۱۰ پاسخ

باید یه جا برید سونوگرافی که معتبر باشه و مخصوص جنین باشه

دکترش وارد نبوده مگرن اینهمه اختلاف نشون نمیده نهایت ۲۰۰گرم

اخه تفاوت یعنی یک کیلو و نیم
سونوگرافه مست بوده
دور سر بچه چجوری معلوم نشده توی سونو

یا خدا🥺🥺🥺🥴🥴🥴 پس چرا سونوی من انقد دقیق بود بنظرم جای خوب سونو نرفته دستگاه قدیمی بودن

مگه میشه این همه کم نشون بده 😫😫😫

گفتی منم دردم گرف

وا سونوگرافیا هم گیج شدم این همه اختلاف مگه میشه

سونودرس نیس نینی منم گفتن۴ایناس وزنش میترسیدم طبیعی بودم وزنش اما۳۲۰۰بود

اییییی دردم گرف
۳۴ هفته رفتی وزنش چقدر بود

خوب ۴کیلو بود چرا سزارینش نکردن؟

سوال های مرتبط

مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۳ ماهگی
پارت ۴
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
دیگه رسیده بودم به ۹ سانت حس زور شدید داشتم سر بچه بالا بود دیگه انقدر زور زدم و سجده رفتم با انقباض که سر بچم اومد پایین دیگه ۱۰ سانت بودم ولی یه مانع بود تو واژن که با تمام قوا زور زدم بچه اومد تو کانال و دکترم اومد و بهترین بخیه ای که تو عمرم دیدم رو برام زد
دکتر موقر بهترین دکتر دنیا برای من تو کل بارداری بچمو گذاشتن تو بغلمو از شوق اشک ریختم
و اینم بگم من از ۴ سانت دیگه هیچچچچ دردی نداشتم
و الان تنها دردم بواسیرمه که خیلی بد شده چون قبل بارداری هم شدید بود و با زور زایمان خیلی بد شد
از طبیعی با اپیدورال خیلی راضی بودم
برای من بد درد که تازه فهمیدم ارثی از خاله هام هست باز نشدن دهانه رحم
عالی بود
بیمارستان پاستور بود شیفت صبح زایشگاه عالی بودن
و بیمارستان خوب بود
هزار بار بگردم طبیعی میارم الان خواهرخام غبطه میخورن به حال من بعد زایمان
و تخت بغل من ۵ نفر زایمان کردن و من هنوز بودم 😅
کسایی رو دیدم که ۸ سانت هم درد نداشتن
مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 ۳ ماهگی
تجربه زایمان #سزارین 1

من وارد ۴۰ هفته شده بودم و کامل کامل آماده بودم برای زایمان طبیعی اما هیچ دردی سراغم نمیومد ، دهانه رحمم هم که هیچی باز نشده بود و ماما همراه گرفته بودم که یکبار معاینه تحریکی کرد و یکسانت باز شدم ، بازهم درد خاصی نداشتم دردی بود که قابل تحمل بود خیلی خیلی ورزش میکردم پله میرفتم که زایمان طبیعی راحتی داشته باشم ، ولی دیگه من چهل هفته بودم ، ماماهمراهم گفت باید هر روز نوار قلب بچه رو بگیری و یه سونو هم نوشت برام، سونو رو رفتم انجام دادم وزن بچه ام چهار کیلو بود ، حقیقتن اون شب خیلی از زایمان طبیعی ترسیدم و فقط گریه میکردم و میگفتم وزن بچه بالاست و من نمیتونم.
خداراشکر توی این راه خدا خیلی خیلی هوامو داشت و کمکم کرد ، عکس سونو رو فرستادم برای ماماهمراهم ، گفت وزن بچه بالاست چهار کیلوعه و قبلش هم که معاینه لگنی کردع بود گفت زیاد لگنت مناسب زایمان طبیعی نیست اگر بخایی طبیعی زایمان کنی احتمال اینکه سر بچه توی لگن گیر کنه خیلی زیاده و بعدش باز مجبوری سزارین کنی ، همون شب اینقدر من ترسیده بودم و گریه میکردم که همسرم گفت سزارین کنی بهتره و پیشنهاد دکترم و ماماهمراهمم سزارین بود، فردا صبحش ماماهمراهم بهم زنگ زد و گفت بیا بستری شو برای سزارین منم ساعت هفت صبح بیدار شدم و رفتم حموم موهای شکمم و کامل زدم ، البته کلی هم استرس داشتم و توی راه همش خدا و حضرت فاطمه زهرارو صدا میزدم نذر کردم از بغل زیاد سید مظفر هم مه رد شدم کلی گریه میکردم و دعا میکردم تا خلاصه رسیدم بیمارستان نوار قلب بچه رو گرفتن و دکتر کشیک معاینه کرد و نامه داد برای سزارین ، پرستارا هم اومدن من و آماده کردن که بفرستن برای زایمان