۸ پاسخ

یا خدا این چه رفتاری هست با خودتون میکنید این روزا میگذره. پی علت گریه بچه باشید دلش درد می‌کنه یه دکتر برو نمیخوای یه سرچ بزن گوگل هزار راه و روش هستش برای آروم کردن .
قنداق کن با پتو دور پیچ سشوار بکش به پهلو و کمر و شکمش تا گرم بشه .
آروغ را حتما بگیر ، با فاصله زمانی دو تا سه ساعت بهش شیر بده اگه زیاد تر خواست بهش پستونک بده تا مکیدنش ارضا بشه چون شیر زیاد میخوره دلش درد میگیره.
این حرفا چیه من سه تا بچه هام همین طور بودن تا چهارماه دیگه تموم میشه شاید هم زودتر یه نمونه دیشب شیر زیاد خورد دل درد گرفت گریه میکرد از اون طرف شوهرم غرغر میکرد بردی بچه را بیرون چشمش کردن ولی یکم که کمرش را ماساژ دادم و راهش بردم آروم شد .
یکم وقتی این حالت میاد سراغ تون قرآن بخونید همون چهارقل و آیه الکرسی یا ذکر بگید موقع شیر دادن صلوات نذر علی اصغر کنید تا بچه آروم بشه

عزیزم میفمم چی میگی درکت میکنم ادم کل روانش بهم میریزه وقتی اینطوری بچش گریه میکنه و بخودش میپیچه منم ی مدت خیلی حالم بد بود کارم شده گریه ولی وقتی دیدم گریه هم دردی دوا نمیکنه فقط روز ب روز دادم خودمو نابود میککم و انرژی و حال بد ب بچم میدم تصمیم گرفتم خودمو جمع کنم هرچی تو گهواره نگاه کردم از اطرافیان پرسیدم دیدم اکثر بچه ها گریه دارن و بخود میپیچن ولی بزرگ شدن خوب شدن و الان مشغول کار و بازی ان...فکردم دیدم من اگ ی سوزن بره دستم یکوچولو دردم میاد ولی سکوت میکنم اما بچه برا این درد جزئی زار میزنه دیدم بچه ها تنها راه انتقال حال بدشون ب ما گریه ست ک بفهمیم ی چیزی مشکل داره ن اینک از شدت درد درحال کبود شدن باشن...الان وقتی گریه میکنه صبوری میکنم و بلعکس باهاش حرف میزنم و بهش دلداری میدم ک این روزا میگذره و حالش خوب میشه و خودمم ب ائمه متوسل میشم ک دردش اروم بگیره

عزیزم همه این دوران گذروندن ،نگران نباش ،خودت ناراحت باشی گریه کنی بچت متوجه میشه ، یکم دیگه بگذره خوب میشه و خوابش هم تنظیم میشه
یک ماه دیگه بچت بهت واکنش بده بخنده قند تو دلت آب میشه این روزا فراموش میکنی

همه دوستان خیلی قشنگ راهنمایی کردن ولی یه چیز دیگه این روزا میگذره و دلت براشون تنگ میشه خوب لذت ببره من دلم برای روز های اول تولدش تنگ شده اون صدای گریه اش ولی از اون طرف خواهرم وقتی بچه اذیت میکرد و خسته میشدم می‌گفت صبر کن عید اینقدر شیرین میشه و واقعا الان از دو روز پیش که واکسن دو ماهگی زده انگار به تکامل رسیده و هوشیار تر شده باهامون حرف میزنه و واکنش نشون میده می‌خنده شما هم صبر کن به شیرینی می‌رسی اینها یادت می‌ره
من گاهی اینقدر روی کمر نشستم و بغلش کردم از درد دارم میمیرم ولی وقتی خوابش می‌ره می‌خوام لهش کنم از بس ناز میخوابن 🥴😂

فقط درمانش تراپی هست.

کاملا میفهممتون
ماه اول تلاطم هورمونی مادر با مشکلات بچه همزمان میشه و یه شرایط مزخرف را میسازه.
فقط بدونید که هر دو این عوامل گذراست.
بچه این روزها رو پشت سر میگذاره و یکی دو ماه بعد تبدیل میشه به یه موجود اروم و خندون و مامانی که خوب شیرشو میخوره، بموقع و به اندازه میخوابه و از دل دردها و مشکلاتش هم دیگه خبری نیست.

این حس ها برای همه وجود داره
بابد یه نوزاد بزرگ کرد که مشکلاتی داره که نمیدونی چکار کنی مخصوصا وقتی به خودشون می‌پیچن و کاری از دستمون ساخته نیست
ولی من به چند ماه دیگه فک میکنم که هم بچه هم خودم با دنیای جدیدمون تطبیق پیدا کردیم و این خیلی کمک میکنه ، نمیشه از نوزادی که تازه به این دنیا اومده انتطار داشته باشیم دستگاه گوارش اوکی ای داشته باشه یا شب و روزش تشخیص بده یا هر چیز دیگه
و همچینین ار خودمون که دوران بارداری و زایمان پشت سر گذاشتیم و حالا باید از نوزادامون مراقبت کنیم، تجریه ای که خیلی متفاوته و بلدش نیستیم
این روزها میگذره فقط باید قوی بود همینطور که نه ماه دوران بارداری پشت سرگذاشتیم
نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود

منم واقعا این روزا حالم اصلن خوب نیس و میزنم تو سر و صورت خودم حتی همش به مردن فک می کنم حتی گاهی آینده بچمم برام مهم نیس دیگه😔😔فقط می خوام نباشم

سوال های مرتبط