۱۲ پاسخ

بچم نمیتونه ازم گلایه کنه بخاطر تک فرزندی چون منم زندگی و تصمیمات خودمو داشتم من با یه فرزند از زندگی لذت میبرم و این حق منه

چون که من برا یه بچه میتونم مادر خوبی باشم ولی برا دوتا خیر. از نظرذهنی نمیتونم دوباره باردار شم زایمان کنم به نظرم همون مراحل خب چه لذتی داره که راهیو که یه بار رفتی دوباره بری اصلااا دوست ندارم دوباره سختی بچه داریو بکشم

من خودم همیشه مخالف تک فرزندی بودم ولی از بعد زایمان متوجه شدم که دیگه توان جسمی و روحی بچه دومو ندارم

والا عزیرم بهترین کارو میکنی من بچه‌اولم 6سالشه این یکی 40روزشه
منم مثل شما تک فرزندی رو میخواستم اما شوهرم بچه دوست داست به اسرار اون گذاشتم باردار بشم الان افسردگی بعد زایمان گرفتم اونم شدید همش کارم گریس همش میگم کاش بچه نمی اوردم همون یکی بس بود منم دقیقا مثل شما اصلا تو این سخای ها تحمل ندارم
از شانس بد من هر دو تا بچم نق نقو بودن همش گریه میکنن از خواب و‌خوراک و تفریح و همه چی افتادم😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

من بچه خواهر شوهرم تک فرزنده
الآن که ۱۰ سالشه مدام میگه شما در حق من ظلم کردید که بچه نیاوردید
خواهرشوهرم الان ۴۵ سالشه میگه دیگه خیلی دیر شده.....
میگه ای کاش یکی دیگه میاوردم .پشیمون شده
در صورتی که خودش مخالف سرسخت چند فرزندی بود

من مطمئنم تک فرزندی بده.چون بچه تنهاست و نیاز به فامیل داره.ولی ذهنم قبول نمیکنه دوباره زایمان طبیعی کنم.از سزارین هم میترسم.

به نظر من اصلا تک فرزندی به درد نمیخوره چون آدم خیلی احساس تنهایی میکنه

من مخالف تک فرزندیم برای بچه خودم اما واقعا ب نظرم اگه مادری حس میکنه توان روانی و یا جسمی نداره، بهترین لطفو ب بچه ش میکنه با تک فرزندی

من بشدت میترسم از بارداری و بچه داری خیلی خیلی اذیت میشم بخاطر همین تصمیم گرفتم دیگه نیارم

اصلا عذاب وجدان نگیر تک فرزندی بهتره

بچه ت که یکم بزرگ تر شد خودش مجبورت میکنه یکی دیگه بیاری
شک نکن

باید صبر کنی و زمان بدی به خودتو بچت فعلا برا تصمیم زوده

سوال های مرتبط

مامان کنجد مامان کنجد ۵ ماهگی
من ۳ سال عقد بودم و ۷ سال بود که عروسی کرده بودم یعنی جمعا ۱۰ سال
خیلی با بچه دار شدن مخالف بودم چون حس میکردم آزادیم گرفته میشه اکثرا فکر میکردن ما بچه دار نمیشیم ولی اصلا برام مهم نبود ولی چون شوهرم بچه میخواست دیگه تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم اتفاقا خداروشکر خیلی خیلی زود باردار شدم
الان زندگیم زیر و‌رو شده هیچ تفریحی ندارم اکثرا توی خونه و تنهام تمام کارای پسرم با خودمه به دلایلی خیلی سختی کشیدم
ولی واقعا ثانیه ای از بچه دار شدن پشیمون نشدم الان فهمیدم هیچ هیچ هیچ لذتی بالاتر از مادر شدن نیست🥹
ساعتها تو بغلم میگیرمش تا بخوابه و فقط نگاش میکنم دلم میخواد تک تک ثانیه هاشو قاب بگیرم خیلی خسته میشم حتی بعضی وقتا میرم زیر دوش از فرط مستاصل شدن و‌خستگی گریه میکنم ولی همون دوش گرفتنم سریع تموم میکنم چون دلم براش تنگ
میشه
به معنی واقعی کلمه دلم میخواد جونمو فداش کنم هربار که گریه میکنه منم بدون اینکه متوجه بشم اشکام سرازیر میشه🥲
همه میگفتن ولی هیچوقت نمیتونستم باور کنم مادر شدن اینقدر عجیب و‌دوست داشتنی باشه 🥺❤️