۳ پاسخ

از بیمارستان امام علی کرج متنفرم خاطره خوبی ندارم اصلاازش

خواهرم نخود کرده بود توی دماغش،بردیم بیمارستان با پنس در آوردن

آراد چندوقت پیش گفت انار میخوام،واسش دون کردم بهش دادم،رفتم از آشپزخونه واسش آب بیارم گفت مامان انار. رفته،نگاش کردم دیدم کرده دماغش،اومدم دربیارم گریه کرد رفت بالاتر،سوراخ بینیشو گرفتم گفتم محکم فین کن،فین کرد دیدم پرید بیرون

سوال های مرتبط

مامان 👼🏻آیهان👼🏻 مامان 👼🏻آیهان👼🏻 ۲ سالگی
سلام مامانا خوبین
میخواستم یه چیزی بگم که حواستون جایی طبیعتی میرین جمع باشه
ما هفته پیش رفتیم تفریح با خانواده دره اشنویه که اونجا هم یه چوپون گوسفنداشو اورده بود چرا
پسر منم گیر داد به شوهرم که بره رو باید بغل بگیره چند بارم به شوهرم گفتم ول کن مریضی میگیره بچه گوش نکرد به حرفم داد بغلش
الان بعد یک هفته دیروز دیدم بدن پسرم اول سه تا جوش زد بعد چند ساعت تبدیل به حاله گرد و رنگ قرمز شود اول فکر کردم چیزی نیش زده ولی با رفتن ساعت بیشتر میشود این دایره ها تو بدنش
امروز صبح سری بردم دکتر که دکتر تشخیص داد که بیماری پوستی گال یا همون به زبون ما ترکا {قوتور} گرفته و من بد بختم شودم اینطوری درسته پماد و شربت داد که گفت خوب میشه الان بعد استفاده خیلی بهتر شوده نصبت به صبح ولی باید به مدت یک ماه این پماد ا استفاده بشه
ما خودمونم هم دام داریم ولی گاو که مریضی ندارن ولی از شانس ما از اون بره که پسرم گرفت بغلش مریضی سرایت کرد بهش
تو رو خدا رفتنی بیرون مراقب بچه هاتون باشین نزارین هر چیزی رو لمس کنن که خدایی نکرده اینجوری بشن
مامان شاه پسر مامان شاه پسر ۲ سالگی
من با خواهرشوهرام و برادرشوهرام و مادرشدهرم هممون تو یک خیابونیم. دوتا بچه اوردم یکیشون نه اومدن ن زنگ زدن. باوحود ک قهر و.. نبودیم. موقع زایمانم مرگشون میزد. حتی شوهرم ماموریت بود منم تک فرزند خاهر برادر ندارم مادرمم اون برهه مریض بود بستری بود. شوهرم زنگ زد برین ک حالش بده و.... یکیشون نه اومدن ن زنگ زدن. باوجود ک با شکم حامله سه روز و سه شب تو بیمارستان پای مادرشوهرم خابیدم. جاریام زاییده بودن بیمارستان میزفتم کادو می‌بردم
این کافرا برا من نیومدن. تنها رفتم سزازین شدم. یک بچم گذاشتم خونه تنها تا 24 ساعت بعدش ک همسرم رسید شیراز. یع بچه تنها تد خونه. از همون موقع شوهرم و من باهاشون قهریم. حتی بعدا نیومدن نوه شون ببینن. گفتن کار داشتیم. حتی همسرم گفته بود نامسلمونا نمیرین بیمارستان. برین بچه از خونه ببرین پیش خودتون ک خونه تنهاس. باز نرفتن. الان جاریم بچه پنجم زاییده مادرشوهرم مهمونی داده. ما ک دعوت نیستیم ولی چی میشه ک بعضیا اینطوری فرق میزارن. چقد در حقشون خوبی کردم.... اینا میبینم برا اونا اینجور میکنن دلم میگیره