من با خواهرشوهرام و برادرشوهرام و مادرشدهرم هممون تو یک خیابونیم. دوتا بچه اوردم یکیشون نه اومدن ن زنگ زدن. باوحود ک قهر و.. نبودیم. موقع زایمانم مرگشون میزد. حتی شوهرم ماموریت بود منم تک فرزند خاهر برادر ندارم مادرمم اون برهه مریض بود بستری بود. شوهرم زنگ زد برین ک حالش بده و.... یکیشون نه اومدن ن زنگ زدن. باوجود ک با شکم حامله سه روز و سه شب تو بیمارستان پای مادرشوهرم خابیدم. جاریام زاییده بودن بیمارستان میزفتم کادو می‌بردم
این کافرا برا من نیومدن. تنها رفتم سزازین شدم. یک بچم گذاشتم خونه تنها تا 24 ساعت بعدش ک همسرم رسید شیراز. یع بچه تنها تد خونه. از همون موقع شوهرم و من باهاشون قهریم. حتی بعدا نیومدن نوه شون ببینن. گفتن کار داشتیم. حتی همسرم گفته بود نامسلمونا نمیرین بیمارستان. برین بچه از خونه ببرین پیش خودتون ک خونه تنهاس. باز نرفتن. الان جاریم بچه پنجم زاییده مادرشوهرم مهمونی داده. ما ک دعوت نیستیم ولی چی میشه ک بعضیا اینطوری فرق میزارن. چقد در حقشون خوبی کردم.... اینا میبینم برا اونا اینجور میکنن دلم میگیره

۲۹ پاسخ

هرچی بد باشی بیشتر ازت حساب میبرن خوبی کنی نمیبیننت

خدا الهی از اونایی که بین بچه هاشون فرق میذارن نگذره. منم کشیدم خواهر🥲💔

ماها شانس نداریم ولی این بهم ثابت شده هرچی سلیته تر باشی عزیز تری

خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند عزیزمن

عزیزم بنظرم که مشخصه از حسادتیه که نسبت بهت دارن اینجکری اونا هم میخان بسوزوننت، فقط بدون هر نیشی که بهت میزنن از شدت سوزش و حسادتیه که بهت دارن، خدا خیر بده به شوهرت که ادم متعصبی نیست و فهمشو داره پشتت باشه

خاک‌توسرشون.دختربیکاری.بهترشوعرتم پشتته.بذاربرن گم شم فک‌کن نیستن مردن

واقعا غم انگیز ناراحت شدم

چه سرگذشت تلخی خیلی ناراحت شدم

با خوندنش هم حرصم گرفت ولشون کن برن به درک بیشعورا با شوهرت و بچه هات عشق و حال کن کونشون بیشتر بسوزه

هی خواهر ما کلن دوتا جاریم ولی اون عزیز تره درصورتی حتی از خونشون بیرونشون هم کرده

الان که شوهرت وشما قطع رابطه کردی ول کن چرابارداری حتی درموردش فکرمیکنی اینجوری خودت شکسته میشی وهزار مریضی میگیری ازفکروخیال باشوهروبچه هات وقت بگذرون به اونام فکر نکن بعضیا ازخانواده از حسودی یه حرکتایی میزنن شاید ازنظر مالی شوهرشماسرتره شاید شاغل بودن شما باعث حسادتشون شده همیشه حسادت ومقایسه بین زندگی بچه هاباعث پدرومادرای بی عقل یه پوئن مثبت به بچه‌های دیگه بدن که اینجوری خودشونو خالی کنن حالا شماهم غذای رنجتو که اونا میفروشن به قیمت خوبی میخری

خاک توسرشون . ول کن بابا اگ مستاجری از اونجا برو انقدر موفق شو ک چشمشون بترکه.

لعنت به فرق گذاری
مادر شوهرمنم هرکی مریض بشه زنگ میزنه حالشو میپرسه ولی پسرمن هر سری مریض میشه دریغ ازیه زنگ زدن
مادرشوهرمن یه زن غد به تمام معناس از وقتی پسرم به دنیا اومده یه حرکتایی زده تا عمر دارم از دلم در نمیاد
همچین جاریام یعنی از همشون بدم میاد

توفکرش نرو خدای توم بزرگه
هرچی خوبی کنی بعضیا که نفهم باشن فک میکنن وظیفته
من‌کار به جاریات ندارم ولی اون مادرشوهر واون عمه ای که اینقدر نادرسته رحمشون به نوه وبرادر زادشون نمیاد دیکع چه ادمایین
هرچی شما بد بوده باشی واسه بچه هات باید میومدن اینا خیلی پستن خدا خودش به راه راست هدایتشون کنه

دقیقا همینجا که خیلی محبت میکنی.غم انگیزه ولی دیگه دوره محبت کردن خیلی وقته گذشته.

راستش من بودم تا اید نمیرفتم سرخاکشون حتی

چرا بچه رو تنها گذاشتی خونه ؟ چن سالش بود ؟

وای چه بدعزیزم توام هرچی براشون شد برای هرکدومشون اصلا نرو محل نده باهاشونم حرف نزن این اتفاق و فراموش نکن که تو تک تنها توبیمارستان بودی

خیلی بد بین بچه ها فرق میزارن ادم دلش میگیره

منم منتظر اون روزم با چشمم ببینم چجوری تاوان میدن
هم مادرشوهرم هم جاری فتنم
بقیه هم همینطور اما نقش اصلی این دوتا ج. ده بودن

از این عروس ها میترسن انگار ولی ما نه خار داریم نزدیک نمیشن لعنت بهشون

الهی دلم برا بچه سوخت که توخونه تنها بود عجب بی رحمی هستن ما که غریبع هستیم الان گفتم کاش همسایت بودم بچه میبردم پیش خودم تا برگردی بخدا خیلی نامسلموننن

ببین همسایه های من از اون خانواده شوهر بهتره. مگه میشه اخه فک کن بی خانواده بوده از اول

تو خدا رو داری مهربون تر ازهمه بهش فکر نکن می‌دونم خیلی سخته خیلی اما بهش فکر نکن همین همسرت شناختشون برات کافی باشه

ببخشید بچه اول تون چن سالشه

بچت چند سالش بود تو خونه تنها گذاشتی ورفتی بیمارستان؟

این دیگه غیر عادی هست خواستم بگم بعضیا اخلاقشونه ولی خب وقتی برا جاریت گرفته لابد دلیلی داره شاید با پسرشون خوب نیستن

فقط بگم برات مهم نباشه.اینجوری کمتر اذیت میشی.

خب چرا
مشخصه با شما خوب نیستن چرا ؟

سوال های مرتبط

مامان آراز مامان آراز ۲ سالگی
بحدی الان عصبیم ک حد و مرز نداره
با زن همسایه بحث کردم الان اومدم خونه
من پسرمو هر روز ساعت ۶ میبرمش تو محوطه ساختمون با توپ یا دوچرخه خودش بازی میکنه ی پسره هم هست تقریبا ۴ سالشه تا آراز نمیبینه میگیره میزنه دوچرخه بچه رو میگیره بهش نمیده یا خوراکیشو میگه بده بمن
مثلا آراز توپ ببره بیرون اون دوچرخه میاره توپ آراز میگیره میگم خب توام دوچرخه تو بده نمیده رفتم برای پسرم دوچرخه خریدم ک گریه نکنه بیرون الان دوچرخه بچه رو گرفته توپشو هم نمیده ب آراز
آخرش پسرم عصبی شدم رفت دوچرخشو از دیت اون پسره گرفت اونم گرفت آراز زد بازم گفتم عیب نداره بچن بازی کنن مادرش هم عین گاو نشسته هیچی نمیگه آخرش ک پسرم دوچرخه رو کلا نداد بهش اون پسره ن با پسر من بازی کرد ن گذاشت بقیه بچه هاباهاش بازی کنن پسر منم دنبالشون می‌رفت باهاشون بازی کنه میگرفت میزد آخرش عصبی شدم سر پسر داد زدم ک چرا بچه رو هرموقع میبینی ادا درمیاری میزنی برگشته میگه خوشم نمیاد ازش مادرش چی بگه خوبه؟
میگه میدونی چیه بچت اجتماعی نیست و برای کارن دوست داشتنی نیست واسه همون کارن دوسش نداره گفتم ب جهنم سنگ آراز افتاده رو سر بعضیا اون از پسرخاله خودم اینم از ابن پسره ک با بچه دوساله لج افتادن
بخدا حتی برای اون پسره رفتم خوراکی اینا خریدم ک مثلا خرش کرده باشم با بچه بازی کنه حرصش نده آخرشم هربار میبرمش بیرون تا میبینه آراز بچه هارو یاد میده با آراز بازی نکنن اینم بچه تر از اوناست حالی نیست بگم مامان خودت بازی کن آخرشم اعصابم خرد شد آوردمش خونه الانم داره گریه میکنه آخرشم من مقصرم ک بلد نیستم تربیت بدم بهش ب گفته همسایه ها
نمیدونم واقعا با اون زن و پسره چ برخوردی کنم دلم خنک بشه
مامان علی مامان علی ۲ سالگی
اینم از شب یلدا که به گریه و کتک خوردن گذشت .. اینم از روز مادری که فقط دلم شکست.. خدایا هستی دیگه مگه نه؟ من بدبخت چه گناهی کردم که پسرم هر جا با باباش میریم می‌چسبه به باباش و جیغ میزنه هر جا بدون باباش باشیم خوبه و بازی میکنه. امشب رفتیم خونه مادرشوهر پسرم جیغ میزد و چسبیده بود به باباش پدر شوهرم عصبی شد گفت برش دارید برید خونتون شوهرم با پسرم رفت من و با دخترم مثل احمق ها موندم گفتم زشته برم. چه قدر متلک بهم زدن که آره تو بچه رو اینجوری تربیت کردی.بعد مادرشوهرم میگه زنگ بزن خانواده ات برن علی رو ببرن تا پسر من بتونه بیاد یلدا. هر چی بهش میگم خانواده من خودشون جایی دعوتن گوش نمیده. بعد منو آورده تا دم خونمون که برو علی رو آروم کن سرش بند بشه پسر من بتونه بیاد یلدا علی هم جیغ میزد د باباش رو گرفته بود تهش مادرش با قهر از خونه رفت بیرون شوهر منم یه عالمه منو پسرم رو زد که اینو تو تربیت کردی من بچه به این بدی ندیدم منم زنگ زدم به مادرشوهرم گفتم گناه من چیه علی گریه میکنه چرا من باید کتک بخورم میگه خوب پسرم ناراحت بوده به من چه!!!! خدایا کجای این عالم نشستی ظلم رو میبینی ساکتی
مامان نگار مامان نگار ۲ سالگی
سلام مامانا.
چه جوری تروما بعد از آزمایش گرفتن و اون ترس رو از بین میبرین؟
نگار فوق العاده بد رگه، کلا هم یکبار ۹ ماهگی آزمایش داده بودیم براش، ک پنج شیش ساعت ب خاطر تب بستری بود. بعد اون اصلا فرصت نشده بود ببرم تا امروز! حتی گروه خونی نگار رو ما نمیدونیم!!!
قبلش تو خونه کلی بهش توضیح دادم تمرین کردیم. اونجا هم اولش رو تخت خوابید اوکی بود خانمه هم مهربون بود اما خب دردش اومد و اینکه چون بد رگه، یکم ازش خون گرفت، ولی دیگه نیومد و مجبور شد از این یکی دستش هم بگیره، دوتا همکار آزمایشگاه، دو نفر من و مادرشوهرم به زور نگهش داشتیم انقد ک زور داشت، تا بتونه بگیره، کلی قربون صدقه اش رفتم. اما از صبح اعصابم خرابه. همش میگفت اذیتم نکنید، بذارید برم، مامان بغلم کن. احساس میکنم اون امنیت اش رو نسبت بهم از دست داد چون دلش می‌خواست من کمکش کنم. بعدش کلی صحبت کردم باهاش، خانمه بهش بادکنک داد، قبلش پرسیده بودم جایزه چی بدم بهت، با خودم براده بودم و همونجا دادم بهش. مادرشوهرم هم براش جوراب و شلوار خرید. اما آنقدری ک ترسیده بود، حتی نمیذاشت آستین لباسش رو بدیم بالا تا دستاشو بشوریم. باز بغل خودم اجازه داد. نمیذاشت چسب رو باز کنم از دستش. خلاصه روز خوبی نبود برامون.
نمیدونم چیکار کنم از اون حال و هوا بیاد بیرون😩