۷ پاسخ

دختر منم میترسید تا اینکه یکبار با شوهرم از سر فرصت بردیمش تو حموم قبلش ام کلی با خنده و اینا باهاش حرف می‌زدیم که می‌خوایم بریم حموم آب بازی .. بعد توی حموم یه نیم ساعتی فقط بازی کردیم باهاش در همون حین تو بغلم بود هی شیر میخورد شوهرم آروم با دستش یه کوچولو آب می‌ریخت روی بدنش آروم آروم.. بعدش که احساس امنیت کرد آروم یکم شستیمش و سعی کردیم اصلا آب یا شامپو رو صورتش نریزه که بترسه .. دوبار به همین شکل بردیمش حموم ازون به بعد اوکی شد حتی آب میریزم روی سرش خیالش راحته که حواسم بهش هست سریع دست میکشم رو صورتش که آب نره تو دماغش

و منی ک دو سال اندی درگیر حمام کردنم
چهار ستون بدنش میلرزه
ب محض اینکه بیایم بیرون اروم میشه
جیگرم کبابه براش

عزیزم من دخترمو با مامانم میبرم حموم. مامانم بغلش میگیره من اب میریزم. گریه ک میکنه کلی باصدای بلند قربون صدقش میرم و شعرای ک واسش میخونمو میخونم ک حس ترسش کم بشه

وای چقدر بد
من حمامون تو اتاق خواب مونه تا نگاه میکنم میره توی حمام . روزی دو بار باید من بشورم و گرمه مدام گریه می کنه فقط میگه بزار تو آب باشم

منم این مشکل و دارم
اصلا دوست نداره حموم به زور میبرم

بغل خودت باشه بهتر نیس؟
یکی دوبار با لباس دوتایی برید زیر دوش
نمیدونم تاثیر داره یا نه به ذهنم اومد فقط
ولی حس میکنم کم کم ترسش بریزه

دختر منم اینجوریه نمیدونم دیگه چیکار کنم

سوال های مرتبط