۱۸ پاسخ

عزیزم تو ک داری وقتتو برای لیا میزاری خب اونم با لیا بزرگ میشه دیگه درسته سخته ولی سختیش برای دوسال اوله
کاریه ک شده واقعا گناه داره سقط کردن خیلی بد ب بدن ضربه میزنه فکر نکن راحت میشی

خب بچه نمیخاستی جلوگیری میکردی
کاندوم
قرص برا اینجور مواقه
شما خودت درس زندگی بلد نیستی بعد میای به ما درس یادمیدی🤣🤣

منم. دوتا بچه شیر ب شیر دارم. همه اینا ک میگی میکنم. وقت جز ورزش چون. بچه هام‌کسی نیس نگهداره. ولی الا ک دخترک ۸ماهه شده میشینه و بزرگتر شده خیلی راحت تر شدم خیلی خوبه تو یک قرن بچه ها باهم بزرگ میشن تا. میخاس. یکی بیاد یکی بعدی بعد ۵ سال بعد دوباره تمام سختی بشه
موقعی ک باید. ب این چیزا ‌ فک میکردی دیرشدع باید سفت و سخت. جلوگیری میکردی ن الان ک. یکی تو وجودت زنده اس با اون بچه لیا هیچ فرقی نداره فقط. کوچیک تر و دفاعی نداره
الا از لیا. یک‌چیزی بگیری جیغ میزنه و مجبوری باهاش راه بیای. ولی اون چون نمیبنی میخای بکشیش

من بودم سقط نمیکردم سخته ولی بزرگ میشن باهم

عزیزم میدونم سخته ولی بعد سخت عذاب وجدان میگیری من 24 سالمه 3 تا دختر دارم یکی 6 سالشه یکی 3 سالش یکی هم 7 ماهه باهم بزرگ میشن و چند سال دیگه میتونم به خودم و جونیم برسم

خدا قهرش میگیره اتفاقا بچه های خدا خواسته زندگی رو خیلی خوب میکنن خیلی ها

خدا توی تو توانایی رو دیده که بهت داده عزیزدلم اشتباه نکن

منکه به گوه خوردن افتادم با دوتا بچه😐😐😐

اونا هم ناخواسته بودن؟

عزیزم دستگاه بذاریا شوهرت بفرست عمل کنه که بچه دار نشی.سقط کردن هم راحت نیست.

جلوگیریت چی بوده عزیزم

من میخوام چندماه دیگه اقدام کنم واسه دومی. 😂 معلمم سرکارم میرم. میخوام دوتاشون باهم بزرگ شن سختیش یکبار باشه

آفرین عزیزم دقیقاخرف دلموگفتی

عزیزم من پسرم ۱سالش بود فهمیدم باردارم.کلی گریه و ناراحتی چون میخواستم دماغم عمل کنم میخواستم به برنامه هام برسم. رفتم سونو که سقط کنم قلبش تشکیل نشده بود۵هفته بودم .دکتر دارو داد ولی خودم منصزف شدم .مگه تحمل داری بچه اولت خار تو پاش بره.اونم بچه اته.من سقط،نکردم روری هزار بار خداروشکر میکنم سقط نکردم .نمیگم سخت نبود سخت بود.کم خوابی .خستگی.حسادت اولی به دومی..ولی الان دومی دوسالشه خیلی همو دوس دارن الان خداروشکر میکنم که دوتا باهم بزرگ شدن

درخواستمو قبول کن گلم

دقیقا باهات هم نظرم و هیچ وقت ب بچه دوم فکر نمیکنم

میتونم با جون دل شرایطط درک کنم. من یه دختر ۵ ساله یه پسر ۲سال هشت ماه دارم خیلی سخته دوتا بچه باهم تازه راحت شده بودم سختی هاشون تموم شده بود که فهمیدم باردارم. اما سقط نکردم الان ۷ ماه باردارم. سخته اما میگذره اگه میتونی نگهدار. من خودم یک بار به سقط فکر کردم داشتم دیونه میشدم. الانم چهار تایی از زوق اومدنش بال بال میزنیم.

درسته منم هم فکرت بودم ولی خب تااون بیاد لیا دوسالش هم نشده باهم براشون وقت میذاری وتموم میشه این سختیا

سوال های مرتبط

مامان Nil مامان Nil ۱۰ ماهگی
امروز از خودم متنفرشدم همیشه میگفتم ی دختر بیارم براش هیچی کم نزارم بچه همدم و رفیفم و اینا جاهر خاهربرادر نداشتم اما دخترم از وقتی ب دنیا اومده همش گریه میکنه اصلا انگار ذاتا غرغر کردن دوست داره بی دلیل همش بهونه ميگيره بخدا هیجی کم نمیزارم سیرس میکنم داروشو میدم زیرشو زود تمبز میکنم اما همش گریه میکنه دوس داره ک یا تابش بدم یا راهش ببرم انقدری م ب غذا درست کردنم نمیرسم امروز مجبور بودم ببرم بانک کسی نبود بزارمش بردمش اونجا آنقدر گریه کرد همه نگا میکردن بهم ی اقا اومده بهم میگ بچه رو نیار بانک زن اینجا میکروب دازه آلودس بچه رو اذیت ممینی توام اذیت میشی
انقدر اعصابم خورد شد هم از حرف اون هم از گریه های ایندهم از بی درکی شوهرم ک نمیاد دوقدم با ما تابانک ب بچم گفتم درد بگیری تو چ بچه ای بودی دیگ بعدشم زنگ زدم ب شوهرم گفتم بیا بچه رو بگیر یکم نگه دار دارم دیونه میشم بچه رو برد با مامانش بودن ی دورش بدن تو ماشین الان عذاب وجدان دارم ک بچم فرستادم بره یا بهش گفتم درد
😭😭
مامان فاطمه زهرا🧿🌹 مامان فاطمه زهرا🧿🌹 ۸ ماهگی
امروز توی پلاسکو موقعه ی که داشتم برای فاطمه زهرا وسیله برمیداشتم یه اتفاق بدی افتاد که وقتی هنوز بهش فکر میکنم حرصی میشم از دست خودم عصبی میشم....
واقعا تربیت در وهله ی اول برای بچه خیلی مهمه چون تربیت هر بچه نشانه ی وضعیت روحی و روانی خانواده رو نشون میده و در مرحله ی دوم نوع برخورد با بچه که چطور باهاش صحبت میشه شوخی میشه یا حتی باهاش بازی میشه....
من خیلی مراقب بچه م هستم کلا هیچ وقت عادت ندارم توی شرایط نا امن قرارش بدم یا بی احتیاطی کنم مخصوصا مرکز شهر یعنی بخدا اگر مجبور نبودم نمی رفتم ....
توی پلاسکو کالسکه ی بچه جلوی خودم بود فاطمه رو بغل کردم و از مغازه دار پرسیدم مشکلی نیست کالسکه رو داخل مغازه بزار یه مرد خیلی مودب تقریبا ۵۰ساله بود که کلی هم برای فاطمه خندید و ذوق کرد خلاصه از قفسه ها یکی یکی ظروف رو برداشتم و آوردم قسمت صندوق که حساب کنم همزمان دوتا خانم عبایی و یه دختر ۶یا ۷ساله وارد مغازه شدن من معمولا اجازه نمیدم غریبه چه بزرگ چه کوچیک خیلی صورتشو نزدیک بچه کنه والا با این همه بیماری و ویروس خیلی مراعات میکنم و خودم هم یاد ندارم از مجردی تا متاهلی با اینکه خیلی بچه دوست دارم بچه ی کسی رو لمس کرده باشم پیش خودم میگم شاید مامانش یا باباش خوششون نیاد(توی تاپیک بعد میزارم)