دخترم هنوز بیداره خدایا من دیگه کم آوردم 😭چن دقیقه پیش شوهرم بچمو کتک زد سر اینکه گفت پرتقال میخام شوهرم آورد باز گفت سیب آورد باز گفت آب میخام اخرم زدش بچم خیلی گریه کرد ...الان چند وقته وضعیت ماهمینه یه خواب درست نداریم ...اصلا خواب به چشمای این بچه نمیاد ازونورم قرص اعصاب میخورم دست چپم قلبم مدام درد میکنه...خدایا کی میخام روی خوش زندگی رو ببینم؟ازهموننن اول که دخترم دنیا اومده فقططط عر زده گریه گرده مارو خون دل داده...قطره ملاتونین برای خوابش بهش دادم همون هفته اول خوب بود دیگه الان اونم روش تاثیری نداره ...توروخدا یه راهی جلو پام بزارین بگین با بچه غرغرو لجبازی که اصلا نمیخوابه باید چیکار کرد..من گو بخورم دیگه بچه بیارم ..خودم هزارتادرد از بعد زایمان گرفتم اینا بکنار....اذیتای این بچه که تمومی نداره به کنار...شوهرمم عاصی شده صبح میره سرکار نصفه شب میاد خونه میگه تو ماشین بخابم بهتر اسایش دارم تا تو این خونه...بخدا که خستم از مادر بودن ..تابحال همچین بچه ای ندیده بودم هیچ لذتی از کودکی بچم نبردم ...هرکی میبینه میگه خدا صبرت بده با این بچه ..تو شانس ماهم ریدن انگار

۱۲ پاسخ

متأسفم عزیزم ک اینارو تجربه میکنی و قرص عصاب خودش باید ارامش داشته باشی و ب خودت برسی
منم دخترم هنوز نخوابیده از سرشب
خودمم پنیک و افسردگی و اضطراب دارم قرص میخورم میدونم چ میکشی
در مورد دخترت هیچوقت نزار شوهرت کتکش بزنه هیچوقت
حتی میبینی ممکنه الان کتکش بزنه برو جلو خودت یجوری مدیرت کن اوضاع رو
بیبین ما اینیم بچه هامون حداقل سلامت روان داشته باشن
باشوهرت اگه منطقیه حرف بزن بگو شرایط تورو درک کنه و دخترتم ب هیچ عنوان کتک نزنه گناه دارن طفلیا
اصن قلبم مچاله شد
هرچ اوضاع خونه بهم ریخته باشه کتک بزنه بدتر میشه همه چیش
اول تلاش کن خودت حالت خوب باشه بعد ی دکتز خوب ببر بچتو لگه مشکلی نداره دیگه هیچی ندی اثز ندارن هیچی بدتر میکنن
خیلی خیلی ببرش بیرون خودت حال نداری ببر کوچه یا پارک حداقل بازی کنه
خونه بازی
فضای باز
روحیه ش ب مرور بهتر میشه

منم ازبعدزایمان سمت چپم مدام درددارم... منم قرص عصاب میخورم...شماچه قرصی میخوری؟؟یعنی اسم قرصات چیه؟؟

اگه شربتای زینک دار میدادی و الانم میدی دیگه نده

چرا تو قرص بخوری ببخشیدا اون شوهر نکبتت باید قرص بخوره
همه مردا باید قرص بخورن قرص مرگگگگگگ بخورن دیگع بخوابن واسه همیشه که اسایش داشته باشن

عزیزم دختر منم همینطور بود بردمش دکتر قرص کلونیدن بهمشش داده ۱چهارم میدم یه رب بعد میخابع تا ۱۰و ۱۱خیلی آروم و متمرکز شده ماشاللع

برین پیش مشاور کودک
مجموع یه سری از رفتارهای شما قطعا باعث شده
بچه ها در کل گناهی ندارن
یه چند جلسه برین حتما
ولی درمورد خوابش تو گوگل سرچ کنین دکتر متخصص خواب ویدا ایمانی ازش ویزیت تلفنی بگیر

عزیزم بچت کمخونی نداره؟
بچه هایی ک کم خونی دارن خیلی لجباز و پر سر و صدا میشن!

ملاتونین یا هرچیز دیگه ای طولانی بدی بدن بچه عادت میکنه برای همین دیگه جوابگو نیست بهترین راه برای بچه ی شیطون اینه که ازش انرژی بکشی حالا با بیرون بردن بپر بپر بازی هایی ک فعالیت زیاد میخواد اینا انرژیش انرژیشون بالاست چون نمیتونن تخلیه کنن لجباز و پرخاشگر میشن بنظر من به جای داروی خواب و اذیت کردن خودتون برو پیش روانشناس کودک اگر وضعیت با این چیزا ک گفتم اوکی نشه ممکنه ریتالین بده ی مدت کوتاه

پسر من خوابش خوبه ولی یه وقتی نصف شب بیدار میشه بی دلیل گریه میکنه ولی تا جایی که بتونیم حتی دعواش هم نمیکنیم چه برسه به زدن ، این بچه ها امتحان صبر و تحمل ماهستن ....نباید از کوره در بریم

روزها ببرش بیرون پیاده روی تا خسته بشه بخوابه

عزيزم تنها نيستى دختر منم همينه اصلا خواب نداره يه وقت ٦/٧صبح ميخوابه يه وقت با شوهرم ٢/٣ ساعت تو ماشين دور ميزنيم تا بخوابه واقعا ادم كم مياره من دركت ميكنم چى ميگى

والا شما تصمیم گرفتین این بچه طفل معصوم رو بیارین به دنیا بعد کتکم میزنید
نمیدونم چی بگم
ولی انشالله که زود خوب بشه دخترتون

سوال های مرتبط

مامان آنیتا مامان آنیتا ۲ سالگی
هنوز نخابیدم و بیدارم،چقدر خودمو سر زنش کنم از این زندگی خسته کننده چرا واقعا ،دیگه کم آوردم از دست مرد لجن،خدایا نمی‌دونم چه کاری کردم که این مرد رو قسمت با من کردی،از زندگیم خسته شدم واقعا خیلی دردا تو دلم هست خیلی خیلی 🥺🥺شدم از سنگ شدم آهن تو این زندگی چرا همون دو سال نیم پیش طلاق نگرفتم منکه همه کارام کرده بودم چرا برگشتم مجدد که بچه بی گناه طفل معصوم بیاد تو این زندگی به خاطر بچم کوتاه بیام و چیزی نگم بشم دیوونه روانی عقدهای که از طرف شوهرم تو دلم هست بخام سر این طفل خالی کنم،خداااااااااااااااااااایااااااااااااااااا بفهم کم آوردم،عصبی شدم تو این زندگی چند سال همش سر این بچه خالی میکنم درسته کنترل میکنم ولی مجدد نمیتونم.شبی بچم آورد بالا آب پرید گلوش بعد استفراغ کرد من عصبی شدم لحظه که آورد بالا بهش گفتم آنی به خاطر همین کارات هست عصبی میشم جیغ میکشم بعد چند ثانیه تموم شد چهرم خب عصبی بود متوجه شده بود، دراز کشید بعد چند دقیقه صدایی شنیدم از زیر پتو نصف صورتش زیر پتو بود،بعد یه ۲۰دقیقه پتو رو کشیدم کنار از صورتش گفتم خفه نشه دیدم خدایا استفراغ کرده بوده چیزی نگفته بود تو همون استفراغ خوابیده😔😔😔وای که زدم زیر گریه تا همین الان خوابم نمیبره چقدر لعنت کردم خودمو،و به شوهرم گفتم ببین اشغال اینا اثرات تو هست رو مغز من تاثیر گذاشته که من رو بچه خالی کنم و حالا اینجوری بشه باید دندون درد رو بکشی بنداری،پوز خنده زد و خوابید،حالم از خودم بهم میخوره چقدر مادر بدی هستم و احمقی😔😔😔😔،تاریخ۱۴۰۴/۰۴/۰۴تلخ ترین خاطره
مامان نینی مامان نینی ۲ سالگی
مامان هایی که جای خواب بچه تونو جدا کردید می‌آید لطفا
سخته؟ اذیت نمیشید؟ وابسته بچه نبودید که حتما پیش خودتون باشه؟
من یه مشکل جدی دارم اونم اینه
از وقتی پسرمو از شیر گرفتم دیگه تو اتاق و رو تختش نمیخوابه، یعنی شب تو حال خوابش میبره میبرش رو تخت نزدیک صبح بیدار میشه شروع میکنه به گریه کردن مجبور میشم بیارمش تو حال بخوابونم
قبلا بیدار میشد شیر می‌خورد می‌خوابید الان اذیت میکنه
تا یک ماه همه مون تو حال میخوابیدیم ولی رو زمین خوابیدنی کمرم خشک میشه تو اتاق بخوابیم هم تا صبح هی باید بریم و بیایم چند وقته خواب راحت نداشتم هلاکم
الان میگم بچه تو حال بخوابه من تو اتاق اگه بیدار بشه فوری میام پیشش چند شب همینجوری گذشته دیگه خودش هم فهمیده من تو اتاقم صدام میکنه یا میاد تو اتاق ، درحال هم قفل و چیز خطرناکی وسط نیست
ولی از شرفی عذاب وجدان میگیریم میگم هنوز کوچیکه باید پیشش باشم شوهرم از من بدتر ، ۳ شب پیش بچه خوابید که تنها نمونه همش بهم میگه چطور دلت میاد تنهاش بذاری🥲
واقعا چه کاری درسته
تو این سن میتونه تنها بخوابه خطری نداره مشکلی پیش نمیاد؟
یا بازم ببرمش تو اتاق شاید به مرور عادت کنه به تختش 😥
مامان سوفیا 💝 مامان سوفیا 💝 ۲ سالگی
تجربه من از ترک شیشه شیر اول از همه بگم من حتی با لفظ از شیر گرفتم از شیشه گرفتم از پستونک گرفتم مخالفم ما بچه ها رو کمک میکنیم تا به وقتش اینها رو کنار بزارن و ازش عبور کنن قبل دو سالگیش باهاش صحبت میکردم و کتاب و قصه که بزرگ شدی و وقتشه شیشه رو کنار بزاری دختر من از ۸ ماهگی با نی و لیوان نی دار آب میخوره و تو لیوان شیر بخوری ولی هر بار به اینجا میرسید گریه و زاری که من نی نی ام من بزرگ نشدم من شیشه میخوام منم اصلا نمیخواستم مجبورش کنم ماه پیش با شوهرم یه کلاس فرزندپروری با روش پازیتیو دیسپلین رفتیم بعد اون بهش گفتم مامان میدونم شیر خوردن توی شیشه شیر خیلی کیف میده و خوابیدن و مکیدن باحاله با این حال تو کلی لیوان خوشگل داری و میتونی توی اونا شیر بخوری باز اینجا شروع به گریه میکرد که گفتم بدون که من هیچ وقت مجبورت نمیکنم شیشه ات رو کنار بزاری هیچ وقت بدون اجازه و خواسته ات بهش دست نمیزنم و مطئنم خودت به موقع اش کنارش میزاری من میدونم خودت هر وقت آماده و مطمئن بودی ازش عبور میکنی و سخته و من کنارتم تا برات راحتتر بگذره تصمیم و تو میگیری و بدون هر تصمیمی بگیری دوستت دارم اعتراف کنم ته دلم خیلی امیدوار به این روش نبودم ولی از چند روز پیش دخترم اومد خودش گفت مامان شیرمو تو لیوان میخورم من دیگه بزرگ شدم شیشه نمیخوام عصرم که باباش اومد با ذوق و خوشحالی بهش گفت بابا من بزرگ شدم شیرمو تو لیوان میخورم واقعا بچه ها بسیار هوشیار و آگاه هستن اعتماد کنید به این قضیه و باهاشون صحبت کنید بهترین نتیجه ها رو میده حالا من نمیدونم این ترک شیشه پس رفت خواهد داشت یا نه چون وابستگیش زیاد بود ولی تا همین حد هم خیلی مفید بود به نظرم استفاده از این روش
مامان ملکا مامان ملکا ۲ سالگی
امشب خونه پدرشوهرم شام‌بودیم‌خواهرشوم و بچه هاش بودن خترش با ملکا ۱ سال اون بزرگ‌تره انقدر لج و لج بازی کردن که خدا میدونه اینا ب کنار همش ملکا یا جیغ میزد یا خرابکاری با برق بازی می‌کرد از اونا یاد گرفته بود همه اینا به کنار یهو دیدم ملکا تو شلوارش،چیش پی پی کرد خدا رحم‌کرد بهم شلوارش تنگ بود نریخت تو خونه اشون بردمش حموم شسمتمش از گردن ب پایین آوردمش بیرون جلو شوهر خواهرشوهرم اینا لباس نمیپوشید جیغ زدجیغ زد که صداش گرفت بعدم‌ ده دقیقه میخواستم ببرمش خونمون همش آخه جیغ میزد پدرشوهرمم خواب بود از خواب میپریر می‌خواستیم بیاییم‌خونمون لباس نمی پوشید جیغ می‌کشید به زور تنش کردم چادر دورش کردم با روسری بدو بدو اومدیم خونمون انقدر جیغ زد سیاه شد لجم گرفت دوتا زدم پشت کونش از همون موقع عذاب کردان گرفتم از یه طرفم جوش میزنم میگم تب نکنه شستمش از یه طرف میکم‌اگه الا شربت بدمش باز عر میزنه چقدر بده مادر بودن عه عه 😭😭😭😭😭😭گریه ام باقی مونده بخدا
مامان فندق   وتو دلی مامان فندق وتو دلی ۲ سالگی
خواهشا کسی نیاد اینجا نصیحت بنویسه راجع به چیزی که میخام بگم امشب پسرم رو برده بودیم پارک یه پارک تو یه منطقه ی بالا شهر همه بچه ها تو قیمت وسایل بازی خوشتیپ بودن و تمییز و مرتب پسر من افتاده بود دنبال بدتیپ ترین بچه ی دنیا والبته شلخته ترین و نچسب ترین که یعنی واقعا خواستنی نبود من اصلا به ایناش کار ندارم خیلی چرک بود و کفش نداشت جورابم نداشت فقط این یه دونه بچه تو پارک اینطوری بودپسر من ثانیه ای ولش نمی‌کرد مدام دنبالش میرفت هر کاری اون میکرد اینم میکرد با همون پاهای برهنه مثلا دویید رفت تو دشویی پارک که شوهرم بدو بدو رفت پسرم رو گرفت ما جفتمون خیلی مایه شدیم ولی من چیزی نگفتم بغلش کردیم رفتیم نگم چه اشکایی می‌ریخت واس اون بچه چون مطمئنم پارک نمیخاست اصلا بازی نکرد فقط چسبیده بود به اون رفتیم یه پارک دیگه که از دلش دراد مطمئنم باورتون نمیشه اینجا هم رفت نچسب ترین و نخواستنی ترین و کثیف ترین بچه رو انتخاب کرد ما شُکه شدیم شوهرم خیلی خیلی ناراحت شد گفت لابد بزرگم شه میخاد بره دنبال آدمای به درد نخور این بچه هایی که میگم دقیقا اونایی بودن که پدرومادراشون تو پارک ولشون کرده بودن واصلا نمیدونستن کجا هستن من بارها از پسرم وقتی میبرمش بیرون این حرکت رو دیدم ولی به شوهرم نگفتم ولی واقعا فکرم رو مشغول کرده چرا باید بره دنبال بچه های کثیف اونایی که کسی کاری باهاشون نداره شلخته هستن و......