امروز بچم اولین دندونش دراومد 🥺اگه تو این شرایط نبودم جوره دیگه ای خوشحال میشدم شایدم جشن میگرفتم اما الان 🥺💔خیلی خسته نامید شدم ازین زندگی همش با خودم میگم این روزای اخره که تو این خونم 😭همش بغض میکنم و هی جلو خودمو میگیرم گریه نکنم حس میکنم روح روانم ۱۰سال پیرتر شد
من همیشه دنبال یه زندگی اروم و ساده بودم به نظر من این ینی خوشبختی که من دیگه خوشبخت نیستم 💔 خیلی ازش سرد شدم تاحالا انقد ازش دور نبودم خیلیم دوسش دارم اما جلو خودمو میگیرم که اصلا جلوش بروز ندم🥲

ان‌شاءالله خدا کمکت کنه عزیزم

تو همون مامانی هستی که ی بار میگفتی خواهرم نه سال داره تو خونه نامه عاشقانه بود از، طرف خواهرم ب شوهرم

عزیزم تنها راه حل حرفزدن با شوهرته...

عزیزم زیاد فکرتو درگیر شوهرت نکن خواهرت و‌سعی کن جمع کنی ک‌وقتی تو این سن اینجوریه دوروز دیگ خودشو ب باد نده ببخشید اینجوری میگم ولی مشخصه دختر شل‌و‌ سر به هواییه

من حس میکنم ابجیت به خیال بچه گونه میخاد تورو از شوهرت جدا کنه به نظرم با شوهرت حرف بزن یعنی یع جورایی ابجیت و شوهرتو رو در رو کن ببین کدوم داره راست میگه

عزیزم زندگی سخت هست با این افکار سخت تر ش میکنی یه ذره با امیدواری به زندگی نگاه کن آینده ی بهتر و با تلاش میتونی بسازی

بی دلیل نمیشه ک

یعنی چی؟ مگه چی شده عزیزم