۷ پاسخ

شبا ها هم بجز آب چیزی بهش نده که بهانه گیر بشه
هر وقت هم گفت شیر میخوام بهش بگو شیر میخوای و بدو بدو دنبالش برو سرگرمش کن
بستنی بهش بده غذا های مورد علاقه اش رو درست کن
شب ها خودتو همسرت صبوری کنید
و جلوش تا یک هفته لباس راحتی نپوس لباسی بپوش که بدنت برو نبینه که شیر بخواد و همیشه به بهانه هاش بله نگو ایطور فردا روز بهانه گیر میشه همیشه اذیتت میکنه

سلام عزیزم من الان ده روز بچه ام رو از شیر گرفتم و پیش نهاد من ایکنه که دوهفته ای طول بده از شیر گرفتن رو بچه ای که یک دفعه از شیر میگیری داغ دار میشه و ایگنه فقط فقط آب نمک بزن با نمک فراوان فقط بگو که مامان می می دیگه تلخ شد واقعا این روش خیلی خوبه برای من جواب ان شا الله برای شما هم خوب جواب بده

یه چیزی بزن به سینه ت بد مزه بشه دیگه راهی به ذهنم نمیاد

سلام.زحمتت رو باهمون چسب بر باد دادی ....به هیییچ عنوان هیچی به سینت نزن عزیزم .لازم نیست سینت رو نشون بدی ...‌دل بچه میشکنه بهترین آرامشش سینه مادرشه ببینه اوف شده خیلی روحیش خراب میشه...حالا اشکال نداره .کاری ک میگم بکن اصلا ن خودت ن بچه اذیت نمیشید..
عزیزم از شیر گرفتن یه پروسه اس...
من بچه اولم اینجوری گرفتم به هرکی ام میگم اونم راضی هست.
شیر روزش رو کلا قطع کن .و ب مدت ۴.شب شبا تو خواب عمیق ک نق میزنه بش بده کامل بخوره .اینجوری هم نیازش برطرف میشه هم سینه لت اذیت نمیشه .هم بچه بی قرار نمیشه ...و این مدت اصلا ن تو روز ن تو شب بچه نباید سینه ات رو ببینه .آروم سینت بذار دهنش ک نفهمه جریان چیه....بدون شیر هم بخوابونش ولی طی روزهمش خوراکی و ابمیوه و..بده بعش...یه کم اذیت میکنه موقعه خواب اما اگ سیر باشه راحت تر میخابه ...

اینو بگم تا زمانی که موقع خواب خودت کنارش باشی شیر رو میخواد
باید وقت خواب کردنش حتی تو تاب هم اگر گذاشتی خودت رو نبینه و بوی تو رو حس نکنه
کلا بنظر من بخش عظیمی از فرایند شیر گرفتن به عهده پدره
باید بابا خیلی مشارکت کنن

پسر منم با شیر می‌خوابید
چند شب میبردیمش بیرون
خیلی راهش می‌بردیم تا حسابی خسته بشه
غذای بیرون یا غذای خونگی سنگین میدادم که حسابی سنگین باشه
دیگه میومدیم خونه میذاشتیم تو تاب خوابش می‌برد
دو شب اول اینکارو کردیم
از شب سوم فهمید دیگه ننشست تو تاب
باباش بغلش میکرد تو یه اتاق که من نباشم و بوی تنم رو حس نکنه راه می‌رفت تا خوابش میبرد
باز بعد از دوسه شب دیگه بغل باباش هم نمی‌رفت و فقط خودمو میخواست
ولی خب همینجوری چهارشب گذشت
یکم عطش شیرش خوابید
بعد میگه خودم میرفتم تو اتاق کنارش مینشستم و غصه می‌خواندیم تا خوابش ببره
اصلا جلوش دراز نمیکشیدم تا یادش بیوفته
هر وقت میومد سراغم برا شیر میگفتم نیستش
اصلا سینه رو نشونش نمی دادم که بخواد چسب و تلخک و.. بزنی
موهامو میکشید کتکم میزد
ولی حواسشو پرت میکردم
یه هفته سخت بود
دیگه خدارو شکر تموم شد
بازم سوالی داشتی بپرس

چسب سیاه بزن تابترسه ونخورهه دیگه من همینکارروکردم من یک دفعه گرفتم نه کم کم

سوال های مرتبط

مامان مغزپسته مامان مغزپسته ۲ سالگی
سلام مامانا ،لطفا هرکی میتونه و تجربه داره در اختیارم بذاره
من الان یکماهی میشه دارم تدریجی بچمو از شیر میگیرم ،،اینم بگم کم پسرم دائم در حال شیر خوردن بود و خیلی غرغرو لجباز،،یعنی هرجا میرفتیم ،تو ماشین ،... فقط داشت شیر میخورد
اول شروع کردم توی روز کمتر شیرش بدم و سرشو گرم کنم بعد فقط خواب ظهر و خواب شب بهش شیر دادم و الان ۳روزه ظهرا بهش شیر نمیدم ،و دقیقا همین ۳روز هم هیچ جوره نتونستم بخوابونمش،تاب ریلکسی،تاب کودک ،و... اینارو هم داریم ولی اصلا نمیخوابه ،با اینکه خیلی بازی میکنه و خسته هم میشه ،،من نظرم این بود که یه هفته هم خواب ظهر بهش شیر ندم و بعدم خواب شب و دیگه تمام ولی میبینم اصلا ظهر نمیخوابه بدون شیر، و شب که میشه سر گرمش میکنم تا ساعت ۱۱ واینا دیگه میخواد بخوابه شیر میخوره و می‌خوابه
حالا به نظرتون چجوری یادش بدم که ظهر بدون شیر خوردن بخوابه و بعد هم شب بتونه بدون شیر خوردن بخوابه
کیا این تجربه را دارن؟
و اینکه من میخواستم شب هم شیر ندم و چندروز سختیشه و تموم بشه ولی یه شوهر دارم توی همه امور باید دخالت کنه و نظر بده و اگه بگی نه داد و بیداد و اعصاب خوردی و قهر راه بندازه
مامان یسنا مامان یسنا ۱ سالگی
سلام، تجربه ی خودمو در مورد از شیر گرفتن، من اول سوره ی یاسین و بروج خوندم و ب دخترم فوت‌کردم، بعد با توکل ب خدا شروع کردم،اول حدود دو روز میان وعده هاشو حذف کردم،یعنی موقع بیدار شدن و موقع خواب بهش شیر میدادم، بعد شروع ب حذف شیر صبح تا ساعت 12 کردم،تا چهار روز، بعد شروع ب حذف شیر بعداز ظهر تا ساعت 18 کردم، یعنی از صبح تا قبل خواب ظهر بهش شیر نمیدادم،موقع خواب شیر میخورد و بعد دیگه شیر نمیدادم تا ساعت 18، البته حدود دو روز اول وقتی از خواب ظهر بیدار میشد بهش شیر میدادم، کم‌کم شیر شو حذف کردم،بعد چهار روز شیر شب شو حذف کردم تا موقع خواب،دبعد از اون شب موقع خواب بهش شیر دادم و دیگه شیر نصف شب شو حذف کردم، بعد فرداش دیگه در کل شیر شو حذف کردم و دیگه موقع خواب هم بهش شیر ندادم، امروز اولین روزی بود ک اصلا شیر نخورد، دخترم خیلی وابسته شیر بود، شیر ک نمیدادم کلی گریه و جیغ،ولی حوصله کردم،باهاش بازی کردم،بردمش بیرون،سرشو گرم کردم،خیلی بهش محبت کردم، دیشب نصف شب خیلی گریه کرد ولی کوتاه نیمدم و رو پام با لالایی خوابید، گریه ک میکرد میدید کوتاه نمیام اروم میشد،البته خیلی باید حوصله کرد، من هر روز از خدا کمک میخواستم، تو این مرحله فقط خدا میتونه کمک کنه،کمی سخت ولی با توکل ب خدا شدنی، اصلا هم ب تلخک و چسب برق نیاز پیدا نکردم،فقط موقع گریه و جیغ صبوز بودم و کوتاه نیمدم،امیدوارم همه موفق باشند، فقط محبت یادتون نره، من خیلی بهش محبت کردم ک خدای نکرده اعتماد ب نفسش پایین نیاد