۲۷ پاسخ

مهدکودک روکه دستشون دردنکنه خیلی ‌خوب گفتن واقعا سن مناسبش همونه
ولی باهم کارگاه های مادروکودک برین برای خودتم خوبه از وابستگی زیاد لیا هم کم میشه
اگرباشگاه وپیاده روی نمیتونی بری توخونه پادکست گوش کن مدیتیشن کن برقص
کتاب های هیجانی بخون یه سرگرمی خونگی درست کن واسه خودت
دل به دل این حالت نده میکشتت پایین اونوقت بدترمیشی دمنوش های گیاهی تقویتی بخور

نمیدونم احساسم درسته یا نه اما فکر میکنم اعمال نظر همسرتون خیلی زیاده

خدا بچه ها رو حفظ کنه اما خیلی آدمو محدود میکنن حتی تاثیر تو طرف مقابل میذارن که سخت گیر تر میشن نسبت به همچی
و همچنین خودمون سخت گیر میشیم بخاطر تغییر شرایط
بنظرم یجوری باید نگرش خودتو عوض کنی باید از دیگران برای حال روحی خودت کمک بخوای تا بتونی به خواسته هات و روحیه ات برسی
من از شما ها خیلی محدودترم نمیتونم توصیف کنم اما دارم شرایط رو هر جور شده برای خودم روال میکنم حتی از وقتی که بچه دار شدم خانوادمو بیشتر دوست دارم وقتی دارم با پوست و جون میچشم با چه سختی ما رو بزرگ کردن و از خواسته هاشون دست کشیدن 🥲🥲🥲

حس میکنم هممون در همین حالیم 🥲 منم امسال با اینکه دورو شلوغ بود واقعن حال دلم خوب نبود و اخرش نفهمیدم چی شد

وای چرا هممون اینجوری شدیم منم خیلی وقتا احساس افسردگی میکنم حال روحیم داغون میشه زیادم گریه میکنم🥺

منم مثل شمام
اصلا حوصله ندارم همش ولو افتادم ی شام و نهارم به خاطر بچم میزارم
دلیلش هم اینه ما بخاطر بچه هامون خیلی محروم شدیم دیشب شما از مهمونی نوشته بودید که دخترتون نق زد و نذاشت بشینید منم همین وضعمه ی جا میریم انقد راه میره راه میره همش باید بگم بیا بشین که خسته و هلاک برمیگردم
مسافرت که هیچی جرات رفتن مسافرت باهاشو ندارم
شوهره هم که انگار قهره اصلا حرف نمیزنه میگم چیزی شده میگه نه ولی در کل روز ده تا کلمه حرف نمیزنه

سلام عزیزم خوبی؟ شروع کن برو باشگاه خیلی روحیه ت عوض میشه من ۲ ماهه میرم پیلاتس عالیه

چقد حرفات حرفای من بود.

مامان لیا من فک میکردم شما خانم خوشگلا که خودتون رانندگی می کنید تو شهر بزرگ هستید. کنار خانواده هستید . دلتون نمیگیره ....

حس میکنم حس دلگرفتگی تو بخاطر اینکه دوستداری تو اجتماع مشغول کار باشی و ادم تو خونه موندن نیستی . ولی بخاطر دخترت مجبوری یا شرایط مناسبی داشتی که از دست دادی

ویتامین ب 1 مصرف کن مهشید حالت بهترمیشه البته این حال وهمه ماها داریم راستش بی حوصله شدیم

عزیزم من دخترم میبرم کلاس ژیمیناستیک و همزمان خودم همون تایم میرم سی ایکس
و همچنین کلاس خلاقیت میبرم و اون زمانی که کلاس خلاقیت هست با دوستانم قدم میزنیم کافه میریم و کنارهم وقت میگذرونیم
چهار روز درهفته روزی یک ساعت و نیم برای خودمم
تهران مهد ها مشکلی از نظر سنی ندارن اما خودم دوست نداشتم بزارم مهد
تصمیم دارم اردیبهشت کلاس شنا ببرمش و همزمان‌خودم هم اون زمان استخر باشم و شنا کنم
باید تفریحات و کلاسایی انتخاب کنید هم کوتاه مدت باش که دلتنگ نش و هم اینکه شماهم بتونید یکم برای خودتون باشید
سخت از اینکه نمیش برای خودمون باشیم حتی به اندازه یک حمام راحت اما خب این روزها میگذره و فقط خاطراتش میمون

من فقط باشگاه حالمو خوب کرد دخترمم با خودم میبرم

بنظرم برو پیش تراپیست خیلی جوابه

الهی بگردم
مهشید منم اصن خیلی بی حوصله ام
فکر کردم فقط منم که انرژی خوبی از سال جدید نگرفتم پس واقعا با انرژی بد سال رو همه اثر گذاشته
خدا بخیر بگذرونه🫠
اصلا عید امسالو نفهمیدم و واسم یه حس و حال غریبانه داشت😮‍💨

خونه موندن ادمو کلافه میکنه
خیاطی هم که کلی وقت و دقت و حوصله میخواد ، خسته کننده است
به نظرم با دخترت با هم برید باشگاه
در طول روز شده حتی یکساعت باهم برید بیرون

سلام عزیزم،بنظرم ی آزمايش بده حتما ببین شاید کم خونی و یا ویتامین بدنت کمه که بی حوصله و کم انرژی میشی

کمتر انرژی منفی بده بابا

سلام عزیزم .کاش یه مسافرت تنهایی بری با رفیقات ‌تور مسافرتی چیزی .روحیات عوض میشه

اگه میتونی گاهی بچتو بذار پیش مامانت ،باشگاه برو
کلا این ک ادم فکر کنه محدود شده خیلی ازار دهندس
من خودمم همین حالو دارم با این تقاوت ک خانوادم هم پیشم نیستن

چقد منی تو .گاهی میام اینجا درد و دل کنم ولی هیچ کسی جوابمو نمیده .انگار همه عالم و ادم باهام چپ افتادن 😅

وای که چقدر حالم بد بود پیامتو خوندم حال گریه بغض از خستگی
عزیزم قدر شرایطت رو بدون من دوتا بچه داشتم و ناخواسته باردار شدم واقعا امادگیشو نداشتم الان یه ۹ ماهه دارم یه دوسالو نیمه یه هفت ساله که متاسفانه هییییچ کدوم حرفمو متوجه نمیشن و به شدت وسواس هستم امروز رفتیم باغمون و انقدر این بچه ها منو آزار دادن که نصف شبی برگشتم خونه خیلی روحیم خرابه واقعا احتیاج به تراپی دارم روانی شدم

عزیزم علت حال بدت ، وابستگی زیاد دخترته
منم همینطوری بودم

مثل مال ما دائم سرکار .ولی کن اصلا بهش کار ندارم .میگم خودم رو یه جوری مشغول کنم .وقتی هم ندارم خیلی خالی
کلا حی خودم هم ندارم
نمیدونم چرا
خسته ام
درگیر رژیمم
کلا بی حوصله ام
اعصاب ندارم
فقط شکر خدا میکنم اومدم خونه خودم
وگرنه فک کنم امسال دیوانه میشدم
چون شرایط اقتصاد بد
ماشین نداریم
خیلی نابسامان همه
حتی کسانی هم که مسافرت میرفتن میگفتم چ بیکارن
حال و حوصله راه دور ندارم
اصلا دلم نمیخواد حتی با کسی حرف بزنم
شاید بخاطر رژیمم بی حوصلگی
ولی در کل میگم فقط یه گوشه خشک شم بیفتم
اصلا هم دلیل ندارم برای این رفتارم
یه بار زنگ زدم مشاور گفت که رو به افسردگی هستی
ولی من حالم رو خوب کردم
وقتی میرم بیرون بهترم
ولی این بچه گاهی بهونه میگیره و گریه میگنه میره تو مخم

عزیزم مهد قبول میکنه من مربی مهد نوباوه هستم از زیر یکسال دارم تا چهارسال اون حتما مربی نداره اینجوری گفته

مدیتیشن کن حتی شده روزی ده دقه
آهنگ بزار برقص واقعا حالت خوب میشه
تلقین خیلی تاثیر داره وقتی ب خودت تلقین کنی حالت بده همش بدتر میشی
نشخوار فکریتو کم کن

خیلی نباید دل به دل این حس حال افسردگی بدی.. چون مثل باتلاق میکشه داخل.. همه همین هسیم ...منم استرس گرونی و فشار اقتصادی ، برج 4 اجاره و رهن خونه دارم.. الانم که سقف دستشویی چکه میکنه طبقه بالایی گفته درستش میکنم.. حالم بدتر عصبی تر کرده.. فردا هم مسافر خونه مادر شوهرم... دیگه نگم برات😪😵‍💫😵‍💫

دقیقا منم همینطورم
تو مغزم آشوبه،خیلی حساس شدم همش با دخترم درگیرم دلم براش میسوزه، دلم میخواد یه گوشه تنها بیفتم

سوال های مرتبط

مامان لیا 💞 مامان لیا 💞 ۳ سالگی
مامانم مسافرت بود و خواهرم چون شاغله خونه ما میموند صبحا که بیدار میشم در پارکینگ بزنم ماشینش دربیاره بره سرکار دیگه بعدش خوابم میپره لیا هم چون من بیدار میشم اونم صبح زود بیدار میشه ظهرا هم که هرکار میکنم نمیخوابه امشب مامانم اومد دعوت کرد زن داداش بزرگم هم که خیلی دوستش دارم با خواهرش اومده بود یاد خاطرات قدیم میکردیم و میگفتیم و میخندیدیم خوش بودیم لیا خانم بدقلقلی خوابش شروع شد و بهونه گرفت انقدر گریه کرد و جیغ زد مجبور شدم بیام خونه دلم موند تو جمعشون
قبل از بچه من و همسر اخرین نفری بودیم که از هر جمعی میومدیم بیرون الان اولین نفرم که هر مهمونی رو ترک میکنم
لیا کلا از اول بدقلق بود
چقدر محدود شدم چقدر جمعهام کنسل شد مسافرتام کنسل شده اصلا زندگیم از این رو به اونرو شده
منی که تو همه مهمونیا و جمعها و تفریحات بودم و اصلا خونه پیدام نمیشد الان شدم خونه نشین
نمیدونم چقدر دیگه زمان میبره که یکم لیا رو روال بیفته که من بتونم روال زندگی قدیمم رو پیش بگیرم
همسر میگه از طرف من بمن چندماه دیگه فرصت بده یکم شرایط رو واست اوکی کنم نمیدونم لیا چقدر دیگه فرصت میخواد
مامان پسر شجاع♥️ مامان پسر شجاع♥️ ۳ سالگی
سلام به همگی
از شنبه پسرم رو کلاس برای روزهای زوج ثبت نام کردم با این وجود که امروز دومین جلسه بود ولی اینقدر راضیم کلا زندگیم روتین گرفته
صبح ساعت ۹ بیدار شدیم با هم صبحانه خوردیم بعد آماده شدیم ساعت ده رسوندمش کلاسش بعد یه پارک بزرگ کنار مهدش هست یک ساعت رفتم پیاده روی بعد یکسری وسایل لوازم تحریر که مربیش خواسته بود رو خریدم بعد اومدم خونه کل خونه رو جمع و جور کردم و جارو کشیدم و ناهار درست کردم الانم در حال استراحتم همسرمم رفته دنبال پسرم
همه ی اینا رو گفتم که حرف این خاله خانباجی ها رو گوش نکنید که میگن بچه باید خونه باشه و فلان و غیره اتفاقا بچه نیاز به ارتباط با همسن و سالاش رو داره
البته لازم به ذکره که بگم یهو نفرستادمش از مهر سال قبل اول با کلاس مادر و کودک شروع کردم بعد نم نم دیگه خودم حذف شدم و کلاساش شده هفته ای یک جلسه یک ساعت بعد دو جلسه و نم نم زیادش کردم الان رسیدیم به سه جلسه ۲/۵ ساعته در هفته
شما از تجربیاتتون بگید شاید به درد یه مادر نگران بخوره که اینقدر عذاب وجدان مهد کودک رو نداشته باشه☺️