۱۳ پاسخ

منم فردا باید برم نامه عمل بگیرم ایشالله جمعه عمل میشم

بسلامتی ایشالله قدمش خیر باشه دکترا فقط بلد ادمو اذیت کنن ازاول عمل میکرد دیگه

برای چی با امپول فشار نشد یعنی دهانه رحم باز نشد میشه بگید وزن نینی چقدر بود

وای چه استرسی کشیدی خداروشکر که به سلامتی به دنیا اومد میشه واسه منم دعا کنی مشکل قلبی دارم زایمانم خیلی سخته منم به سلامتی زایمان کنم

اخی عزیزم

الهی بسلامتی قدمش پر خیر و برکت برای ماهم دعا کن خواهر

انشالله به خشی عزیزم دعا من واسه ما هم زودتر بغلش کنیم

خداروشکر
خدا حفظتون کنه

بسلامتی گلم مبارکاااااااا باشه اونقدر ذوق میکنم وقتی تو گهواره یکی زایمان می‌کنه ...من میگم اخیش راحت شد ...

قدمش مبارک آخر چند کیلو بود نی نی

مبارکه به سلامتییی

سلام عزیزم به سلامتی و عافیت

بسلامتی گلم

سوال های مرتبط

مامان سبحان نفس مامان سبحان نفس ۱ ماهگی
سلام عزیزم اومدم با تجربه زایمان اولی
چهار روز از وقتم گذشته بود قبلش رفتم بیمارستان بستری نکردن منو تو چهل هفته و دو روز رفتم بهداشت یه نامه ارجاع داد به بیمارستان چهل هفته و چهار روز بستریم کردن اول گفتن با قرص زیر زبونی تا پنج دفعه بعدش اگه دردات نیومد امپول فشاز میزنیم منم یک روز و نصفه روز با قرص زیر زبونی دردام نیومد هرچهار ساعت یکبار یه نصفه قرص زبونی میزاشتن بعد امپول فشار زدن روز بعدی بعدازظهر با امپول فشار دردام شروع شد شبش تا صبح درد کشیدم دهانه رحمم ۱۰سانت باز شد هرچی زور زدم بچه ام نیومد بعد با کلی درد و اذیتی بردنم اتاق عمل دیگه با اینکه از اتاق عمل میترسیدم از بس درد کشیده بودم فقط گفتم یه آمپول چیزی بزنم دردام ساکت شه خلاصه که منو بردن اتاق عمل بعدش بی حس کردن و شروع کزدن ب جراحی بچم گیر کرده بود تو لگن. بزور درش اوردن صداشونو میشنیدم دکتر می‌گفت چطور درش بیارم‌گیر کرده سه نفری بچمو میکشیدن من فقط منتظر بودم صدا بچمو بشنوم خیالم راحت شه درش که آوردن ب زحمتی یه دوتا نق زد و ساکت شد ترسیدم و زنه کنارم بود ازش پرسیدم بچه ام حالش چطوره گفت خوبه خیالم یکم راحت شد بخاطر اینکه بچه ام نفس کم اورده بود بردنش ان ای سیو از دیروز که بدنیا آوردنش تا الان پیشم نیاوردن فقط منو میگن تو بیا شیرش بده منم میرم سینه ام رو خوب نمیگیره واسه همین میخوان از شیر خوردنش خاطر حمع شن بعد ترخیص میکنن منم تا ۱۹ام بخاطر زایمان سختم نگه داشتن
مامان ماهان🩵 مامان ماهان🩵 روزهای ابتدایی تولد
بعد رفتم زایشگاه تا تاریخ سونو رو نگا کردن دیدن ۳۵ هفته ۴روزم گفتند برگرد برو گفتم درد دارم دهانه رحمم بازه گفتند تا دوهفته دیگه میتونی نگه داری خلاصه خیلی اذیتم کردن تا بستری کردنم دکترم زنگ زد بهشون دعوا کرد گفت مریضم زایمان میکنه
بعد منو بردن او اتاق گفتند که باید باشی با دردای خودت پیش بری ساعت ۱۲ بود اومدن آمپول ریه زدن بعد خلاصه منم کم وبیش درد داشتم همینجوری ادامه داشت تا ساعت پنج ونیم دکترم اومد گفتم که من امروز زایمان میکنم یا نه گفت بعداز مطب میام کیسه آبتو پاره میکنم تا زایمان کنی
خلاصه دکترم ساعت ۱۰شب اومد کیسه آبم پاره کرد همچنان کم درد داشتم از ۱۱دردام وحشتناک شروع شد دکتر اومد معاینه کرد گفت ۵سانتی
البته هیچ آمپول فشاری بهم نزدن اینا دردای خودم بود
دکتر معاینه کرد رفت ساعت ۱۲ اومد واقعا دیگه نمیتونستم تحمل کنم دردارو دکترم با فوت کردن که بهم یاد داد عالی بود به محض اینکه دردام شروع می‌شد با فوت کنترل می‌کردم تا یه ربع به یک احساس مدفوع داشتم دکترم گفت سر بچه دیده میشه تا کاراشونو کردن بایه زور عالی
ساعت ۱شب به دنیا اومد پسرم
بعد دیگه دکتر شروع کرد به بخیه زدن ترمیم هم کردم
۳۵ هفته ۵روزم بود پسرمم با وزن ۲۸۰۰