امروز بدترین روز عمرم بود بعدمدت ها تنها بودن رفتم خونه دوستم که بچه ۴ ماهه داره چهار چشمی حواسم به نویان بود یه لحظه رفتم دستمو بشورم بچه رو پای مامانش بود نویان چک و خوابوند تو گوش بچه دوس داشتم زمین دهن باز کنه برم تو زمین از خجالت حالا مگه اشکم بند میاد؟ هرچی مامانش گفت بمون اشکال نداره نرو خونه نمیتونستم داشتم خفه میشدم از گریه انقد دلم برای اون بچه سوخت که نگم کلا من همش باید تنها باشم 🥺دیگه روم نمیشه ببینمشون حالا هرچی خودش گفته باشه اشکال نداره فامیل شوهرمم بود ولی یادمه یه بچه نویان که کوچیک بثد نویان زد منو شوهرم انقد ناراحت شده بودیم که حد نداشت 🤦🏻‍♀️نویان اصلا بچه هارو نمیزنه همه رو دوس داره اصلا نفهمیدم چرا بچه به اون کوچیکی و زد قلبم درد گرفت انقدم بچش و دوس دارم نمیدونستم چیکار کنم بچه خودمو دعوا کنم به حال اون بچه گریه کنم البته اون بچه خیلی گریه نکرد ولی خب خیلی کوچولو بود🥺😔

تصویر
۱۵ پاسخ

زیادی گندش کردی بچس دیگه انفاق میافته

عیبی نداره خوب دیگه بچه اس اسمش باخودش

ببین وقتی دخترم به دنیا اومد بچه خواهر برادر های شوهر من پسر بودن و شیطون دقیق یادمه دوماهه بود دخترم که خوابونده بودمش پسر عموش انگار که بخواد پرش از روی مانع داشته باشه از روی سر دختر من پرید پاش خورد تو سر بچم ایخدا که چقدر بچم گریه کرد ولی خب بچن ناراحت شدم ولی پدر مادر اون که مقصر نبودن نباید عکس العمل نشون میدادی

🤣🤣🤣🤣بچس دیگه چیه مگه

پسرمنم خیلی میزنه بچه ها رو یا چیز پرت میکنه سمتشون واقعا خجالت زده می شم....
ولی انگار اقتضای سنشون ان شالله یکم بزرگتر بشن خوب میشن

شما هم آنقدر خودت رو ناراحت نکن عزیزم 🤗

یه روانشناس کودک میگفت شما نباید هرکاری بچه میکنه به خودتون نسبت ندید
مگه شما کاری کردید که شرمنده بشید؟
بچه بوده که کاملا طبیعیه

خب بچه هست دیگه بابا این کاراچیه اخه خدایی من باشم میخندم البته م دوستیم 15ساله هستش بزن بزن هم بشه هردومون هر هر میخندیم

یاخداااا چقدرخندیدم
ببخشید
باحاله پسرت
ببوسش😅😅
میدونن بچه س 🤭🤭

وای من دوستم اومده دوقلو داره همون ۱۵ دقیقه اول پسرش از رو‌ مبل با سر اومد پایین نمیدونستم چیکار کنم خیلی بد بود

چقدر خودتو اذیت کردی حالا مگه چطور شده مطمئنم اینقد که شما ناراحت شدی دوست نشده

اشکال نداره بچه ن دیگه درسته آدم ناراحت میشه ولی گنده ش نکن دیگه

خب شما مراقب بودی دیگه به دوستتون مسپردی زمانی که شما نیستید مراقب بچش باشه اخه بچه شما هم هنوز کوچیکه ودرکی از بچه کوچکتر از خودش نداره

میفهمم چون ما جای اون دوستت بودیم حتما ناراحت میشدیم ولی خب بچه اس دیگه کاری نمیشه کرد

الکی خودتو اذیت کردی عزیزم.بچه شما با زدن میخواد ارتباط بگیره همونجا دستشو میگرفتی بهش میگفتی نه مامان ما حق نداریم هسچ کسو بزنیم از دوستتم معذرت خواهی میکردی و با بچه ها بازی میکردی و تمام.سخت نگیر به خودت بچه هستن هنوز عقلشون نمیرسه

دیده. بهش توجه میکنید حسودی کرده
عیب نداره بچس

سوال های مرتبط

مامان گل بهاری مامان گل بهاری ۲ سالگی
چند روز یکی از اقوام جوان مون فوت کرد خیلی روحی بهم ریختم الانم چند روزه دخترم تب داره تو 24 ساعت شاید 3 ساعت هم نخوابیدم، از اون طرف نتونستم برم سر کار به خاطر دخترم مجبورم تایم که تو روز دخترم خواب دورکاری کنم، خانواده ام هم ازم دورن، خانواده شوهرم هم که اصلا باهاشون ارتباط ندارم بر فرض که رابطه داشتیم برام بچه نگه نمی‌داشتن دخترم هم همش چسبیده بهم اینا رو گفتم که بدونین چقدر تحت فشار روحی و جسمی هستم
شام خورده بودیم دخترم هم که لب به غذا نمیزنه وسایل سفره رو یکم جمع کرده بودم یه شیشه شور درش باز بود خودم و شوهرم داشتیم ازش می‌خوردیم دختر کوچیکم هی چسبید بهم نمیفهمیدم چی میخواد کاری که هرگز نکرده بود یهو سر شونه ام رو گاز گرفت اصلا دلم از حال رفت جیغ زدم یهو خواست پام رو گاز بگیره داد زدم رو به شوهرم که چرا بلند نمیشی بچه رو بگیری اونم هم زمان که بلند شد داد زد یه بچه دوساله است دیگه و پاش و زد به ظرف شور همه رو ریخت تازه طلبکار هم هست به خدا جای دندن دخترم کبود شده و خون میاد منم یه پتو و بالشت برداشتم رفتم یه اتاق دیگه خوابیدم دخترم با شوهرم تنها باشن
هی این یک هفته تحمل کردم گفتم شوهرم کارش سنگین شب بخوابه گناه داره، حالا امشب بالاسر بچه مریض بشینه
فردا هم تولدش میخواستم فردا صبح برم براش کیک بخرم، ناهار بریم بیرون، عصر هم بریم براش به سلیقه خودش، کفش و شلوار و پالتو بخرم، اصلا دلم نمیخواد حتی دیگه بهش تبریک بگم چه برسه خرید کادو و کیک و....
دخترم
مامان آرمان مامان آرمان ۲ سالگی
سلام مامانا یه سوال
من و پسرم همیشه تو خونه تنهاییم چون تو این شهر کسی از فامیلای خودم و شوهرم نیس ،کسی به خونه مون رفت آمد زیاد نداره خودم گاهی اوقات پسرمو میبرم بیرون به قول خودش در در ، تا دلش میگیره اما خب نهایت تا کوچه و اینا باش پارک و مهد یا خانه بازی هم نزدیکم نیس که با بچه های دیگه آشنا بشه و معاشرت داشته باشه و خودش تو خونه با اسباب بازیاش بازی می‌کنه و عادت کرده به تنها بازی کردن
راستش چند وقت پیش خونه دوستم مهمون بودیم که اونم بچه کوچیک داره که همسن پسرمه هر چقدر طفلی بچه میخواست با پسرم بازی کنه ،این محلش نمی‌داد یا هر اسباب بازی بچه دوستم برمیداشت می‌رفت همونو از دستش می‌گرفت طفلک بچه هم گریه میکرد یا یه عادت جدید پیدا کرده آدمو میزنه
بنظرتون این رفتارش عادیه؟
هر اسباب بازی بچه دوستم برمیداشت گیر میداد همونو از دستش میکشید
مامانایی که این تجربه دارین تو رو خدا راهنمایی کنید چیکار کنم این کارشو ترک کنه ،دیگه هیچ جا مهمونی تو رپستامون نمیتونم برم
مامان دوقلوها مامان دوقلوها ۲ سالگی
ما مادرا چه موجودات عجیبی هستیم...
وقتایی که بچه ها کنارمون هستن همش می‌نالیم از اذیتاشون وقتایی که نیستن پیشمون انگار چیزی گم کردیم سریع دلمون تنگ میشه واسشون
فردا صبح قراره مامانم اینا بیان بچه هارو ببرن خونشون تا شب من نیستم کنارشون
از همین الان انگار دلم براشون تنگ شده،بغض دارم
حالا میدونم که بهشون کلی خوش میگذره ها...ولی تحمل خونه بدون وجود بچه ها و سروصداشون خیلی سخته،امشب اتفاقی تاپیکهای مامان عماد رو خوندم که متاسفانه بچشون یه بیماری داره که دکترا میگن فعلا درمانی واسش وجود نداره،خیلی گریه کردم هم بخاطر حال اون بچه و مادر پدرش،هم واسه خودم که چرا یوقتایی با بچه ها بدرفتاری میکنم
احساس شرمندگی کردم واقعا... خدا دوتا بچه ی سالم داده بهمون بی منت، قدر نمیدونیم...
امیدوارم خدا به همه ی مامانها توانایی و صبر و تحمل زیاد بده در مقابل شیطنت های بچه هاشون صبور باشن
و همچنین انشالله همه ی بچه های بیمار هم به زودی سلامتیشونو بدست بیارن🤲🙏