۱۲ پاسخ

فک کنم طبیعی باشه کلا واکنش نشون ندی بهتر هست

ببین واکنش بد نشون بدی نتیجه عکس میده و بدتر ورمیره بگو پاشو برام فلان چیز بیار لیوان بیار اب بیار پاشه بره حواسش کلا پرت شه همین

نباید واکنش نشون بدی فقط زود حواسش پرت کن بگو پاشو برو فلان چیز بیار فلان کار کن تا جاش عوض شع فکرش بره چیزای دیگه کنجکاوویه ارسام گاهی شورت پاش نباشه دست میزنه ولی زود حواسش پرت کارتون یا چیزی میکنم بعدش کلا فراموش میکنه

من از هوش مصنوعی سوال کردم گفت نباید واکنش نشون بدید داره اعضایه بدنشو میشناسه باید هواسشو پرت کنید

طبیعی داره کشف میکنه
خودشم‌نمیدونه چرا آلت ش سفت میشه .
پس دعوا نکن
تحقیق کن ببین باید چیکار کنی اینجور مواقع
راهکار خودمو نمیگم شاید اشتباه باشه

پسر منم امروز همش دستش تو شلوارش بود من خیلی بی توجه بودم هواسشو پرت کردم . یه کارهایی ازش خواستم که با دست انجام بده . مثلا گفتم پسرم با دستت برام بشمار
چون واکنش نشون بدیم بدتر اینبار دقت میکنن

اصلا نباید واکنش نشون بدی باید حواسش پرت کنی حس لامسه بالایی داره پسر منم تقریبا همینجوری

الان که کنجکاوی و بچه
حالا این چیزها دوباره تز ۱۲ سالکی به بعد شروع‌میشه اون موقع نشونه خودارضایی

پسر من دستش به آلتش نیست ولی خوب حین بازی آلتش سفت میشه کنجکاو میشه می‌کشه پایین میگه مامان چرا شومبولم اینطوری میشه بهش میگم جیش داری میگه نه ، میگم اشکال نداره شومبولت یه موقعه هایی اینطوری میشه شورت بده بالا خوب میشه دیگه بیخیال میشه

پسر منم یه مدت یسره دستش ب آلتش بود دیگ از سرش افتاد واکنش تند نشون نده باهاش حرف بزن

طبیعی گلم

من پسر ندارم ولی به نظرم الان سنش سن کنجکاوی هسش باهاش صحبت کن و بهش بگو اینجا جای خصوصی هستش و فقط موقع دستشویی رفتن باید استفاده بشه و دیگه نباید بهش دست بزنیم چون اینکه میگین آلتش سفت شده ناخودآگاه هستش وقتی بازی می‌کنه باهاش سیخ میشه خیالت راحت

سوال های مرتبط

مامان اهورا مامان اهورا ۳ سالگی
من این روزا حال روحیم افتضاحه. پدرم دو هفته س فوت کرده ‌ خودم قشنگ تو مرز افسردگی ام و با شوهرم هم قهر بودم این چند روز به خاطر بی درکیش
اونوقت دیشب خونه مادرشوهرم بودیم پسرم و با عمه ش ذاشتم فوتبال بازی می‌کردن دیر وقت بود و بی تهایت هم گشنم بود. میخواستیم سفره بندازیم هی پسرم جیغ و داد که نه من میحوام فوتبال بازی کنم‌ هرچی گفتیم غذا بخوریم بعدش بازی کن و اینا اصلا انگار نه انگار. اصلا من تا حالا این حجم از لجبازی و بی ادبی تو پسرم ندیده بودم انقدر جیغ زد و پاهاشو کوبید و گریه کرد که قرمز شده بود. این داستان ده دقیقه ای بود میگفت نمیخوام هیچ کس شام بخوره. من انقدر عصبانی بودم فقط بلند شدم حاضرش کردم گفتم میریم خونمون . شام نخوردیم اومدیم تو راه ساکت شد و تو خونه هم غذاشو خورد ولی مم داشتم میمردم دلم میخواست بزنمش تا اون حجم عصبانیتم خالی شه. ولی نه زدمش نه با صدای بلند دعواش کردم بعد شام خودم دو تا رگای کتفم یهو گرفت. به شدت و وحشتناک نمیتونستم نفس بکشم. شوهرم انقدر ماساژ داد و قرص شل کننده خوردم و مسکن تا تونستم بخوابم و راحت نفس بکشم
الان شاید بگم خوشحالم که خودمو کنترل کردم و پسرمو نزدم در اون لحظه. ولی اون حجم از فشار عصبی که بهم وارد شد واقعا منو ترسوند. هنوزم یاد دیشب میفتم عصبانی میشم