۵ پاسخ

منم دهنم صافه
یک هفته است ک مریضه و غذا نمیخوره و بهانه میگیره و ۲۴ ساعته سینه دهنشه
از فردام باید بریم هردو سر کار
امیدوارم پرستارش رو فراموش نکرده باشه و یه داستان جدید درست نشه که واقعا دیگه اعصاب ندارم
واقعا این تعطیلات برای بچه دارها جز اعصاب خوردی چیزی نداره بنظرم
هر روتینی ساخته به هم میریزه و بعدش دوباره روز از نو روزی از نو

واللع من از خودم گذشتم ک این عادات و‌پیدا نکنه
مثلا روز ۱۳
همه داشتن چیپس و‌پفک میخوردن
بچهرو هم بردن کنار خودشون ب اونم میدادن
پیش خودم گفتم وای این اولین بارشع اگ شب حالش بهم بخوره چی
بلندشدم بچه رو بغل کردم بردم تا اونا بخورن اومدم
مدام کنارش بودم مبادا چیز مضری بخوره یا بیوفته
ولی همچنان برای ببرون رفتن بال درمیاره میگ بریم
به محض اینکه شکلات ببینه میگ بده اما سعی میکنم چیزی تو خونه ما جلو چشمش نباشه

آره دقیقا.دو روز یه کاری انجام بدی، بچه عادت میکنه

دقیقا مشکل من همین من از دیشب تعقیر اخلاقی شروع کردم از امشبم باباش بره سرکار دیگه این وابستگی زیاد هم از باباش کم بشه دیگه درست میشه اما یه چیز خوبی که داشت دایره کلمات و جملاتش بیشتر شد توی این چند روز ولی ما بقی بد بود مثلا همش میگه بریم بریم میگن تلوزیون بده درست ولی برای ما مادرای که همش خونه ایم و هزارتا کار تلوزیون یه نوع پرستار که بچه باهاش بشینه یک ساعت تا ما شام بپزیم پسرم دیگه تلوزیون نگاه نمیکنه اصلا چون توی این چند روز تلوزیون ول کرد بجاش اینور اونور بود حالا میاد تو آشپزخونه زار زار گریه می‌کنه در فریزر باز می‌کنه جیغ می‌کشه

خداقوت، شما چون ازشهردیگه میرین پیش خانواده ها این تغییر روتین خیلی سخته
ولی ان شاءلله هرچه زودتراوکی بشین

سوال های مرتبط

مامان فندق🩷 مامان فندق🩷 ۱ سالگی
مامانایی که بیدارین بیاین از عذاب وجدانم کم کنین... حدودا یک هفته ای میشه شیر شب دخترمو قطع کردم و شیر روزش روهم به شدت کم کردم سعی دارم کلا از شیر بگیرمش... درسته هنوز ۵ ماه مونده تا دوسالگیش اما دخترم حدودا دو سه ماهی میشه اصلا لب به غذا نمیزنه صبح تا شب هرچی براش میاوردم حتی مزه نمی‌کرد راضی بودم بریزه همه جارو کثیف کنه اما ی قاشق غذا بخوره فایده نداشت اصلا اما این چند روز که شیرشو کم کردم ماشاالله داره غذا میخوره خیلی خوشحالم اخه بچه تو این سن بیشتر از شیر مادر به غذا و آب نیاز داره دخترم قد و وزنش ماشاالله خوبه اما نگران بودم تا کی میخواد غذا رو پس بزنه از طرفی اصلا لب به پستونک و شیشه نزده تا حالا شیر پاستوریزه هم لب نمیزنه اصلا... حالا خانواده شوهرم فهمیدن هی بهم عذاب وجدان میدن که بچه گناه داره تا دوسال بهش شیر بده تو چجور مادری هستی
شبا خیلی سخت تر میگذره دخترم عادت داشت شب تا صبح زیر سینه می‌خوابید الان طفلی رو پاهام میخوابه خیلی بهانه میگیره خیلی گریه میکنه از طرفی سینه هام پر شیره دلم نمیاد بهش ندم اما بالاخره ی روز باید از شیر بگیرمش دیگه نمیدونم چیکار کنم تا الان رو پاهامه بزارمش زمین گریه میکنه.... خودمم خیلی ضعیف شدم دوران شیردهی ۳۲ کیلو کاهش وزن داشتم ...عذاب وجدان دارم دلم برا دخترم میسوزه چیکار کنم