلی غلت میزنه هم شیر میخواد چندبار واسه همین نمیتونم جداش کنم ..

من از هفت هشت ماهگی جدا کردم خواهر

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۱۳ ماهگی
سلام مامانای گل خسته نباشید یه درد دل باهاتون داشتم پسر من هامین یکسالشه تو این یک سال به غیر از یکی دو بار که شوهرم تو حمام بردنش به من کمک کرد دیگه همیشه خودم هامین رو حمام کردم و همه ی کاراش از پوشک کردن و نگهداری از هامین رو خودم انجام دادم حتی یه روز یه نفر نه خواهر نه مادرم تو نگهداریش به من کمک نکردن شوهرم از صبح میره سر کار تا ساعت ۲ و ساعت ۲ بر میگرده خونه و دوباره ۳ میره سر کار تا ساعت نه شب در کل اگه دو یا سه ساعت هامین باباش رو ببینه ولی همین که باباش رو میبینه انگار نه انگار که من هستم همش گریه میکنه که بره بغل باباش ااون رو خیلی دوست داره نه اینکه من حسودیم بشه نه ولی برام جای سواله یه بچه که این همه من براش وقت میزارم و واقعا از هر لحاظ بهش میرسم و تو این یک سال حتی یک بار هم بهش نامهربانی نکردم پس چطور اصلا علاقه ای به من نشون نمیده دیشب شوهرم خسته بود از سر کار اومد هامین گریه میکرد که باباش بغلش کنه شوهرم هم خسته بود بر می گرده به من میگه معلوم نیست با این بچه چطور رفتار میکنی که علاقه ای به تو نداره واقعا از حرفش دلم شکست والا تقصیر ش
نیست این بچه هیچ علاق ای به من نداره دیشب خیلی دلم گرفت و گریه کردم به حال خودم که منی که این همه به این بچه می رسم و براش وقت می زارم چطوره که علاقه ای به من نداره😩😩😩😩
مامان گیسو مامان گیسو ۱۲ ماهگی
کاراش واقعا رو مخم بود هنوزم هست
نمیزاشت و نمیزاره من گیسو رو بغل کنم که بغلی نشه بعد وقتی اونجاییم حاضره از کت و کول خودشو بندازه ولی گیسو رو زمین نزاره نکنه بیاد سمت من
با یه دست میبره پای گاز پای ظرفشویی و یخچال و کلی هم این پسط داستان داریم که هی من باید بگم نه اینو نده بعد اون پافشاری که از قصد بهش بده
نمیدونم شما بچه هاتون مامان بابا یا مامان بابای شوهرتون رو‌به چه اسمی صدا میژنن اما اینا یکبار به گیسو نگفتن که مثلا بیا پیش مامانبزرگ
تا گیسو بشناسدشون تا من بدونم اصن واسه گیسو بگم بریم پیش کی
اون موقع که تازه دنیا اومده بود پسر کوچیکشون واسه خود شیرینی میگفت گیسو رو خیلی دوس دارم
اوناو که با این گنده بک عین بچه رفتار میکنن میگفتن بزرگ شد میاریمش پیش خودمون
اخه با چه عقلی حرف میزنید وقتی بچم هنوز نمیده نسبتتون باهاش چیه
و حالا بعد یکسال اونسری میگن اینو بدین نا یکی دیگه بیارین و متوجه شدم تازه دارن به گیسو یاد میدن که بهشون بگه مامان و بابا
مثلا میگن فلان چیزو بده بابا بعد گیسو فقط بابای خودشو نیشناسه😁
حس میکنم این تاپیک خیلی قرو قاطی حرف زدم ولی خلاصه کاراش رو مخ
مامان محمد جواد مامان محمد جواد ۱۲ ماهگی
نمیدونم مقصر کدومم هستیم منو سنو گرافی نمیبر توی خونه سر چیزای الکی دعوا بود گفتم حرف منو که گوش نمیکنه بزار به بزرگترش بگم شاید ادم شود زنگ زدم به مامانش که با امید صحبت کن واقعا حوصله مون رو سر برده هیچکاری دست خودش نیس الان 5 روزه من تلخه که چرا به مامانم گفتی من چیکار میکنم توی خونه ومحبورم که تورو ببرم سنو گرافی میتونید تاپیک های قبلی رو بخونید که سنوهام مشکل دارن وباید میرفت میگه ندارم پول که همش خرج دکترا و تو بکنم اخه من توی شهر غریب یک بچه ی یک سال باردار هم هستم خستم کرده الان نه حرفی میزنه نه هیچی فقط توی خونه پدر و مادر رو فوش میده یا بچم که میره پییش میگه ادا لعنت کنه مامانت رو که منو از تو پسرم جدا کرد یا وقتی خیلی عصبی بچه ی یک سال رو حول میده یا سرش داد میزنه که برو من حوصله ی تور و مامانت رو ندارم چیکارکنم من بخاطر خودم سنو نرفتم بخاطر طفل معصوم رفتم تور خدا نگید چرا باردار شودی اول اخلاقش به این سری نبود الان به نظرتون برم مشهد یک هفته خونخ بابام کم اوردم کم اوردم واقعا